کدخبر :10385 پرینت
09 آبان 1392 - 14:09

راز جنایت هولناک در سیم کارت های اعتباری

متن خبر
استوار دوم احمد جعفری، مدت هاست که یکی از کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی گیلان به شمار می‌رود. او در مدت فعالیت خود، بارها به رازگشایی پرونده‌های جنایی پرداخته و خاطره جنایی این هفته، یکی از پرونده‌هایی است که او موفق به شناسایی متهمان آن شده است. متهمان سعی داشتند با صحنه‌سازی، مسیر تحقیقات پلیسی را تغییر داده و ناپدید شدن مرد جوان را انتقامجویی جلوه دهند.
 

به گزارش سیتنا به نقل از قانون، اواسط خرداد 90 بود، با یکی از همکاران مشغول صحبت در رابطه با حادثه ای که چند روز قبل تر رخ داده بود، بودم که زن جوانی وارد اداره آگاهی شد. به نظر می‌رسید که از موضوعی ناراحت است، بدون آنکه از او سوالی بپرسم، عکسی را که داخل کیفش بود درآورد و آن را روی میزم گذاشت و گفت:" شوهرم دو روز است که ناپدید شده و خبری از او ندارم.

کیوان یک پارچه فروش سیار است و با خودرویش پارچه ها را حمل می‌کند و در کوچه و محله ها آنها را به فروش می‌رساند."زن جوان که آسیه نام داشت، چادرش را کمی‌مرتب کرد و ادامه داد:" او مردی نبود که شب بی خبر به خانه نیاید. هر جا بود خبری به من می‌داد، الان دو روز است که تلفن همراهش خاموش است و به هر جایی که فکرش را کنید، سر زدم اما نتوانستم پیدایش کنم."

رد مشکوک

مشخصات کیوان و خودروی پرایدش به تمامی‌واحدهای گشت اعلام شد و بررسی ها برای یافتن مرد جوان با دستور قضایی شروع شد، در حالی که این بررسی ها ادامه داشت ساعاتی بعد از اعلام ناپدید شدن کیوان توسط همسرش، از یکی از کلانتری ها خبر رسید که خودروی پراید این مرد در حالی که در کنار جاده کمربندی رشت رها شده بود، پیدا شده است.

بلافاصله راهی محل شدیم، مامور کلانتری با دیدن ما جلو آمد و همانطور که به خودرو اشاره می‌کرد گفت:« برادر زن صاحب خودرو، وقتی داشته از این منطقه رد می‌شده، ماشین را دیده و بعد از اینکه از دامادشان اثری پیدا نکرده، موضوع را به ما گزارش کرد».

پیدا شدن خودرو توسط برادر زن کیوان جای تامل داشت، اما قبل از اینکه از او تحقیق کنم به بازرسی داخل خودرو پرداختم، ماشین کاملا سالم بود، نه آثار تصادفی روی بدنه اش دیده می‌شد و نه سرقت لوازم داخل آن به چشم می‌خورد. در خودرو باز بود و بار پارچه ای که کیوان برای فروش با خود برده بود دست نخورده در قسمت بار ماشین به چشم می‌خورد، داخل داشبورد ماشین علاوه بر سوئیچ ، نامه ای قرار داشت.

با دقت شروع به خواندن آن کردم. نامه حکایت از جنایتی سیاه می‌کرد و انگیزه عامل یا عاملان این جنایت را که ظاهرا انتقامگیری بود، نشان می‌داد. در نامه نوشته شده بود :" دنبالش نگردید، فقط یک هفته دیگر توی سد .... جنازه اش را پیدا کنید؛ عاقبت کسی که به دختر مردم تجاوز کند همین است؛ او باعث خودکشی آن دختر شد و باید به سزای عملش می‌رسید، به هوای فروش پارچه، با دختر من آشنا شد و او را فریب داد. او فکر می‌کرد نمی‌توانیم پیدایش کنیم اما توی شهر خودش پیدایش کردیم و او را به قتل رساندیم. "

