کدخبر :235705 پرینت
28 مهر 1398 - 09:51

سردی همسرم مرا به انحراف کشاند

خیانت همواره از دور امری ترسناک و غیر معمول می نماید؛ به محض ارتکاب اولین معاشقه نامتعارف اما ناگاه به امری عادی و روزمره تبدیل خواهد شد.

متن خبر

به گزارش سیتنا، نقشه همسرم کاملا بی نقص بود، او به گونه ای برنامه های خود را پیش برد که با یک تیر 2 نشان بزند اما من که از همه جا بی خبر بودم و او را زنی ساده می پنداشتم به راحتی فریب خوردم و بدین ترتیب روزگار سیاهم آغاز شد و ... .

مرد 50 ساله که با چهره ای مغموم و مضطرب وارد دایره مددکاری اجتماعی کلانتری شفای مشهد شده بود، در حالی که بیان می کرد اگر سال ها قبل برای حل مشکلاتم با مشاوران و روان شناسان مشورت می کردم امروز روزگار تلخی را نمی گذراندم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 26 ساله بودم که به طور سنتی ازدواج کردم. مادرم دختر زیبایی را برایم خواستگاری کرد که به قول خودش از هر انگشتش هزار هنر می بارید. از این که «شایسته» به خواستگاری ام پاسخ مثبت داده بود خیلی خوشحال بودم و روزهای شیرینی را در کنار او تصور می کردم چرا که «شایسته» نه تنها از ظاهری زیبا و جذاب برخوردار بود بلکه وقار و اخلاق نیکویش بیشتر مرا تحت تاثیر قرار می داد.

خلاصه با آغاز زندگی مشترک هنرهای همسرم یکی پس از دیگری آشکار می شد. او زنی کدبانو و به معنای واقعی کلمه هنرمند بود تا جایی که وقتی خسته از سر کار وارد منزل می شدم از تمیزی و مرتب بودن خانه لذت می بردم، بوی خوش غذاهایش فضای منزل را معطر می کرد، همیشه لباس هایم اتو کرده و کفش هایم واکس زده بود و من از این که همسرم به همه امور زندگی توجه داشت خیلی خوشحال بودم اما سردی او در روابط عاطفی زندگی زناشویی تنها موضوعی بود که مرا آزار می داد. ابتدا حساسیت زیادی به این روابط سرد نداشتم چرا که احتمال می دادم با گذشت زمان و محبت های بیشتر من در نهایت رفتارهای سرد همسرم تغییر خواهد کرد اما متاسفانه با گذشت چند سال و به دنیا آمدن دخترم نیز هیچ تغییری در روابط عاطفی من و شایسته ایجاد نشد و زندگی من در بی راهه قرار گرفت. آن زمان به خاطر ترس یا خجالت یا حتی آشنا نبودن با امور روان پزشکی، هیچ گاه برای حل مشکلم به متخصصان و کارشناسان روان شناسی یا روان پزشکی مراجعه نکردم.

آن روزها با یک تصمیم احمقانه و اشتباه درگیر روابط نامتعارف با زنان غریبه شدم. به گونه ای که هر روز بیشتر از همسرم دور می شدم.

وقتی آرام آرام ماجرای روابط خیانت آمیز من فاش شد، ابتدا مورد اعتراض همسرم قرار گرفتم ولی باز هم به این ارتباط های زشت ادامه می دادم به طوری که دیگر شایسته هم به خیانت های من بی تفاوت شد و اهمیتی به آن نمی داد.

مدتی بعد و در حالی که دخترم وارد سن جوانی شده بود پدر همسرم فوت کرد، در این شرایط شایسته پیشنهاد داد برای دریافت حقوق بازنشستگی پدرش، به طور صوری از یکدیگر طلاق بگیریم تا او بتواند حقوق پدرش را از بیمه دریافت کند. من هم که از نقشه زیرکانه او اطلاع نداشتم پیشنهادش را پذیرفتم اما بعد از طلاق تازه متوجه شدم که شایسته با این ترفند از من طلاق گرفته و با حقوق پدرش زندگی مستقلی تشکیل داده است.

از سوی دیگر من هم که در برابر یک عمل انجام شده قرار گرفته بودم بی گدار به آب زدم و یکی از زنانی را که با او ارتباط داشتم به عقد خودم درآوردم ولی بعد از ازدواج تازه فهمیدم که آن زن نه تنها چندین بار ازدواج کرده و مشکلات حادی را برای همسرانش به وجود آورده است بلکه اخلاق و رفتار تند و زننده ای دارد. خلاصه خوشبختی از زندگی ام رفت و من وارد روزگار سیاهی شدم که خودم آن را به وجود آورده بودم.

در این وضعیت دخترم نیز حاضر نشد با من زندگی کند و اکنون متوجه شدم که با جنس مخالف وارد ارتباط شده است و با پوشش بسیار نامناسب و زننده در بیرون از منزل تردد می کند اگرچه او قصد لجبازی با مرا دارد اما می ترسم این لجبازی آینده اش را به نابودی بکشاند. حالا که به گذشته می اندیشم دلم برای نوازش کردن موهای دختر یکی یک دانه ام تنگ می شود. کاش همان زمان به مراکز مشاوره یا روان پزشکی مراجعه می کردم تا امروز این گونه درمانده نشوم و ...

شایان ذکر است به دستور سرهنگ نوروزی (رئیس کلانتری شفا) مشاوره های تخصصی برای حل مشکلات این مرد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.