پاشازاده: مافیاییها کخ را در استقلال زدند
مهدی پاشازاده، مدافع سابق استقلال معتقد است وینفرد شفر یک مربی از رده خارج بود.
به گزارش خبرورزشی، مهدی پاشازاده مثال یک فرد سختکوش و با هدف است. این مدافع در دهه ۷۰ بنا به تشخیص و سلیقه محمد مایلیکهن در تیم ملی نیمکتنشین بود، اما وقتی این فرصت برایش فراهم شد تا خودی نشان بدهد چنان نمایشی از خود به جا گذاشت که خیلی سریع به یکی از ستارگان فوتبال آسیا تبدیل و به تیم منتخب جهان دعوت شد. در آن برهه با تشریفاتی جالب توجه به عضویت باشگاه بایر لورکوزن آلمان درآمد به طوری که مدیران ارشد این باشگاه و چهره سرشناس و محبوب فوتبال آلمان و جهان (رودی فولر) برای جذب مدافع ملیپوش باشگاه استقلال به ایران آمدند. در آن برهه پول قابل توجهی نصیب استقلال شد و این تیم یک اردوی آمادهسازی بینظیر را در آلمان مهمان باشگاه لورکوزن بود. هر چند پاشازاده به دلیل دو مصدومیت سنگین نتوانست به آنچه کارشناسان برایش ترسیم کرده بودند برسد، اما نگاهی به کارنامه او میتواند جالب باشد. پاشازاده از ۱۷ سالگی برای تیم بزرگسالان استقلال بازی کرده و یکی از جوانترین کاپیتانهای تاریخ این باشگاه محسوب میشود. او از بایر لورکوزن به فورتناکلن رفت و پس از چند ماه راهی فوتبال اتریش شد و به عضویت تیم راپیدوین درآمد. اشتورم گراتس و در پایان آدمیراواکر اتریش آخرین تیم پاشازاده در لباس بازیگری بود و از سال ۲۰۰۶ پاشازاده به عنوان مربی کارش را از همین تیم اروپایی آغاز کرد. او در مدت زمانی که در اروپا اقامت داشت موفق شد مدرک A مربیگری بوندسلیگا را بگیرد. پاشازاده در بازگشت به ایران در تیمهای زیادی به عنوان سرمربی فعالیت کرده و صعود چند تیم از لیگ دسته دوم به لیگ دسته اول تحت هدایت این مربی او را از این نظر صاحب یک رکورد جالب کرده است. پاشازاده در هفتههای پایانی لیگ نوزدهم سرمربی تیم بحرانزده و قعر جدولی شاهین شهرداری بوشهر شد. اتفاقاً همین تیم توسط او از لیگ دسته دوم به لیگ دسته اول راه یافته و در فصل بعد با عبدا... ویسی به لیگ برتر صعود کرده بود و اکنون این مربی منتظر چالشی جدید در دوره مربیگریاش است. در محل دفتر روزنامه خبرورزشی میزبان مهدی پاشازاده بودیم. بخشهایی از صحبتهای یک چهره شناخته شده فوتبالی در ادامه تقدیمتان میگردد.