سرنخ ماجرا

نامه به‌دست آمده داخل ماشین کاملا شفاف بود و به عبارتی عامل جنایت نشانه‌های واضحی از خود به جای گذاشته بود. او گفته بود کجا زندگی می‌کند، اصالتا کجایی است، محل انداختن جسد را بیان کرده بود و اینکه دخترش به چه دلیل و انگیزه ای خودکشی کرده است. عامل این جنایت خودش را به پلیس معرفی کرده بود و همین مسئله، کمی‌مشکوک به نظر می‌رسید، ما حتی از این نامه انگیزه قاتل را هم متوجه شدیم اما واقعا موضوع همان چیزی بود که در نامه نوشته شده بود؟ یا نوشته‌های داخل آن داستان پردازی‌های عامل یا عاملان جنایت بود تا ما را از مسیر اصلی تحقیقاتمان منحرف کند؟

برای کشف حقیقت به سراغ کسی رفتیم که خودروی مرد ناپدید شده را پیدا کرده بود. تحقیقات را از برادر زن کیوان آغاز کردیم. مرد جوان گفت:" با یکی از دوستانم به نام سهیل از جاده کمربندی عبور می‌کردیم که سهیل با دست به خورویی اشاره کرد و گفت این ماشین دامادتان کیوان نیست؟ کمی‌که نزدیک تر شدیم از پارچه‌های داخل ماشین آن را شناسایی کردم و چون دامادمان ناپدید شده بود و حالا ماشینش به طرز مرموزی پیدا شده بود، حدس زدم حتما بلایی سرش آمده و با مرکز فوریت‌های پلیسی 110 تماس گرفتم و ماجرای کشف خودرو را گزارش کردم."

ارتباط شیطانی

اولین گام از تحقیقات ما، تایید ادعایی بود که در نامه نوشته شده بود. بی شک اگر تجاوزی رخ داده و به‌دنبال آن خودکشی ای صورت گرفته بود، باید پرونده ای در این خصوص در اداره آگاهی استان گیلان و دادسرا تشکیل شده بود.

ما تمامی‌پرونده‌های خودکشی و تعرض در دو سال گذشته را مورد بررسی قرار دادیم اما پرونده ای با مشخصاتی که نویسنده نامه نوشته بود یافت نشد و همانطور که حدس می‌زدیم این نامه تنها به این دلیل نوشته شده بود که مسیر تحقیقات پلیس منحرف شود و ما نتوانیم عامل یا عوامل اصلی دخیل در این پرونده را پیدا کنیم.

با برملا شدن این حقیقت، تحقیقات را روی شاخه ای دیگر متمرکز کردیم. در این پرونده، دو نفر بودند که خودروی کیوان را پیدا کرده بودند.

برادر خانم کیوان و سهیل. بررسی ها نشان می‌داد که سهیل یک کارگر ساختمانی بود. ما متوجه شدیم که قبل از ناپدید شدن کیوان، سهیل حدود 20 روز در خانه آنها به خاطر تعمیرات مشغول به کار بوده است.

برای تحقیقات بیشتر به خانه مرد ناپدید شده رفتیم و در ارزیابی تعمیراتی که صورت گرفته بود، متوجه شدیم که این تعمیرات دو الی سه روز کار داشته است، در حالی که سهیل بیش از 20 روز در آن خانه مشغول به کار بوده.

از طرفی در بررسی‌های ما مشخص شد سهیل با همسرش مشکل داشته و همین مشکلات باعث جدایی او از همسرش شده بود.مدارک و شواهد زیادی وجود داشت که نشان می‌داد سهیل نقشی در این پرونده و ماجرای ناپدید شدن کیوان دارد.

او تنها مظنون این پرونده بود و زمانی شک ما در رابطه با دست داشتن مرد جوان در جنایت به یقین تبدیل شد که راز خانه ویلایی وی برملا شد. سهیل در تمام مراحل بازجویی مدعی بود که خانه ای ندارد و آدرسی را که در اختیار ما قرار داده بود آدرس خانه پدرش بود اما ما در ادامه متوجه شدیم که وی یک خانه ویلایی داشته است.

