کدخبر :272878 پرینت
12 مهر 1401 - 00:01

رسانه‌ای که آزاد نباشد، عملا رسانه نیست!

به‌جایی رساندیدمان که برای دسترسی حداقلی به چند پیام‌رسان باید چندین وی پی ان و فیلتر شکن نصب کرده باشیم و دائم سرورهای اجنبی را التماس کنیم تا از اینترنت ملی‌مان قطع امید نکنند و دیسکانکت نشوند...

متن خبر

عباس مدحجی، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، درباره‌ی وضعیت این روزهای کشور نوشت:

وقت تنگ است و دل تنگ‌تر. روزها از پی هم می‌گذرند و هر روز بیشتر متوجه می‌شویم ایرانی که در صداوسیما می‌بینیم چقدر تفاوت دارد با ایرانی که در خیابان می‌بینیم. این یعنی اینکه دقیقا همین الان (و حتی خیلی قبل‌تر) به رسانه‌های آزاد و مستقل و متعهد داخلی نیاز بوده و هست. عدم برآورد همین نیازِ واضح بود که طبق آمارها، رسانه‌های خارجی کاپ مرجعیت خبری را برای مردم کشور خصوصا در این روزها از رسانه های داخلی ربوده‌اند و تبدیل به قهرمان بلامنازع خبری شدند. اخباری که برای ما رسانه‌های داخلی در دسترس‌تر و ملموس‌تر است به‌علت حساسیت‌های غلط و قوانین اشتباه تبدیل به اخبار دست اول رسانه‌های خارجی می‌شوند با دقیقا برآیندی که می‌خواهند.

یک بُعد علت شرمندگی رسانه‌های داخلی به‌جز قطعی اینترنت‌، همین عقب‌ماندگی ارادی در پوشش اخبار واقعی و منصفانه کف جامعه است که حاصل نگاه ناقص و ناقض حاکمیت به جریان رسانه‌ای‌ست. رسانه‌ای که آزاد نباشد عملا رسانه نیست، مصداقش هم میزان اعتماد مردم به همین صداوسیماست. اینهاست که در کنار تمام نواقص و کمبودها حال و روزمان را بدتر می‌کند. و به ناکجاها می‌رساندمان. اینهاست که ما رسانه‌ای‌ها را شرمنده مردم و شغلمان می‌کند. اینهاست که ما سربازان خط مقدم خبر و رسانه را خلع سلاح و گنگ و گیج می‌کند. اصلا حواستان هست به کجا رساندیدمان؟

به‌جایی رساندیدمان که برای دسترسی حداقلی به چند پیام‌رسان باید چندین وی پی ان و فیلتر شکن نصب کرده باشیم و دائم سرورهای اجنبی را التماس کنیم تا از اینترنت ملی‌مان قطع امید نکنند و دیسکانکت نشوند. به‌جایی رساندیدمان که یک استوری چندثانیه‌ای کارداشیان‌ها و امثالشان که مهمترین هنرشان، حجم اندام تحتانی‌ست برایمان الگو و شاخص شود و چهره‌های واقعی و شاخص جامعه خودمان مجبور به سکوت شوند. به‌جایی رساندیدمان که رجوی‌ها و سلطنتی‌ها برایمان دم از دموکراسی و حقوق مردم بزنند و سیاستمداران داخل کشور توان اظهار نظر نداشته باشند. به‌جایی رساندیدمان که برای گردش آزاد اطلاعات و برخورداری همه اقشار از حق بیان نظر، رسانه از خارج کشور قرض بگیریم و سکوت اجباری رسانه‌هایمان را به سوگ بنشینیم. به‌جایی رساندیدمان که نسل جدیدمان هیچ‌گونه ذهنیتی نسبت به آنچه در گذشته می‌اندیشیدیم و قبول داشتیم ندارد و کلا زبان مشترکی با ما برایش نمانده جز شجاعت و جسارت خاک‌خورده‌ی پدرانش. به جایی رساندیدمان که یک فیلترینگ ساده‌ی اینستاگرام بیش از تحریم‌های خارجی بتواند به کسب و کار مردممان ضربه بزند و مایوس‌شان کند. به جایی رساندیدمان که آنقدر پشت یقه بسته و تسبیح و لکه پیشانی فساد دیدیم که جرات نکنیم به یکی‌تان اعتماد کنیم. به جایی رساندیدمان که الآنمان مدیون گذشته‌مان و گذشته‌مان شرمنده فردایمان باشد. به جایی رساندیدمان که حتی جرات نکنیم دیگر از حجاب حرف بزنیم و زلیخای سریال «یوسف‌»مان هم بگوید از اول محجبه نبود و حجابش اجبار بوده. کاش وزن کلمه “اجبار” را می‌فهمیدید. به‌جایی رساندیدمان که شک و دودستگی حتی در تیم‌های ملی‌مان هم رخنه کند و هی کناره‌گیری یکی فرزندانمان از تیمش را لای بقیه‌ی خبرها لاپوشانی کنیم. به‌جایی رساندیدمان که مهران مدیری برایمان رجز شفافیت و ایستادگی و شرف بخواند و مردم از بقیه ساکت‌ها دلخور شوند. به جایی رساندیدمان که رسانه‌های خارجی بیشتر از داخلی‌ها فریاد اتحاد اقوام برای آبادانی ایران سر می‌دهند. به جایی رساندیدمان که از صحبت‌های شریعتی و مطهری و طالقانی و بهشتی هم می‌توانید بوی مخالفت استشمام کنید و چشم غره بروید.

به‌جایی رساندیدمان که یا باید دهه هشتادی باشیم یا دهه چهل و پنجاهی، یا باید حجاب داشته باشیم یا حساب‌مان با گشت ارشاد باشد. به جایی رساندیدمان که علی کریمی را به‌جای اسطوره‌ی ورزشی ملی و محبوب ایران، ساکن در امارات با حکم پلمب منزل سابقش ببینیم. به‌جایی رساندیدمان که راجر واترز برایمان از غیرت و حمایت از ناموس بگوید. به‌جایی رساندیدمان که خون و اشکمان یکی شود. به‌جایی رساندیدمان که پشت هشتگ #مهسا_امینی دنبال هزاران حق ناحق شده و عقده‌ی غمباد کرده‌مان باشیم. به‌جایی رساندیدمان که مجبور شویم آلبوم خاطرات جنگ و ایستادگی جوانانمان بعد از جنگ از پلاسکو تا متروپل و از سیل تا زلزله را مرور کنیم مبادا شما و ما یادمان رود ما همان‌هاییم. دقیقا همان‌ها که وقت ناخوشی پیدایمان می‌شود. بی جیره و مواجب و دوربین و تبلیغ. ما همان‌هاییم که از خونمان لاله می‌روید. خوب نگاه‌مان کنید. الحق که دشمن شادمان کردید.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

دیدگاه‌ها

الحق که آقای عباس مدحجی قلم روان و زیبایی دارند

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.