از اکباتان به استقلال
خانواده ما در جنوب شهر زندگی میکرد و افراد مرفهی نبودیم به همین خاطر در کنار تحصیل و ورزش، کار هم میکردم تا کمکخرج شوم. ابتدای دهه ۷۰ هنگامی که عضو تیم نوجوانان اکباتان بودم، در آن تیم یک سرپرست بسیار شریف و زحمتکش داشتیم که من در بازار کنار دستش کار هم میکردم. یک روز موقع ناهار یکی دیگر از بازیکنان تیم پیش ما آمد و گفت برای جوانان استقلال تست داده و قبول شده است. او به من هم گفت بروم و تست بدهم ولی جواب دادم «دلم میخواهد جایی بروم که علاوه بر بازی کردن در جوانان و امید، بتوانم با تیم بزرگسالانش نیز تمرین کنم. خلاصه با اصرار او سر تست استقلال رفتم. آقای شرکا آنجا بازیکنان را به دستههای مختلف تقسیم کرده و زیر نظر گرفته بود. من را هم داخل یکی از همان دستهها فرستاد و پس از چند دقیقه که کارم را زیر نظر داشت، گفت به قسمت دیگری از زمین بروم. پیش خودم فکر کردم که حتماً قبولم نکردهاند ولی ایشان دوباره آمد و گفت «پسرجان، فردا هم بیا.» البته فردای آن روز نرفتم! اتفاقاً همان رفیقم که قبل از من در تست قبول شده بود، سراغم آمد و گفت مهدی! من را بدبخت کردی! گفتم چرا؟ گفت استقلالیها گفتهاند یا آن پسر که با تو سر تمرین آمد و در تست قبول شد را برمیگردانی یا دیگر لازم نیست خودت هم بیایی! خلاصه این اتفاق موجب شد تا سر تمرین تیمهای پایه استقلال بروم و البته خیلی زود به تمرینات تیم بزرگسالان راه پیدا کردم.
اولین تمرین و مسافرت با استقلال
پس از اینکه دوباره سر تمرین جوانان استقلال رفتم، آقای شرکا به من گفت پسرجان، چرا یک دفعه غیبت زد؟ گفتم آقا من دلم میخواهد در تیمی باشم که بتوانم با بزرگسالان آن هم تمرین کنم ولی خب در استقلال چنین شرایطی برایم فراهم نمیشود. ایشان پس از چند روز که سر تمرین رفتم، به من گفت فردا در این ساعت به فلان آدرس بیا. نشانی محل تمرین تیم بزرگسالان استقلال بود. وقتی آنجا رفتم، از تعجب اینکه قرار است کنار چنین بازیکنان بزرگی تمرین کنم، شوکه شده بودم. برادران بیانی، جعفر مختاریفر، احمدرضا عابدزاده، مرحوم رضا احدی، مهدی فنونیزاده، مجید نامجومطلق و... آنقدر بازیکن بزرگ آنجا حضور داشت که وقتی آقای شرکا به من گفت برو داخل رختکن و لباس عوض کن، گفتم آقا من خجالت میکشم. همین جا کنار زمین لباس عوض میکنم. پس از پایان تمرین، مرحوم منصور پورحیدری گفت همگی پسفردا ساعت شش صبح فرودگاه مهرآباد باشید تا برای بازی جام حذفی به زاهدان پرواز کنیم. حریفمان یک تیم زابلی بود. پیش خودم گفتم خب من که قرار نیست بروم ولی آقای شرکا گفت یادت باشد که حتماً سر وقت خودت را به فرودگاه برسانی. واقعاً باورم نمیشد که قرار است با استقلال مسافرت بروم. اتفاقاً در آن سفر مرا با بلیتی که به نام شاهرخ بیانی بود سوار هواپیما کردند و صندلیام در کنار جعفر مختاریفر قرار داشت. در تمام طول پرواز زیر چشمی او را نگاه میکردم و باورم نمیشد که چنین اتفاقی افتاده است. در آن بازی روی نیمکت نشستم و با نظر منصورخان، اواخر مسابقه وارد زمین شدم و اولین مسابقه رسمی خودم با پیراهن استقلال را انجام دادم.