از طرفی این خانه در محلی قرار داشت که مرد ناپدید شده آخرین بار در آن حوالی دیده شده بود. برای همین،سوء ظن ما به سهیل بیشتر شد و او را زیر نظر گرفتیم. نخستین انگیزه ای که احتمال داشت سهیل از این جنایت داشته باشد، حذف کیوان به خاطر مسائل عاطفی بود. اما هنوز هیچ مدرکی در خصوص اینکه سهیل به همسر کیوان علاقه داشته، در دست نبود. از طرفی سرنوشت کیوان در هاله ای از ابهام بود، بنابراین باید مطمئن می‌شدیم که مریم و سهیل با هم در ارتباط بودند یا نه و مشخص شدن این موضوع، راز ناپدید شدن مرد جوان را برملا می‌کرد.

از دوستان و اقوام مریم و سهیل تحقیقات به عمل آمد اما هیچ سرنخی که نشان دهد آن دو باهم در ارتباط هستند به‌دست نیامد. اگر حدس ما درست بود و آنها باهم در ناپدید شدن کیوان دست داشتند، بی شک باید در این مدت باهم به نحوی تماس می‌گرفتند و نحوه این تماس گرفتن یکی از مسائلی بود که باید به آن پی می‌بردیم.

برای بررسی‌های بیشتر به خانه کیوان رفتیم، داخل خانه هیچ سرنخی به‌دست نیامد اما هنگام خروج از خانه ناگهان چشمم به کاغذی افتاد که مقابل در ورودی بود. برگه ای که روی آن رمز شارژ تلفن همراه نوشته شده بود. پس خط دیگری وجود داشت که ما از آن بی خبر بودیم چرا که مریم شماره تلفنی که از خودش داده بود شماره تلفن ثابت بود و او گفته بود که تلفن همراه ندارد.

با هماهنگی قاضی، دستور بازرسی خانه صادر شد و در میان رختخواب ها، دو عدد سیم کارت اعتباری پیدا شد. سیم کارت‌هایی که راز جنایتی هولناک را در دل داشتند. هر چند پیامک‌هایی که از خطوط داده شده بود به‌صورت رمزی بود اما رمزگشایی آن و پی بردن به متن پیامک ها که حکایت از طراحی یک سناریوی قتل می‌کرد، برای کارآگاهان جنایی کار سختی نبود.

دو مظنون اصلی این پرونده، یعنی سهیل و مریم بازداشت شدند و تحقیقات از آنها آغاز شد. مریم و سهیل منکر هر رابطه ای با هم بودند و ما باید برگ برنده ای را که در دست داشتیم رو می‌کردیم. زمانی که مدارک به‌دست آمده را به مریم و سهیل نشان دادم، هر دویشان سناریوی جدیدی را مطرح کردند.

آنها به داشتن تماس‌های مخفی با هم اعتراف کردند اما مدعی شدند هیچ جنایتی مرتکب نشده اند. تنها مدرکی که می‌توانست دست آنها را رو کند، کشف جسد مقتول بود. محل احتمالی که برای یافتن جسد کیوان وجود داشت خانه ویلایی سهیل بود.

کیوان آخرین بار در آن حوالی دیده شده بود و از طرفی محل کشف خودروی مرد ناپدید شده نیز حوالی همان خانه بود. با این احتمال که جسد کیوان در خانه ویلایی دفن شده است، با گرفتن مجوز قضایی از بازپرس پرونده، راهی خانه سهیل شدیم. حیاط خانه حصار نداشت. پس احتمال دفن شدن جسد در حیاط خانه کم بود، چرا که آن منطقه نسبتا شلوغ بود و نمی‌شد به راحتی جسدی را دور از چشم بقیه در حیاط دفن کرد،در ادامه تحقیقات وارد خانه شدیم، احتمال می‌دادیم جسد در داخل خانه دفن شده باشد. در کف هال و زیر فرش، قسمتی بود که به تازگی سیمان شده بود.

با برداشتن سطح سیمانی بوی تعفن به مشام رسید و جسد را پیدا کردیم. با اینکه مدتی از جنایت گذشته بود اما به وضوح آثار ضرب و جرح روی بدن مقتول دیده می‌شد. با کشف جسد، متهمان راهی برای کتمان جنایت نداشتند.

