استاد تیتر زنی در بستر بیماری آلزایمر
سازمان خبری فناوری اطلاعات و ارتباطات (سیتنا) - نمی شود روزنامه نگار باشی و "حسین قندی" را نشناسی، نمی شود گزارش نویس باشی و باز هم نام "حسین قندی" را نشنیده باشی. نمی شود کار خبر را دوست داشته باشی و کتاب روزنامه نگاری نوین و تخصصی استاد قندی را نخوانده باشی.
آنها که خبرنویسی را با حسین قندی گذراندهاند یا آنها که در مطبوعات از تجربیاتش استفاده کردهاند یا آنها که کتابهای آموزش روزنامهنگاری را خواندهاند نام این روزنامهنگار قدیمی را با یک چیز مترادف میدانند: استاد تیترنویسی در مطبوعات
حسین قندی را من یکی خوب به یاد دارم، دکتر قندی انجمن روزنامه نگاران ایران. او استاد گزارش نویسی است، استاد تیترزنی. دانشجویانش می دانند که چقدر کلاس را دوست دارد ، چقدر از خودکار بیک برای نوشتن متنفر است و چقدر دوست دارد خفه ات کند وقتی در مطلب از واژه "می باشد" استفاده می کنی. برای تولدش روی درب کلاس نوشتیم "می باشد، اشتباه می باشد، است درست می باشد".
دکتر قندی سخت ترین استاد دوران دانشجویی ام بود، بالاترین نمره اش 17 است و کسی که از استاد نمره 17 بگیرد یعنی گزارش نویس است، او همیشه می گفت: "در روزنامهنگاری، همه نباید همه کار را بدانند. خود من به مدت دهسال فقط تیتر میزدم و اصولاً اصراری نیست همه بتوانند تیتر خوب بنویسند. شاید برخی خبر یا گزارش خوب بنویسند. روزنامهنگار کافیاست در یک حوزه خوب عمل کند."
با همه این تفاسیر دوست دارد همه روزنامه نگاران گزارش خوب بنویسند ، امتحاناتش مانند تیترهایش عجیب است و سخت. برای امتحان از ما یک دایره کشید و تقسیم بندی بی نظم و سه عدد با نام درصد. خیلی ها برگه را سفید تحویل دادند و خیلی ها آرام کناره گیری کردند. من اما نوشتم . سرتقی روزهای جوانی بود در مقابل غول گزارش نویسی . بارها بالای سرم ایستاد تا کمی هول شوم و همین بی توجهی به حرکات او در پایان 5 نمره را نصیبم کرد. او به من نمره 17 داد.
با دکتر آخرین بار برای گزارش مادر شهید جهان آرا صحبت کردم . بعد از اینکه گزارش را خوانده بود با من تماس گرفت و مثلا خواست تشویق کند، گفت: بدک نبود اما با تیترت گند زدی و من می دانستم این بهترین تعریف دنیاست!
از دکتر قندی خیلی چیزها یاد گرفتم، این که " تیتر یک سخن متحول و موزون است، هدایتگر خواننده است و خواننده را به سوی هر جذب می کند". " تیتر شعر نغز مطبوعات است و ضربآهنگ از ارکان تیتر بشمار می رود."
حال این روزها شنیدم دکتر در بستر بیماری آلزایمر گرفتار شده است و حتی همسرش را هم به یاد نمی آورد. نمی دانم دکتر نوشتن را به یاد می آورد یا نه؟ نمی دانم دکتر قلم را به یاد می آورد یا نه؟ اما می دانم خیلی ها باید دکتر را در این روزها به یاد بیاورند. او و همسرش را تنها نگذارند.
اما یک چیز را به خوبی می دانم دکتر این متن را به خوب به یاد می آورد دکتر مگه نه؟"آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن ، نه دستی از برون، که همتی از درون لازم است، حالا اما ، نمی خواهم برخیزم، می خواهم اندکی بیاسایم، فردایی برمی خیزم وقتی فهمیده باشم، چرا زمین خورده ام."
نگارنده: زینب کریمیان - وبلاگ آدمک تنهاست بخند
افزودن دیدگاه جدید