ماجراهای تیم ملی
زمان سرمربیگری آقای حسن حبیبی به تیم ملی امید دعوت شدم. آقایان شاهرخی و جلال چراغپور همکاران ایشان بودند. فضایی که در آن ایام در فوتبال ما حاکم بود قابل قیاس با حالا نیست. مثلاً به من گیر میدادند چرا توی این سن و سال ماشین داری! چند روز مانده بود به سفر تیم به امارات آقای چراغپور به من گفت توی ۱۸ نفر نیستی پاتو بگیر و برو! بعد از تمرین به هتل رفته بودیم توی آسانسور یکی دیگر از همین مربیان با لبخند با چشمانش به من میگفت برو دیگه! دو روز بعد رئیس فدراسیون از من سؤال کرد چرا سر تمرین نمیروم؟ دلیلش را گفتم ولی با دستور ایشان مجدداً به اردو برگشتم و با تیم دوم به امارات رفتم که آنجا از من در پست هافبک چپ استفاده شد دقیقاً در همان روزهایی بود که شاهین بیانی از فوتبال خداحافظی کرد. داستان تیم ملی بزرگسالان هم تکراری شده است. به هر صورت این تشخیص و صلاحدید کادر فنی بود هر چند که متأسفانه حتی در بازیهای تدارکاتی ساده هم مرا در ارنج تیم نمیگذاشتند ولی در ادامه اتفاقاتی افتاد که یکجا همه آن کملطفیهای گذشته جبران شد. در مورد اینکه میگویید آیا از احمدرضا عابدزاده به دلیل انتقاد از من بابت حضور در تیم منتخب جهان ناراحت هستم یا نه؟ باید صادقانه بگویم به احمدرضا و همه همبازیان آن دوره خودم حق میدهم، چون با انجام سه بازی به تیم منتخب جهان دعوت شدم و این اتفاق برای برخیها به اصطلاح امروزی زور داشت.
دربی
فکر میکنم در ۹ دربی شرکت داشتهام؛ اولین بازی برای هر بازیکنی با هر روحیهای سخت است. خود من سال ۷۱ هنوز ۱۸ سالم تمام نشده بود که در استادیوم لبریز از تماشاگر باید برای استقلال برابر پرسپولیس بازی میکردم. در پنج دقیقه ابتدایی یعنی از لحظه ورودم به پلههایی که از آن بالا میرویم تا وارد زمین چمن استادیوم آزادی شویم تا دقیقه یک یا دوی بازی پاهایم میلرزید. جو خیلی سنگین بود، اما هر چه از زمان بازی گذشت دیگر تمرکزم به خود مسابقه بود. یادم هست این بازی با تساوی بدون گل به پایان رسید. بازی سال ۷۳ که به خاطر درگیری آخر مسابقه با نتیجه ۲-۲ نیمهکاره رها شد از نظر فنی یکی از بازیهای واقعاً خوب دو تیم بود. استقلال در حالی که دو بر صفر عقب بود دو گل زد و بازی مساوی شد و به نظرم اگر پرسپولیسیها بازی را به هم نمیریختند تیم ما راحت گل پیروزی را هم به ثمر میرساند. در زمان بازیگری فقط یک شکست در دربی را تجربه کردم و سرسختترین مهاجمی که مقابلم بازی کرد علی دایی بود. او جسمی قوی داشت که مهارش را برای مدافع سخت میکرد.
رولند کخ را مافیایی زدند
در تاریخ باشگاه استقلال مربیان بزرگی نظیر مرحوم رایکوف حضور داشتهاند؛ رولند کخ آلمانی هم یک مربی بزرگ، کاربلد و با دانش بود که میتوانست منشأ خدمات بسیار قابل توجهی باشد، اما او را مافیایی زدند! آن سال استقلال بازیکن بزرگ و اسمی زیاد داشت. تیم از درون خیلی به هم ریخته بود و از بیرون خیلی توی کار استقلال و کخ میگذاشتند. باورتان میشود بعدها با کلی تحقیق متوجه شدم برای بازیهای ما از جنوب تهران و از کهریزک ۲، ۳ اتوبوس آدم به ورزشگاه میآوردند تا شعارهای مورد نظرشان فضای ورزشگاه را تحت تأثیر قرار دهد. بهترین مربی دوران فوتبالم در ایران ناصرخان حجازی بود. یورگن گده در آن دوران فوتبال ایران که چیزی به اسم علم و دانش وجود نداشت مربی خوبی محسوب میشد. پدیس انور بوسنیایی، هیگز برگر اتریشی و رولند کخ هم مربیانی هستند که در زمان بازیگری از آنها خیلی چیزها آموختم و معتقدم مربیان کاربلدی بودند.
