مصلح: قسمت نبود به استقلال بروم
مدافع پرسپولیس گفت: فکر میکنم سپاهان و استقلال شرایط بهتری را نسبت به سایر رقبایمان دارند.
به گزارش خبرورزشی، شایان مصلح، مدافع پرسپولیس مصاحبهای را درخصوص شرایط این روزهایش در پرسپولیس انجام داده است که در ادامه میخوانید:
*طبق معمول همه مصاحبهها از نحوه ورودت به فوتبال بگو؟
-من هم مثل بیشتر پسر بچهها از کودکی عاشق فوتبال بودم. از بس شیشه و وسایل خانه مان را شکسته بودم وقتی در خانه با توپ فوتبال بازی میکردم، خانواده ام توپ را قایم میکردند اماعلاقه عجیب من در حدی بود که مجبور بودم با جوراب و پارچه یا پوست پرتقال، توپ درست کنم.
زمان ما زمین خاکی نبود، من فوتبال را از زمین آسفالت شروع کردم. در ضمن خیلی هم"بچه درس خوان" بودم. وقتی از مدرسه میآمدم با همکلاسی هایم تا نیمههای شب در کوچه پس کوچههای محله مان مشغول بازی بودیم. فضایی که متاسفانه الان نیست و اکثر بچهها مشغول بازیهای کامپیوتری و شبکههای اجتماعی و ... هستند.
*در رودبار ساکن بودید؟
-بله، مرکز شهر رودبار زندگی میکردیم. متاسفانه بعد از زلزله سال ۶۹ هیچ زمین چمنی در آن وجود ندارد و زمین چمن آن تقریبا نابود و به چراگاهی برای گوسفندان تبدیل شده، فقط ۲ میله دروازه از قبل از زلزله به یادگار مانده. به دلیل کوهستانی بودن شهر؛ زمین صاف برای ایجاد زمین چمن وجود ندارد. به همین خاطر چیزی که در رودبار تعریف میشود فوتسال است نه فوتبال؛ یعنی هرکسی میگوید من فوتبال بازی میکنم منظورش فوتسال است. من هم مثل همه همشهری هایم فوتسال بازی میکردم.
* چند ساله بودی که فوتبال بازی میکردی؟!
- تقریبا ۱۴ ساله بودم که در جام رمضان رودبار وارد فوتسال شدم و تا دو سال به صورت حرفهای فوتسال بازی میکردم، اما بعد از مدتی متوجه شدم که فوتسال من را راضی نمیکند و باید فوتبال را به صورت حرفهای دنبال کنم. به تهران آمدم و دنبال تیمی میگشتم که بتوانم تست بدهم و در آن بازی کنم، ولی چون بچه شهرستان بودم نمیدانستم باید چکار کنم. خیلی از نشریات ورزشی مثل کیهان ورزشی را میخواندم و در زمان تعطیلات تابستانی که مشغول مطالعه یکی از همین مجلات ورزشی بودم آگهی مدرسه فوتبال مشترک استقلال و پرسپولیس را دیدم. در آن زمان آقای ریاحی مسئول این مدرسه فوتبال بود. سه ماه در این مدرسه فوتبال بودم، ولی نمیدانستم دوره آن بعد از سه ماه تمام میشود؛ فکر میکردم من مشغول بازی در یک تیم هستم، اما مجبور شدم بعد از اتمام دوره، به شهر خودم برگردم و دوباره در رودبار فوتسال بازی کنم.
سال بعد متوجه شدم که باشگاه پگاه گیلان تست میگیرد. تست دادم و از بین ۱۵۰ نفر قبول شدم. مادرم من را هرروز برای تمرین به رشت میبرد. رودبار و رشت تقریبا یک ساعت با هم فاصله دارند و من و مادرم مجبور بودیم این سختی را تحمل کنیم. دو سه ماه در این تیم بازی کردم، ولی متاسفانه خط خوردم. خیلی ناراحت شده بودم. مجبور شدم دوباره وارد فوتسال شوم. پیشرفت خیلی خوبی در تیمم داشتم. قهرمان استان شدیم و برای مسابقات قهرمانی کشور به تبریز رفتیم که در آنجا مقام سومی را کسب کردیم. هفده ساله شده بودم. دوباره تصمیم گرفتم به داماش بروم و تست بدهم. متاسفانه نیم فصل بود و آقای سعید مطهری طلب مربی وقت جوانان داماش به من اجازه داد که فقط با تیم تمرین کنم و برای سال بعد با این تیم قرارداد ببندم. آن سال تیم جوانان داماش بسیار قوی بود و سه بازیکن تیم ملی داشت. مهرداد گلبرگ، حسین گوهری و صادق پورمحمد دوست بازیکنانی بودند که با تیم آقای علی دوستی به جام جهانی رفته بودند. من هم با این بازیکنان تمرین میکردم و میخواستم برای فصل بعد قرارداد رسمی ببندم. فصل که به پایان رسید تصمیم گرفتم دوباره به تهران بیایم و تست بدهم. باشگاه صنام، راه آهن، نفت و استقلال تست دادم که در همه آن قبول شدم و استقلال را انتخاب کردم و این باعث شد ۴ سال در استقلال ماندگار شوم.
*شرایط تو در پایههای استقلال چگونه بود؟
-سال اول و در نیم فصل اول فیکس بودم، ولی در نیم فصل دوم ذخیره شدم. سال دوم هم به دلیل حاشیههایی که پیرامون این تیم به وجود آمد؛ متاسفانه فضای مناسب وجود نداشت (البته دوست ندارم درباره آن صحبت کنم) مجبور شدم به تیم «ب» بزرگسالان بروم. هرچند که شرایط من تنزل پیدا کرده بود، ولی شرایط به نحوی پیش رفت که برای من یک پوئن مثبت به شمار میرفت. در دربی تیمهای «ب» با بزرگسالان پرسپولیس بازی کردم و اتفاقا گل هم زدم. خلاصه اسمم بر سر زبانها افتاد و همه میگفتند شایان مصلح باید در تیم جوانان بازی کند؛ چرا او را به تیم «ب» فرستاده اند؟ سال سوم برای امیدهای استقلال بازی کردم و از بدشانسی همان اول فصل مصدوم شدم. به خاطر عدم رسیدگی که در فوتبال پایه وجود دارد به جای رفتن به فیزیو ترابی رفتم پیش «اکبر قصاب»! (می خندد) رفتم «مچ» پایم را جا بیندازم که «مچم» را داد دستم و مجبور شدم ۷ ماه خانه نشین شوم. فصل ۹۲-۹۱ را بدون بازی از دست دادم، ولی سال بعد با تلاش زیاد دوباره فیکس شدم و حتی توانستم کاپیتن امیدهای استقلال بشوم.
*کدام بازیکنان هم دورهای ات مطرح شدند؟
- محسن کریمی، امید نورافکن هم تیمی هایم بودم، ولی خیلی از بازیکنان فوق العادهای هم در تیممان داشتیم که متاسفانه بعدها محو شدند. محمد انصاری، یعقوب کریمی، توحید غلامی هم زمانی که ما در تیم جوانان بودیم در امیدهای استقلال حضور داشتند. البته محمد علی نژاد، محمد خلیلی، میثم جودکی، محمد حسین پور و ... با ما همبازی بودند.
*چه شد که از استقلال رفتی؟
-معمولا همه جای دنیا مرسوم است که بازیکنان وقتی به سن بزرگسالان میرسند از تیم امید به تیم بزرگسالان منتقل میشوند، ولی متاسفانه برای من این اتفاق نیفتاد. آقای قلعه نویی سرمربی وقت استقلال بودند و از میان امیدهای آن سال فقط محسن کریمی به بزرگسالان استقلال اضافه شد. من برای تست رفتم که گفتند امیرخان دیگر تست نمیگیرد و من هم مجبور شدم ساک به دوش کل ایران را بگردم. پاس همدان، مس کرمان، پارسه تهران، نفت، سایپا و... باشگاههایی بود که برای تست رفتم. نکته جالب این است که تمام سرمربیانی که من را برای تست قبول نکردند بعدها با من تماس گرفتند و خواستند به تیمشان بروم. مثلا آقای پیوس در پارسه من را خط زدند، اما دو سال بعد در سپیدرود مربی من شدند؛ یا آقای منصوریان من را برای نفت نخواستند، اما بعد برای استقلال با من تماس گرفتند. خاطره جالبی از تست دادن برای نفت دارم که آقای منصوریان سرمربی آن بود. وقتی تست دادیم آقای خرمگاه شماره من را گرفت و گفت ما برای دفاع چپ با حمدی نژاد صحبت کرده ایم، ولی اگر نشد ما با شما تماس میگیریم. خلاصه به من زنگ نزدند تا زمانی که بحث رفتن من به استقلال مطرح شده بود، آقای خرمگاه تماس گرفتند و، چون من شماره ایشان را از قبل در گوشی ام داشتم سلام علیک گرمی کردم که ایشان خیلی تعجب کرد و وقتی ماجرای تست دادن در باشگاه نفت را به ایشان یادآوری کردم تازه متوجه شدند که من همان بازیکن تستی هستم. خلاصه شرایط مهیا نشد و من دوباره به داماش برگشتم.
