کدخبر :264940 پرینت
13 دی 1400 - 08:36

قتل پدر توسط پسر به خاطر خرید بازی رایانه ای

ساعت 2 ظهر شنبه 11 دی گزارش قتل مرد میانسالی در خانه‌اش به بازپرس محمد حسن زارعی از سوی مأموران کلانتری 129 جامی اعلام شد.

متن خبر

به گزارش ایران، به‌دنبال اعلام این خبر، بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل جنایت شده و با جسد مرد 57 ساله در حالی مواجه شدند که ضربه چاقویی به گردنش اصابت کرده بود.

همسر مقتول که خبر قتل شوهرش را به پلیس اعلام کرده بود در حالی که گریه می‌کرد به مأموران گفت: پسرم مقابل چشمان من پدرش را کشت. همسرم معلم بازنشسته بود و بعد از بازنشستگی، کارهای ساخت و ساز انجام می‌داد. امروز پسرم به خانه آمد و از من درخواست پول کرد. از آنجایی که چند روز قبل همسرم یک میلیون تومان به او داده بود من از دادن پول خودداری کردم اما پسرم شروع به دعوا و درگیری کرد.

او ادامه داد: به شوهرم زنگ زدم و ماجرا را گفتم و او گفت الان خودش را می‌رساند. زمانی که همسرم وارد خانه شد آنها با هم درگیر شده و پسرم ناگهان با چاقو ضربه‌ای به گردن پدرش زد و از خانه فرار کرد.

دستگیری یک ساعت بعد

مشخصات پسر جوان به دستور بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی پایتخت به تمامی واحدهای گشت اعلام شد. بررسی‌ها برای شناسایی پسر فراری ادامه داشت که یک ساعت پس از جنایت، مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت، متوجه پسر جوانی حوالی خانه مقتول شدند. از آنجا که مشخصات پسر جوان با متهم فراری شباهت زیادی داشت پس از هماهنگی قضایی او را بازداشت کردند. زمانی که وی در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت به قتل پدرش اعتراف کرد.

گفت‌وگو با متهم

چرا پدرت را کشتی؟
پول می‌خواستم. چند روز قبل یک میلیون تومان به من داد، اما خیلی زود پولم تمام شد.
پول برای چه کاری می‌خواستی؟
دانشجوی کامپیوتر هستم و عاشق پلی استیشن و بازی‌های کامپیوتری و پدرم هم سر این موضوع مدام به من گیر می‌داد و می‌گفت پول‌هایت را خرج بازی نکن.
چرا چاقو همراهت بود؟
من و پدرم همیشه باهم اختلاف داشتیم. دو سه سال قبل در یک درگیری به من گفت تو را می‌کشم. از آنجایی که می‌ترسیدم به دست پدرم کشته شوم بعد از آن همیشه با خودم چاقو حمل می‌کردم.
مواد مصرف می‌کنی؟
مواد نه، اما گاهی گل می‌کشم. البته  به خاطر مشکلات روحی که داشتم تحت درمان بودم.
چرا بعد از قتل به خانه برگشتی؟
می‌خواستم ببینم چه بلایی سر پدرم آمده است. مأموران را دیدم که وارد خانه شده‌اند، اما نمی‌دانستم که پدرم فوت کرده است.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.