شفر یک مربی از رده خارج بود
در فوتبال روز دنیا عمر مفید مربیگری ۱۵ تا ۲۰ است. ما شاهد بودیم سرالکس فرگوسن سالیان زیادی را در منچستریونایتد موفق بود، اما ایشان از مربیان کاربلد جوان در کادر خودش بهره میبرد. بسیاری از باشگاههای ما صرفاً نام و ملیت مربی را در نظر میگیرند؛ به عنوان مثال وینفرد شفر زمانی سرمربی استقلال شد که در فوتبال آلمان یک مربی کاملاً از رده خارج به شمار میرفت. او یک زمان در کشور خودش یک مربی خوب بود، اما زمانی برای استقلال انتخاب شد که چند سالی از تاریخ مصرفش گذشته بود. متأسفانه در فوتبال ایران کمبود مدیر متخصص ورزشی بیداد میکند. اصلاً نگوییم فوتبال مدیر سیاسی نمیخواهد، چون واقعاً فوتبال ما به چنین مدیرانی احتیاج دارد مثل تمام دنیا! در اروپا هم مدیران غیر ورزشی و با تجربه مدیریت سیاسی و اقتصادی سر کار هستند، اما تمام امور فنی- فوتبالی باشگاه توسط مدیر ورزشی اداره میشود؛ مثلاً در باشگاه راپیدوین که بودم مدیر مالیاتِ بازنشسته، شده بود پرزیدنتِ باشگاه و او هم آقای اشمیت را به عنوان مدیر اجرایی و ورزشی راپیدوین انتخاب کرده بود. سرمربی تیم توسط اشمیت انتخاب شد نه پرزیدنت باشگاه. همه امور روی اصول جلو میرفت. مدیر سیاسی و اقتصادی باید باشد که بتواند برای باشگاه درآمدزایی کند، اما در کشور ما برخی مدیران یا درک درستی ندارند، یا گمراه میشوند، یا مشاوران چاپلوس انتخاب میکنند که همین مشاوران آنها را از مسیر درست خارج میکنند، یا عشق شهرت آنها را از انجام کار صحیح بازمیدارد. مشکلاتی که در سالهای اخیر باعث شده باشگاههایمان پروندههای زیادی در سیستم قضایی فیفا داشته باشند نشأتگرفته از فقدان مدیران متخصص در فوتبالمان است. در باشگاههای بزرگ آخرین امضا پای یک برگه قرارداد توسط پرزیدنت باشگاه حک میشود، یعنی قبل از اینکه مدیرعامل باشگاه بخواهد قرارداد را مطالعه و امضا کند معاونتهای مختلف باشگاه و چند وکیل خبره آن را دقیقاً بررسی و امضا کردهاند و اگر بعداً مشکلی در قرارداد به وجود بیاید آن وکلا و معاونان را به دادگاه میبرند. آیا فوتبال ما هم چنین شرایطی دارد یا هر کسی مدیرعامل میشود مهر باشگاه را داخل جیبش میگذارد و بدون کار کارشناسی برای هر برگه، قراردادی را مهر و امضا میکند؟ متأسفانه همین کارهای دیمی باعث شده فوتبال ایران نه تنها پیشرفتی نکند بلکه دچار خسارات بسیار عمیق و یک بیاعتباری در فیفا بشود. باور کنید کار به جایی رسیده که وقتی شکایتی از فوتبال ایران به فیفا ارسال میشود پرسنل قضایی این فدراسیون جهانی یقین دارند طرف ایرانی مقصر و محکوم است.