بار دیگر تحقیقات از مرد جوان صورت گرفت. قبل از اینکه متهم حرفی بزند، به او گفتم:" بازی تمام شده است، با اینکه از همان اول می‌دانستم در ماجرای سر به نیست کردن کیوان نقشی داری اما مدرکی برای این جنایت نبود، ولی حالا با پیدا شدن جسد، آن هم داخل خانه ات همه چیز برملا شده است. پس اگر بخواهی حقیقت را کتمان کنی باید بدانی که آنقدر سند و مدرک علیه ات هست که در هر محکمه ای متهم شناخته می‌شوی."

چرا کشتیم؟

سهیل نگاهی به من انداخت و نگاهی هم به برگه بازجویی که روبه‌رویش قرار داشت. خودکار روی میز را برداشت و قبل از آنکه بنویسد، شروع به صحبت کرد:" 4 ماهی بود که مریم را می‌شناختم، خواهر یکی از دوستانم بود. از وقتی از همسرم جدا شدم و مریم را دیدم مهر او به دلم نشست. اما مریم ازدواج کرده بود و صاحب زندگی بود. باید راهی پیدا می‌کردم تا به او بگویم که به وی علاقه دارم.

این فرصت زمانی مهیا شد که فهمیدم خانه کیوان نیاز به تعمیرات دارد، به بهانه تعمیرات هر روز به خانه او می‌رفتم و سعی می‌کردم علاقه ام را نسبت به مریم نشان دهم و او را ترغیب کنم که از همسرش جدا شود. در نهایت موفق شدم، اما کیوان نمی‌خواست همسرش را طلاق بدهد، برای رسیدن به مریم، باید کیوان را از سر راهم برمی‌داشتم."

مرد جوان ادامه داد:" روز حادثه در مسیر کیوان قرار گرفتم و سوار ماشین او شدم. همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بود و باید در فرصتی مناسب، آبمیوه مسمومی‌را که به همراه داشتم به او می‌دادم. از قبل تعداد زیادی قرص خواب آور داخل آبمیوه ریخته بودم و به بهانه ای آبمیوه را به کیوان دادم و وی با خوردن آن، بیهوش شد.

بعد از اینکه از بی هوشی کیوان مطمئن شدم، پشت فرمان ماشین او نشستم و راهی خانه ام شدم. همه چیز را از قبل آماده کرده بودم، به محض ورود به خانه با ضربات میله آهنی او را به قتل رساندم و قسمت پذیرایی خانه را کندم و جسد را داخل آن قرار دادم و مجددا با سیمان روی آن را پوشاندم.»

متهم به قتل گفت:" با ناپدید شدن کیوان، بی شک پلیس به دنبال او می‌گشت و برای رد گم کردن و انحراف مسیر تحقیقات پلیسی، نامه ای نوشتم و آن را داخل خودروی مقتول گذاشتم. نامه حکایت از انتقامجویی داشت و اینکه دختری بیگناه به قتل رسیده است. دست نوشته را در خودروی کیوان گذاشتم و آن خودرو را کنار خیابان پارک کردم. دو روز بعد، برادر مریم را به بهانه جست‌وجو به مسیری که خودرو را در آنجا پارک کرده بودم بردم و وقتی باهم در حال قدم زدن بودیم وانمود کردم که ماشین را به صورت تصادفی دیده ام. برای اینکه کسی به خانه ام شک نکند، خانه ویلایی ام را سه روز بعد اجاره دادم. وقتی خانه را اجاره دادم متوجه شدم که محل دفن جسد باد کرده و ترکیدگی به‌وجود آورده است. به همین دلیل به آنجا رفتم و مجددا محل را سیمان کاری کرده و آنجا را ترک کردم. مریم در این ماجرا هیچ نقشی نداشت، اما از تصمیمی‌که در رابطه با قتل همسرش گرفته بودم خبر داشت.

"مریم زمانی که فهمید همدستش به قتل اعتراف کرده، ادعاهای سهیل را تایید کرد.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

دیدگاه‌ها

اول داستان نوشتید اسم زنه آسیه هستش ولی بعدا مریم شده

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.