کدخبر :239352 پرینت
04 دی 1398 - 01:09

تجاوز عاشقانه داخل شرکت خصوصی

حسام که خودش را مجرد معرفی می کرد، برای تصاحب ثروت من نقشه کشیده بود، اما من غرق در رویا و سوار بر اسب آرزوها به حرف های عاشقانه اش امید بسته بودم.

متن خبر

به گزارش رکنا، 5 سال قبل برادرم و حسام که با هم دوست بودند، شرکتی را تأسیس کردند که من سهامدار عمده آن بودم. هنوز دو ماه از شراکت مان نگذشته بود که امیر برادرم در یک سانحه رانندگی جان باخت. در این میان حسام به بهانه های مختلف سعی می کرد با من ارتباط برقرار کند. یک روز در شرکت تنها بودیم که او حرفهای عاشقانه زیادی زد و اتفاقی که نباید رخ می داد، افتاد.

روابط ما هر روز بیشتر می شد تا این که پدرم از ارتباط مخفیانه ما آگاه شد و به شدت با ازدواج من و حسام مخالفت کرد اما من که فریب حرف های او را خورده بودم، مقابل پدرم ایستادم، به همین خاطر درگیری پدر و مادر پیرم آغاز شد.

پدرم، مادرم را عامل این آبروریزی می دانست و معتقد بود که من را خوب تربیت نکرده است. عاقبت این مشاجره ها به آن جا رسید که پدر و مادرم از هم جدا شدند اما من با حسام ازدواج کردم. چند ماهی از زندگی مشترکمان نگذشته بود که متوجه شدم حسام نه تنها زن و بچه دارد بلکه با یک زن دیگر هم به طور مخفیانه ارتباط دارد.

تحمل این وضع برای من که باردار هم بودم بسیار عذاب آور بود. به همین خاطر از حسام شکایت کردم و دادگاه یک قطعه زمین او را بابت مهریه ام توقیف کرد اما او حاضر نشد مرا طلاق بدهد. پس از به دنیا آمدن فرزندم او را به حسام سپردم تا مرا طلاق بدهد. اکنون حدود ۴ سال است که از یکدیگر جدا زندگی می کنیم و او از این که نتوانست ثروت مرا تصاحب کند خیلی عصبانی است و می خواهد به خاطر این موضوع پول زیادی از من اخاذی کند و حالا که زندگی ام در گرداب بدبختی فرو رفته است متوجه همه اشتباهاتم شدم.

می خواهم نزد پدر و مادرم بازگردم و بر دستانشان بوسه بزنم اما روی بازگشت ندارم چرا که لجبازی و غرور بیجای من موجب شد تا آن دو از هم جدا شوند حالا می فهمم این که پدرم می گفت این مرد چاپلوس که ۱۶سال هم از تو بزرگ تر است مرد زندگی نیست، یعنی چه! کاش فقط برای یک لحظه به حرف های دلسوزانه او فکر می کردم...

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.