کدخبر :269803 پرینت
03 تیر 1401 - 20:30

روایت ناصرالدین شاه از دیدار با ملکه ویکتوریا

اگر ناصرالدین قاجار برود کاخ ویندزور به دیدار ملکه ویکتوریا آنجا چه کار می‌کند؟ خودش در خاطراتش برایمان نوشته است و از الماس کوه نور هم خبر داده و شطرنج هم بازی کرده در مقابل اعیان و اشراف انگلیس و نتیجه را هم گفته که چه شده!

متن خبر

به گزارش سیتنا، ناصرالدین قاجار در نخستین سفر فرنگ، به انگلیس و به دیدار ملکه ویکتوریا رفت و درباره این دیدار نوشت: «در صبح از خواب برخاسته، رفتیم برای قصر ویندزور که مقر ملکه ویکتوریای انگلیس است. دم قصر زیر پله پیاده شدیم، ملکه تا زیر پله استقبال کرد، پایین آمده دست ملکه را گرفتیم، بازو دادیم رفتیم بالا... ملکه برخاسته به دست خودشان نشان به ما زده و حمایلش را انداخت... نشانی که دادند مکلل[مرصع، مزین] به الماس بود... خلاصه نشان را با تعظیم زیاد گرفته... نشستیم. من هم نشان و حمایل اختراعی آفتاب را مکلل به الماس با نشان تصویر خودم به ملکه دادم، او هم با کمال احترام قبول کرد و زد به خودش.

...الماس [کوه نور] را در لندن تراشیده برلیان کرده‌اند، ملکه سنجاق سینه کرده به سینه می‌زند. روزی که به ویندزور برای وداع ملکه رفته بودم به سینه‌اش زده بود، بسیار الماس خوبی است».

ناصرالدین در سفر سوم فرنگ پس از ۱۶ سال دوباره به دیدار ملکه ویکتوریا می‌رود و در خاطراتش نوشته است: «کالسکه حاضر شد. ما و ویکتور آلبر که ادوارد هم می‌گویند پسر بزرگ ولیعهد، و ملکم در کالسکه نشسته راندیم برای گار [ایستگاه راه‌آهن] ویندزور... به‌طوری جمعیت که حساب ندارد، متصل هورا می‌کشیدند و مثل شغال زوزه می‌کشیدند و فریاد می‌کردند، نمی‌گذاشتند که هیچ‌جا را تماشا کنیم و باید هی دست بالا کرده، تعارف کنیم تا اینکه راندیم و رسیدیم به گار ویندزور.

من از سفر سابق خاطرم بود که کجا می‌رویم و راه را بلد بودیم، رسیدیم به گار... به‌قدر نیم ساعت یا بیش‌ترک راندیم. خیلی هم تند می‌رفت تا رسیدیم به ویندزور.

ملکه و دخترهایش... همه در پای پله ایستاده بودند، ملکه عصای سیاهی در دست گرفته لباس سیاهی هم پوشیده بود، مختصر جواهر و مروارید هم به خود زده بود، پیاده شده با ملکه دست داده خیلی تعارفات... گرمی به عمل آمد... دست ما را گرفته از پله بالا رفتیم. حقیقتاً این وضع ملکه به نظر من خیلی با عظمت آمد. ملکه خیلی پیر شده، پله‌ها هم زیاد، ما هم با احتیاط بالا می‌رفتیم...گذشتیم به اتاقی که شانزده سال قبل همان جا رفتیم، وارد شدیم با ملکه در روی نیم تختی نشستیم، ملکم خان ترجمه می‌کرد و صحبت می‌کردیم، بعد ملکه چند نفر از اعیان را معرفی کرد. زن لرد سالزبوری بسیار زن محترم قدکوتاه پلتیک‌دان[سیاست‌دان] عاقل خوبی است، تمام فنون پلتیک را می‌داند، در حقیقت وزیر خارجه است.

برخاسته رفتیم به اتاق... آنجا یک شطرنجی روی میز حاضر بود، پرسیدم از شماها کی بازی می‌تواند بکند، زن لرد سالزبوری که زن پیر ناقلای غریبی است و با آنکه سنی دارد خوش‌بنیه و گردن کلفت است، او گفت من حاضرم. نشستیم، شروع به بازی کردیم، با اینکه هم خود زن سالزبوری، شطرنج می‌دانست و هم سایر اعیان و اشراف انگلیس بودند و به او یاد می‌دادند، چند بازی طول نکشید او را مات کرده و بازی را از او بردم».

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.