برادرم حمید! تو باختی و ما سوختیم
برادرم حمید تو باختی اما ما سوختیم و حذف شدیم. ما باختیم که رویاهای مان نه از سر انتخاب که به حکم اجبار گره خورده بود به آنچه تو برای خود مقدر کرده بودی. تو، مهدی تاج و آن دوست عزیز مشترکتان که فکر میکرد حالا پس از ۴ سال خانهنشینی تو باید از غار تنهاییات درآیی.
فرهاد عشوندی در خبرانلاین نوشت: آمدی اما خودت هم از روز اول میدانستی کسی پس از آخرین تجربه مربیگریات نمیپذیرد که مرد اول نیمکت باشی.
پس چه عجیب که فرمول آمدنت شد همان فرمول سوخته رفتنت روی نیمکت پرسپولیس.
و چه عجیب که اگرچه ته قصه را یکبار دیده بودی ، باز خودت را همان شکلی تحمیل رویاهامان کردی.
مهدی تاج که امیدهایمان را بچه سر راهی میدانست درست همان راهی را رفت که ۴ سال قبل از او، استادش علی کفاشیان رفته بود. تیمی که خدماتش برون سپاری شده بود و الگو باز همان نقشه کرانچار و سپس گزینه پشت پرده بود.
بیا و منصف باشیم. ببین چه کردی با رویاهای مان. از بازیهای آسیایی و آن فاجعه جدول خوانی ات. از بازیهای انتخابی تهران و آن شاهکار بازی با عراق. شاهکار حذف کرانچار و بعد نمایش آوردن فرهاد مجیدی و در نهایت این خودت و این فرجام ما.
خودت مردانه بگو چطور توانستی برای نیمکتی که سکوی پرتاب مجددش می دانستی، حقت می دانستی برایش برنامه داشتی، اینگونه با رویای مان بازی کنی.
آری امروز می ایستی و میگویی ۴۴ سال نرفتیم، ۴ سال هم رویش!
باشد اصلا حق با تو ! هیچ وقت نرفتیم و من هم مثل تو شنیده ام حرفهای مسئولی که گفته بود این تیم هیچ چیز نمی شود، بگذارید هر کاری دوست دارند بکنند پس تیم بلاصاحب در دو دو تا، چهار تا کردن هایت ارزش چنین قماری را داشته.
درکت می کنم. خوب می دانی ما مردمان فراموشکاری هستیم و اصلا بعید نیست ۴ سال بعد دوباره در بزنگاهی دیگر سر بر آوری و از جایی دیگر طلوع کنی و باز شاید داغی بر دلمان بگذاری!
ما عادت داریم. اگر نداشتیم باید می پرسیدیم مگر در روز بازی ایران و آمریکا چند پیراهن به تن کرده بودی؟ یادت هست برادر؟
حمید جان تو باختی ولی ما سوختیم. سوختیم که قهرمان ملیمان این تیم را حق خود میدانست که اگر نمی دانست باورش میشد شاید تقدیرش در مربیگری نیست و از گذشته عبرت گرفته بود.
تو باختی اما تا همیشه ما باختیم که در بزنگاههای تاریخی سرنوشتممان می افتد به دست تاجها، کفاشیان ها، محصص ها، معینیها، محمدی ها و ماجدی هایی که عصاره فضائلشان میشود انتخابهایی چون تو برادر عزیز.
تو باختی اما ما سوختیم با داغی که اقلا ۴۸ ساله شد. من یکی که خسته شدم از یادداشت های ۴ سال یکبار این شکلی. یادداشت هایی که هر بار پس از کلی حسرت و سوختن باید بنویسمش. تو باختی ولی ما سوختیم. نه قائدی سوخت، نه نورافکن، نه الهیار. آنهایی سوختند که دو سالی تمرین کردند و بازی نکردند. آنهایی سوختند که امیدشان شده یکی دو تا برد ورزشی و لحظه ای دلخوشی به غرور ملی. به بالیدن به ایرانی بودن، در این روزهای تلخ.
تو باختی و ما سوختیم که انگار تا همیشه مقدر شده سرنوشتمان به اجبار به چون تویی گره خورده باشد دوست عزیزم.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید