خائن شدن مژده پس از ازدواج اجباری
در اتاق بازجویی مدام اشک می ریخت و به زور حرف می زد. پشت نگاه این قاتل 18 ساله دختربچه ای را می دیدی که همیشه در نهایت سرخوردگی و تحقیر، به زندگی ادامه داده است... .
به گزارش سیتنا، هنوز چشم باز نکرده بود که پدربزرگ برای بزرگترین اتفاق زندگیش تصمیم گرفت و نافش را به نام مجید بریدند.
صدای گریه نوزاد توی گوش همه حاضران در اتاق پیچید. صدای گریه ای که در تمام این سال ها ادامه داشت و کسی نشنید. آنقدر گوش ها و چشم هایشان را بر روی اشک ها و مخالفت های مژده برای ازدواج با مجید بستند تا سرانجام دخترک ناامید از رسیدن به خواسته ها و آرزوهایش پای سفره عقد نشست. اما هیچگاه نتوانست به زندگی با مردی که به زور زیر سقف خانه اش بود عادت کند و دلگرم شود.
ازدواج اجباری و بی مهری همسر بهانه ای شد تا مژده نتواند از عشق دوران نوجوانی اش هم دل بکند و برای فرار از سختی های زندگی مشترک با مجید به خودش حق داد تا تن به رابطه ای اشتباه بدهد و به جای حل مشکلاتش با مجید آرامشش را در رابطه ای پنهانی جستجو کند. عشقی که در نهایت به جای رهایی از رنج های زندگی، آینده و جوانی اش را تباه کرد و در هجده سالگی دیواری سرد بین او و آرزوهایش کشید و برای سال ها مژده را راهی زندان کرد.
مژده یک سال قبل از ازدواج با مجید، با بهروز آشنا شده بود و با وجود اصرارهایش والدینش گفتند باید با مجید ازدواج کند چون پدربزرگ اینطور خواسته و آنها به نام هم هستند و در نهایت همان اتفاقی افتاد که بزرگترها می خواستند اما بهروز دست از سر مژده بر نداشت و به خاطر عکس هایی که از او داشت او را مجبور کرد تا به رابطه اش ادامه دهد.
از سوی دیگر مجید هم تلاشی برای جلب محبت مژده نمی کرد و با کوچکترین بهانه ای او را به باد کتک می گرفت و وسایل خانه را می شکست و وقتی آرام می شد توقع داشت مژده همه چیز را فراموش کند. مژده بارها از خانواده اش خواست اجازه بدهند طلاق بگیرد اما مادرش گفت: همه زنها همین هستند. کار می کنند کتک می خورند ولی زندگی می کنند. تو هم عادت می کنی مگر من عادت نکردم مگه بقیه نکردند خوب تو هم زندگی کن!
مجید هم حاضر نبود طلاقش بدهد و وقتی سردی مژده را نسبت به خود می دید به جای آنکه سعی کند تا با محبت و ابراز-علاقه توجه مژده را نسبت به خود جلب کند، می گفت من هم تو را دوست ندارم اما طلاقت نمی دهم تا زجر بکشی!
دخترک هجده سال بیشتر نداشت و خام و بی تجربه بود. وقتی همه درها را بروی خود بسته دید و احساس کرد هیچ کس درکش نمی کند و قرار نیست زندگی روی خوشش را به او نشان دهد تصمیم گرفت دست به کاری بزند که شاید بتواند فصل تازه ای را در زندگی اش باز کند. به همین دلیل تسلیم خواسته شیطانی عشق سابقش شد و یک شب که همسرش خواب بود در خانه را باز گذاشت تا عشق سابقش بتواند برای کشتن مجید وارد خانه شود.
مجید به قتل رسید و جنازه اش در کنار جاده ای بیرون از شهر رها شد و قاتلان که گمان می کردند راز جنایتشان برای همیشه پنهان می ماند با خیال راحت به خانه بازگشتند تا پس از آنکه آب ها از آسیاب افتاد با هم ازدواج کنند. فردای آن روز مژده فقدان همسرش را به اداره یازدهم پلیس آگاهی گزارش داد.
با بررسی شرایط زندگی مشترک مژده و همسرش، مژده توسط کارآگاهان تحت نظر قرار گرفت و خیلی زود ضمن دستگیری مژده، همدستش نیز شناسایی و دستگیر شد ...
در اتاق بازجویی مدام اشک می ریخت و به زور حرف می زد. پشت نگاه این قاتل هجده ساله دختربچه ای را می دیدی که همیشه در نهایت سرخوردگی و تحقیر، به زندگی ادامه داده است.
کسی به او یاد نداده بود که چطور با مشکلات زندگی روبرو شود و آنها را حل کند فقط گفته بودند باید صبر کنی! باید تحمل کنی! چون زن هستی!
مجید نامهربانانه با مژده رفتار کرد و به قتل رسید. مژده برای حل مشکلاتش به رابطه ای اشتباه و به دنبال آن قتل همسرش تن داد و به جای رهایی، محکوم به مرگی تدریجی پشت میله های زندان شد و جوانی که فکر می کرد با نابود کردن زندگی مشترک مژده و همسرش می تواند به خوشبختی برسد حالا در انتظار حکم اعدام به سر می برد ...
گفت و گوی افسر پرونده که با مژده تمام شد، ناگهان در اتاق باز شد و زن و مردی با پوششی روستایی وارد شدند و به دنبال آنها پیرمردی رنجور عصا زنان وارد شد. چشم های هر سه هراسان و گریان دور اتاق گشت. می خواستند دخترک را ببینند. با خودت فکر می کنی ایکاش زودتر نگرانش می شدند ایکاش زودتر او و زندگی اش را می دیدند ...
نظریه کارشناس
بزرگترین اشتباه در مواجهه با اختلافات زناشویی ساختن تصویر رویایی از زندگی دیگران است. ما ویترینی گزینشی و زیبا از زندگی سایرین می بینیم و به جای آنکه زمانمان را صرف اصلاح زندگی خود کنیم به حسرت می گذرانیم.
اشتباه دیگر خیالبافی در مورد شخصی است که موفق به ازدواج با او نشده ایم. برخی افراد در رویارویی با مشکلات زناشویی تصویری اسطوره ای و خیالی از عشق گذشته اشان می سازند و مدام لحظه هایشان با فکر اینکه اگر به جای همسرم در کنار او بودم خوشبخت می شدم سپری می گردد و همین امر باعث می شود تا قدم مثبتی برای حل مشکلات زناشویی خود برندارند و هر روز بیشتر از روز قبل از زندگی خود خسته و دلزده شوند.
آداب و سنن مانند جامه و پوششی هستند که تنها بر قامت دوره و زمانه خود مناسب و زیبا هستند و به گفته امام علی علیه السلام نباید آن را به فرزندانمان که در روزگاری غیر از روزگار مازندگی می کنند تحمیل کرد.شاید زمانی بزرگان برای محافظت از قوم و قبیله ی خود دست به اقداماتی چون ازدواج های طایفه ای یا اعمالی مانند به نام کردن نوزادان برای یکدیگر می زدند اما در زمانه فعلی این اقدامات با تغییر شرایط روحی و فکری برای اجتماع امروز و نسل جدید جوابگو و مناسب نبوده و بیشتر آسیب زننده است تا اینکه محافظت کننده باشد.
متاسفانه در جامعه امروز، ما با دو نوع از والدین روبرو هستیم والدینی که حامی بی چون و چرای اشتباهات فرزند هستند و والدین سنتی که فرزند را در سختترین شرایط به حال خود رها می سازند. والدین اول به بهانه علاقه به فرزندشان در هر شرایطی، از تصمیمات غلط فرزند حمایت کرده و به جای تشویق وی به حل مشکلات زناشویی خود، از تصمیم شتابزده ی او برای طلاق استقبال می کنند و به راحتی اجازه می دهند یک زندگی از هم بپاشد.در مقابل با والدینی مانند والدین مژده روبرو هستیم که ضمن اجبار فرزند به ازدواجی اشتباه به جای حل مشکلات زناشویی به او پشت کرده و او را به حال خود رها می کنند تا در نهایت، در اوج بی پناهی و سردرگمی دست به اقدامی اشتباه و زیانبار بزند.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید