ضجه های پدر زهرا بعد از اعدام دامادش؛ پشیمانم!
مرد تبریزی که هفته قبل قاتل دخترش را قصاص کرد، از پشیمانی ضجه می زند.
به گزارش رکنا، تلاش برای جلب رضایت اولیای دم پرونده های قتل ، خیلی وقت ها از سوی مردم مورد نقد واقع می شود و سوال می کنند که چرا یک قاتل باید بخشیده شود؟
اما حقیقت این است که در پرونده هایی که واجد شرایط پادرمیانی هستند، طلب بخشش و معذرت خواهی از اولیای دم هم راه همدلی با آنهاست تا قلبشان آرام شود. شاید خیلی ها گمان می کنند، طلب بخشش حمایت از قاتل است در حالی که این اقدام، لطفی است که در حق اولیای دم می شود تا بعد از مشاهده مراسم اجرای حکمی از لحاظ روحی تضعیف نشوند، چرا که صحنه کشته شدن یک انسان حتی در قامت یک قاتل؛ صحنه دردناکی است و بهتر است قاتل با مجازاتی جز قصاص مجازات شود.
آقای خلیلی؛ پدر زهرا، یکی از نمونه افرادی است که بعد از اجرای حکم قصاص قاتل فرزندش به شدت اظهار پشیمانی می کند و از اینکه قاتل دخترش را اعدام کرد پشیمان و ناراحت است.
تماس قاتل با پدر مقتول : دارم دخترت را می کشم!
29 دی ماه سال 98 بود که ساعت 12 شب شماره زهرا روی گوشی پدرش افتاد و آن تماس، یک تماس به شدت هولناک بود.
پدر زهرا تلفن را جواب داد اما به جای زهرا، شوهرش محمد پشت خط بود که به پدرزنش گفت: «دارم دخترت را می کشم!»
پدر زهرا در مورد آن شب به خبرنگار رکنا می گوید: «آن شب خیلی شوکه شده بودیم. به خانه دخترم رفتیم و جسد غرق در خون او را دیدیم. شوهرش او را به قتل رسانده بود و در اعتراف به قتل گفت که آن شب با زهرا دعوایشان شده بود. می گفت از سر شب بحث داشتیم و ساعت 12 شب دیدم که زهرا هنوز دارد گریه می کند.»
پدر زهرا در ادامه گفت: «مهریه دخترم 14 سکه بود. محمد می گفت آن شب زهرا حرف گرفتن مهریه و طلاق را پیش کشید. دامادم در یک روستای نزدیک اردبیل زندگی می کرد و چند گاو داشتند. در دادگاه گفت یک لحظه با خودم فکر کردم باید گاوها را که دار و ندارمان است بفروشم و مهریه زهرا را بدهم. همین فکر باعث شد در یک لحظه چنان خشمگین شدم که با دمبل بر سر و صورت زهرا کوبیدم. بعد روی سینه اش نشستم و دستانش را گرفتم و با گوشی خودش به پدرش زنگ زدم. بعد گلویش را فشار دادم و زهرا فوت کرد.»
زهرا و محمد عاشق هم بودند
پدر زهرا در مورد علت اختلافات و درگیری های دختر و دامادش می گوید: «زهرا و محمد در دانشگاه آشنا شده بودند. زهرا متولد سال 77 و محمد متولد 74 بود. زهرا رشته ادبیات درس می خواند و به زودی قرار بود معلم شود. وقتی به من گفت که پسری از استان اردبیل خواستگار او هست، من مخالفت کردم و گفتم باید با نزدیکان خودمان وصلت کنیم. خانواده محمد هم با این وصلت مخالف بودند. اما زهرا و محمد به حدی همدیگر را دوست داشتند که از هم دست نکشیدند و بالاخره ازدواج کردند. ولی همین مخالفت خانواده محمد با ازدواج زهرا و محمد، باعث شد که بعد از ازدواج هم ارتباط گرمی بین آنها و عروسشان نباشد. همین موضوع باعث اختلاف بین زهرا و محمد می شد و با اینکه عاشق هم بودند اما اختلاف خانواده روی رابطه آنها اثر می گذاشت. همین اختلافات هم در نهایت باعث درگیری های عمیق بین زن و شوهر جوان شد.»
ضجه های پدر زهرا به خاطر پشیمانی از اعدام محمد
حالا یک هفته از اجرای حکم قصاص محمد می گذرد و پدر زهرا به شدت پشیمان است. او با گریه می گوید: «در این دو سال که از قتل دخترم می گذرد، خانواده محمد با ما همدلی نکردند. درست است که ما خانه مان را تغییر دادیم اما خانه پدرم در روستای محل زندگی آنهاست و می توانستند به مسجد آنجا بروند و از ریش سفیدها آدرسی از ما بگیرند. برادر کوچک محمد با ما رابطه خوبی داشت و اگر او به ما مراجعه کرده و تقاضای بخشش می کرد، به حرمت نان و نمکی که در خانه هم خورده بودیم شاید دل ما نرم می شد.»
او در ادامه گفت: «در این دو سال فقط به قصاص فکر می کردیم اما حالا که فکرش را می کنم، مطمئنم اگر خانواده اش تلاش می کردند ما می بخشیدیم و با اجرای این حکم تا این حد پشیمان و ناراحت نبودیم.»
پدر زهرا در مورد لحظه اجرای حکم گفت: «قبل از اجرای حکم پدر محمد به پای من افتاد اما با او چشم در چشم نشدم. در آن لحظه به چیزی جز اجرای حکم فکر نمی کردم. پای چوبه دار محمد در حالی که قرآن دست داشت، می خواست نزدیک من بیاید و عذرخواهی کند اما من فریاد زدم و گفتم نزدیک من نیا تو دخترم را مظلومانه کشتی. وقتی طناب را گردنش انداختند انگار یک لحظه از اجرا پشیمان شدم و می خواستم بگویم او را پایین بکشید اما دیگر دیر شده بود و حکم قصاص اجرا شد.»
گریه های پدر زهرا شدت می گیرد و به هق هق می افتد: «محمد پسر خوبی بود. وقتی به خانه مان می آمد و چند روزی می ماند؛ همسایه او را می دیدند و همه می گفتند چقدر جوان خوبی است. او اشتباه بزرگی در حق دختر مظلوم من کرد اما من نباید اشتباه می کردم. بعد از اجرای حکم برایش نماز وحشت خواندیم و به حدی گریه می کردیم که اقواممان به دیدار ما آمدند و ما را دلداری می دادند. شاید کار ما تا آخر عمر این باشد که هر روز به قبرستان برویم و در حسرت از دست دادن زهرا و محمد گریه کنیم. اما هیچ کدام آنها دیگر برنمی گردند.»
پدر زهرا در آخر گفت: «فکر می کردم بعد از اجرای حکم قصاص قلبم آرام می گیرد اما اینطور نشد. دلم می خواهد به کسانی که هنوز فرصت دارند تا به بخشش فکر کنند بگویم اگر می توانید ببخشید و قصاص را اجرا نکنید. خانواده متهمان هم باید هر روز به خانه شاکی خود بروند و هر طور شده با آنها حرف بزنند تا دل آنها نرم شود.»
انتهای پیام
دیدگاهها
احتمالا ناراحتی که ما به تفاوت دیه دادی
افزودن دیدگاه جدید