استقلال چوب خودیها را میخورد
در سالهای گذشته، باشگاه استقلال و در واقع هواداران این تیم به عنوان مالکان اصلی استقلال خسارات زیادی را متحمل شدهاند. در یک مجموعه مسئولیتِ بیشتر مسائل با مدیر آن است. در سالهای اخیر چه کسانی به مدیران باشگاه استقلال مشاوره دادهاند؟ به هیچ عنوان قصد جسارت به احدی را ندارم فقط میخواهم بگویم رفیق خوب باید هندوانه را از زیر بغل دوست خود دربیاورد. رفیق خوب کسی است که عیب و ایرادت را بگوید تا اصلاحش کنی! آیا مشاوران ۵۰۰ هزار تومانی باشگاه استقلال در شرایطی که با ماهی پنج میلیون تومان هم زندگی کردن سخت است میتوانند باری را بردارند؟ آیا مدیران استقلال اینها را دلسوز خود و مجموعه تحت مدیریتشان میدانند؟ آیا این عزیزان خودشان را دلسوز استقلال میدانند؟ آیا میتوانند پیش خودشان هم شده بگویند چه کمکهایی در این سالها توانستهاند به این تیمی که میلیونها هوادار دارد انجام دهند؟
با من هم یک صحبتی شد
بعد از بازی فینال جام حذفی که فرهاد مجیدی استعفا داد دستیارانش هم کنارهگیری کردند و معلوم نبود آقای نامجومطلق مسئولیت فنی تیم را برای بازیهای لیگ قهرمانان بپذیرد و طبیعی بود باشگاه به فکر این باشد تیم را با نیمکت خالی به قطر نفرستد. در همان روزها اسامی تعدادی از مربیان استقلالی مطرح شد تا اگر مجیدی یا آقامجید برنگشتند یک نفر مسئولیت را قبول کند. بحث محمود فکری، منصوریان و... بود، با من هم صحبتی شد که خوشبختانه آقای نامجومطلق با موافقت فرهاد قبول کرد استقلال را همراهی کند، اما در همین روزها جلساتی بود که خبر دارم برخی پیشکسوتان در جلسات درباره بنده چه اظهار نظرهایی کردهاند ولی، چون حرفهایشان واقعیت ندارد به آن حرفها اهمیتی نمیدهم فقط میخواهم بگویم برای بالا رفتن نیاز نیست بقیه را پایین کشید بلکه بهتر است هر کسی برای بالا رفتن تلاش کند و روی اصول اخلاقی پایبند باشد. تخریب دیگران ضامن پیشرفت و موفقیت نیست.
همیشه مزد تلاشم را گرفتهام
در اینکه در فوتبال ما رابطهها حرف اول را میزنند و نقش اساسی را ایفا میکنند جای شکی وجود ندارد؛ بله کارنامه مربیگری من مشخص است. کار، کارآموزی و کسب تجربه را از فوتبال اروپا آغاز کردم و کلاسهای مربیگری را هرگز از دست ندادم. شخصاً به اهمیت علم و به روز شدن دانش اعتقاد دارم. در بازگشت به ایران از پایینترین پله کار سرمربیگری را شروع کردم و لازم نیست بگویم چه دستاوردهایی داشتهام، اما با سختیهایی که در جوانی و در دوران بازیگری متحمل شدم و همه به یاد دارید دم بر نیاوردم که نشان میدهد چه عقاید و شخصیتی دارم. در کار مربیگری هم مثل زمان بازیگری تلاشم را انجام میدهم، چون همیشه مزد تلاشم را گرفتهام. در فوتبال ما بازیکنان شاخص بلافاصله بعد از کنار گذاشتن بازیگری یا دو، سه سال بعد از آن فرصتهای شغلی خوبی پیدا کردند، اما این شرایط برای من هنوز به وجود نیامده است پس همچنان با عزمی راسخ به کارم ادامه میدهم تا هرگاه فرصت شد آمادگی انجام کار درست و بزرگ را داشته باشم.
نمیدانم در مورد این دستمزدها چه باید گفت
ارقامی که این روزها در فوتبال ایران به عنوان دستمزد مطرح میشوند هم خوب است و همه نگرانکننده و عجیب! نحوه پرداخت دستمزد به مربیان و بازیکنان در فوتبال روز جهان مشخص است. در ایران مدیران ما نه به این موضوع آگاهی دارند و نه دربارهاش سؤال میپرسند. اگر قرارداد یک بازیکن در فوتبال اروپا ۱۰۰ هزار دلار باشد در مفاد قراردادش ۲۵ درصد به عنوان حق بازی و ۲۵ درصد پاداش لحاظ میشود، در واقع اگر بازیکن در اکثر مسابقات نیمکتنشین باشد از دریافت ۲۵ درصد قراردادش محروم میشود. در مورد ۲۵ درصد حق پاداش باید کمی شفافتر توضیح بدهم. اگر تیم شما با ۵۰ امتیاز این فصل را به پایان ببرد و در مقام چهارم جدول قرار داشته باشد و در فصل آینده تیم شما ۵۱ امتیاز کسب کند پاداش میگیرید. فکر میکنید چرا بارسلونا یا بایرنمونیخ وقتی چند هفته مانده به پایان مسابقات قهرمانیشان مسجل میشود بازیهای باقی مانده را تشریفاتی قلمداد نمیکنند و همچون کوران مسابقات با جدیت و انگیزه بالا به کارشان ادامه میدهند؟ چون در قرارداد همه آنها حق پاداش وجود دارد، حتی بازیکنی که نیمکتنشین است و به همین دلیل بخشی از دستمزدش کسر میشود با همه وجود خواهان موفقیت تیمش است تا حداقل حق پاداش را بگیرد. امسال بازیکنان تیمهای ما بدون توجه به عملکرد خودشان و جایگاه به دست آمده تیمشان خواهان دو، سه، چهار برابر شدن دستمزدهایشان شدهاند که نشان میدهد فاقد سواد فوتبال روز دنیا هستند، اما در مقام ادعا از تمام فوتبالیستهای جهان پیشی گرفتهاند. صد البته دولتی بودن فوتبال و عدم تخصص ورزشی گروهی از مدیران در این اتفاقات حائز اهمیت هستند.
قبل از بازی دست نمیدهم
بارها از من انتقاد شده چرا قبل از بازی به سمت نیمکت حریف نمیروم و با مربیان حریف دست نمیدهم و خوش و بش نمیکنم! فوتبال یک رقابت و یک جنگ است. کجا دیدهاید قبل از جنگ دو طرف بروند صورت یکدیگر را ببوسند؟ در فوتبال ایران قبل از بازی طرفین یک جنگ فوتبالی میروند یکدیگر را میبوسند و پنج دقیقه بعد میبینیم مشغول توهین و حتی فحاشی به یکدیگر هستند! آدمهایی که صورت هم را قبل از بازی بوسیده بودند به سمت یکدیگر آب دهان پرتاب میکنند، آیا مسخره نیست؟ من از ابتدای کارم به عنوان سرمربی در هیچ مسابقهای به جز بازی با استقلال به سمت نیمکت حریف نرفتهام و بعد از این هم نمیروم و اگر به سمت نیمکت استقلال رفتهام و بعد از این هم بروم به این خاطر است که استقلال بخشی از وجود من است و من خودم را فرزند این باشگاه میدانم و همه میدانند که من در تمام طول بازیگریام در داخل ایران در هیچ تیمی به جز استقلال بازی نکردم. از رده جوانان تا روزی که لباس بازیگری در ایران را بر تن داشتم فقط و فقط برای استقلال بازی کردم و این یک منت نیست بلکه یک افتخار است. البته در پایان تمام این مسابقات فارغ از بحث نتیجه حتی اگر بدترین شکست را متحمل شده باشم به سمت نیمکت حریف رفته و به آنها خسته نباشید گفتهام، چون وقتی داور سوت پایان بازی را میزند همه چیز به معنای کامل تمام شده است. بالاخره هر مربی یک تفکری دارد؛ مثلاً من در پایان نیمه اول وقتی وارد رختکن میشوم برای سه دقیقه به هیچ عنوان حرفی نمیزنم، چون میدانم قلب بازیکن در آن لحظات چه ضربانی دارد و در چه شرایط روحی و روانی به سر میبرد. بعد از سه دقیقه نهایتاً سه تا چهار نکته تاکتیکی را یادآوری میکنم، چون ذهن بازیکنان در بین دو نیمه همین سه، چهار نکته را هم به زور متوجه میشود.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید