کدخبر :222021 پرینت
15 آذر 1397 - 07:40

تجاوز وحشیانه به مینا دختر جوان توسط جوان خونخوار

وقتی داخل خودرو چاقو را زیر گلویم گذاشت و قصد داشت طلاهایم را با سیم چین قیچی کند خواستم مقاومت کنم اما عضو دیگر باند گفت: او «خونخوار» است تو و فرزندت را می کشد پس هیچ حرکتی نکن!

متن خبر

به گزارش رکنا، هیچ گونه آثار پشیمانی در چهره اش دیده نمی شد. گویی با ایجاد رعب و وحشت در دل مردم خو گرفته بود. بی رحمی و سنگدلی تنها صفتی بود که طعمه هایش به او نسبت می دادند.

مینا دختر 28 ساله که یکی از شاکیان است گفت: وقتی داخل خودرو چاقو را زیر گلویم گذاشت و قصد داشت طلاهایم را با سیم چین قیچی کند خواستم مقاومت کنم اما عضو دیگر باند گفت: او «خونخوار» است تو و فرزندت را می کشد پس هیچ حرکتی نکن!

این مرد۳۰ ساله که به همراه همدستانش و با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی پس از چند ماه ارتکاب جرایم مخل امنیت عمومی و زورگیری دستگیر شده است در بیان حوادث زندگی اش گفت: تحصیلاتم در حد ابتدایی است، آن زمان در مدرسه بچه ها را کتک می زدم، اصلا به درس خواندن علاقه ای نداشتم.

متهم ادامه داد: طبق عادت هر روز کتاب هایم را بر می داشتم و روانه مدرسه می شدم اما از درس و مشق خبری نبود به همین خاطر هم مدیر مدرسه مرا اخراج کرد. در ۱۲سالگی هم معتاد شدم. اولین بار با تعارف دوستانم که بزرگ تر از من بودند، استعمال مواد را شروع کردم و خیلی زود به مصرف کریستال و شیشه آلوده شدم.

برای تأمین هزینه های مواد در یک فروشگاه پوشاک مشغول کار شدم ولی خیلی زود صاحبکارم که متوجه خلاف هایم شده بود، مرا اخراج کرد. دیگر برای این که هزینه های سنگین «شیشه» را بپردازم دست از سرقت های خرد برداشتم و با همدستی دیگر دوستانم دستبردهای بزرگ تر را شروع کردم. ۳ بار هم دستگیر شدم که هر بار مدتی را در زندان تحمل کیفر کردم. ۱۳سال قبل هم با دختری ازدواج کردم که حاصل آن ۳ فرزند بود و دخترم اکنون ۱۲ساله است.

۶ ماه قبل از یک پزشک زورگیری کردیم و با باندی که تشکیل داده بودم به زورگیری از زن ها و آزار و اذیت آن ها روی آوردم. زنان را پس از آزار شیطانی رها می کردیم و طلاهای مسروقه را هم به طلافروشی ها می فروختم و پس از انجام چند فقره سرقت های خشن دوباره به یک شهر دیگر می رفتیم تا این که دستگیر شدیم.

اگرچه خیلی از طعمه ها وقتی در چنگ ما می افتادند سعی می کردند با گریه و التماس مرا راضی کنند که کاری با آن ها نداشته باشم ولی من اصلا به آن ها توجه نمی کردم. هر کدام هم مقاومت می کردند تیزی چاقو را روی بدنشان احساس می کردند. حالا هم آب از سرم گذشته است دیگر چاره ای جز اعتراف به جرایم خودم ندارم.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.