* ظاهرا کاشف بزرگ تو علی نظرمحمدی بود؟
- دقیقا همین طور است. من در شرایط بدی وارد داماش شدم. بعد از اعدام امیر خسروی باشگاه به مرز فروپاشی رسیده بود. علی نظرمحمدی سرمربی داماش بود و در تیم یک جوانگرایی و بومی گرایی ایجاد کرده بود تا بتواند تیم را دوباره احیا کند. من را هم برای داماش انتخاب کرده بود. در همین اثنا آقای امید هرندی سرمربی شد. داماش آن سال خیلی بالا و پایین داشت. ما نمیدانستیم باید با چه کسی صحبت کنیم. خلاصه دو سه بازی مانده بود تا فصل تمام شود اسم من را رد کردند که کلا یک فصل فوتبالی من به همین سادگی از دست رفت. سال ۹۴-۹۵ که علی نظرمحمدی سرمربی سپیدرود شده بود با من تماس گرفت تا به سپیدرود بروم. آن سال سپیدرود در لیگ دو حضور داشت. سرمربی تیم همزمان با من دو دفاع چپ دیگر یعنی ابوذر رحیمی و میلاد پورمحسن هم را جذب کرد. اولین سال زیر ۲۳ سالم بود. دو بازیکن خوب و پخته در پست من حضور داشتند وهمین باعث شده بود شانسی برای بازی پیدا نکنم. ولی تیم استانم بود و دوست داشتم در سپیدرود باشم. کلا ۵ دقیقه مقابل فولاد نوین اهواز و ۴۵ دقیقه هم مقابل رهپویان رضوانشهربازی کردم؛ یعنی در ۲۳ بازی فقط ۵۰ دقیقه.
*بحث رفتن تو به پرسپولیس چگونه سرزبانها افتاد؟
- لیگ برتر ولیگ یک هفتههای پایانی اش را سپری میکرد. برای کارهای دانشگاهم به تهران آمده بودم. به هتل المپیک رفتم تا محمد انصاری را ببینم. من و محمد از سال ۱۳۸۹ با هم دوست هستیم. یک دفعه برانکو من را دید وشناخت آمد پیش من نشست و مترجمش را صدا کرد و گفت: تو اینجا چه کار میکنی؟ ما دنبالت هستیم. گفتم: من رفیق محمدم آمده بودم تا محمد را ببینم. آقای برانکو گفت: بیا با پرسپولیس قرارداد ببند. خیلی منطقی با ایشان صحبت کردم و گفتم دوست ندارم فوتبالم نابود شود. شما در دفاع چپ ربیع خواه را دارید. من دوست دارم فیکس بازی کنم و... که ایشان من را متقاعد کردند. بحث رضایتنامه ام مطرح شد که سپیدرود ۵۰۰ میلیون برای جدایی من میخواست و پرسپولیسیها حاضر بودند ۲۰۰ میلیون بدهند که متاسفانه دو باشگاه نتوانستند با هم به توافق برسند.
* استقلال هم تو را میخواست؟
-آن سال تقریبا همه باشگاههای لیگ برتری من را میخواستند، اما استقلال از همه پیگیرتر بود. آقای منصوریان با من صحبت کرد و از من خواست برای مذاکره به هتل المپیک بروم. جلسهای گذاشتیم و به توافق رسیدیم. قرار شد آقای پندار توفیقی که برای بستن قرارداد با مهدی قائدی به بوشهر رفته بودند از سفر برگردند تا به باشگاه استقلال برویم و قرارداد رسمی امضا کنیم.
* پس پرسپولیسیها زودتر دست به کار شدند؟!
- نه، جلسهای که با استقلالیها گذاشتیم در ماه مبارک رمضان بود و از افطار تا سحر طول کشید. من مدیر برنامه ندارم و یک دوست وکیل دارم که او را هم با خودم برده بودم. اتفاقا دوستم هم استقلالی بود و خیلی سعی داشت معامله را جوش بدهد. (می خندد)، اما دیدم نکاتی را که قبلا با هم به توافق رسیده ایم قبول ندارند. کلی با هم بحث کردیم که به نتیجه برسیم، ولی نشد.
*یعنی به خاطر شرایط مالی بهتر استقلالی نشدی؟
-نه اصلا این طور نبود. قولهایی را که به من داده بودند زیرش زدند. اتفاقا در آن زمان فضای استقلال برای من بسیار آشناتر بود، وقتی وارد باشگاه میشدم همه از منشی و بوقچی و کارمند باشگاه و ... من را میشناختند. اصلا بحث مالی نبود. آقای توفیقی در آن جلسه ساعت ۲ نیمه شب به من گفت: تو میخواهی با پول استقلال همه مشکلات مالی ات را حل کنی! همین حرف ایشان باعث شد که پرونده استقلال را ببندم. البته با آقای توفیقی رفیق هستم و هنوز هم صبحها به من پیامک میدهد که «روز زیبایی داشته باشی!» (می خندد).
*این موضوع سروصدای زیادی برپا کرد.
-بازی رسانهای بدی با من کردند. از فردای آن روزی که از باشگاه استقلال آمدم هجمه شدیدی علیه من ایجاد شد. من معتقدم فضای مجازی به نوعی آفت در فوتبال ما تبدیل شده. یادم هست عکسی در فضای مجازی دست به دست میچرخید که یک طرف پیراهن من آبی و طرف دیگر قرمز بود. روی قسمت آبی نوشته بودند عشق و روی قسمت قرمز نوشته بودند پول! میگفتند شایان در دوراهی عشق و پول گیر کرده. در شرایطی که استقلال با همان شرایط هم نزدیک دو برابر پرسپولیس پول میداد. در چنین شرایطی قرار گرفتم که با خودم میگفتم: اگر به استقلال بروم برایم «دو سر برد» است، چون هم پول بیشتری میگرفتم و هم میگفتند برای عشقش آبی پوش شده، درصورتی که در صورت رفتنم به پرسپولیس شرایط کاملا برعکس بود. ولی به این نتیجه رسیدم که اگر به استقلال بروم شرف خودم را فروخته ام و همین باعث شد قید شرایط بهتر این تیم را بزنم.
در همین حال بودم که محمد (انصاری) زنگ زد و گفت ترکاشوند گفته بیا پرسپولیس و قرارداد ببند. شرایط را که گفت دیدم تقریبا نصف یا دو سوم مبلغی بود که استقلالیها حاضر بودند بپردازند. تلفن را که قطع کردم هوتن قلعه نویی تماس گرفت و گفت پدرم (امیر قلعه نویی) میگوید بیا و با ذوب آهن قرارداد ببند مبلغ خیلی بیشتر از پرسپولیس را هم پیشنهاد دادند. با مادرم تماس گرفتم که مادرم گفت برو پرسپولیس. من هم تصمیمم را گرفتم و به آقای قلعه نویی زنگ زدم و عذرخواهی کردم و گفتم میخواهم به پرسپولیس بروم.
*یادم هست بازیهایی که از تو در سپیدرود میدیدیم خیلی روندهتر بازی میکردی، بسیار در حملات شرکت میکردی، تکنیک خیلی خوبی هم داشتی، اما در پرسپولیس کاملا سبک متفاوت تری بازی میکنی؟
- کاملا درست است. من در سپیدرود اسمم مدافع چپ بود، ولی آزادی عمل زیادی داشتم، اما دیدگاه آقای برانکو این است که من اول یک مدافع هستم، بعد هافبک و بعد مهاجم. سبک بازی پرسپولیس هم طوری است که میطلبد این گونه بازی کنیم. البته آقای برانکو به رونده بودن دفاعهای کنار اعتقاد دارند، ولی میگویند باید ۷۰درصد تمرکزم روی مسائل دفاعی باشد. سال قبل شرایط آرمانی نداشتم و استرس زیادی همراهم بود، ولی خوشبختانه امسال به شرایط آرمانی ام نزدیک شده ام.
*نظر برانکو درموردت چیست؟
- خدارا شکر مثبت است و سعی میکنم جواب اعتمادش را بدهم.
* از پنجره بسته پرسپولیس در سال گذشته بگو واین که چگونه باعث شد تا فینال آسیا برسید؟
- تیم برانکو عادت به نباختن کرده و این موضوع خیلی مهمی است. ما خیلی کم میباختیم. همدلی خاصی در تیم به وجود آمده بود. خیلی از بازیها سیدجلال میآمد و میگفت بچهها همینها هستیم باید همه تلاشمان را بکنیم تا شرمنده هواداران نشویم.
برانکو روحیهای را به تیم تزریق کرده که فرقی نمیکند آدام همتی، سعید حسین پور، حمید طاهرخانی، احسان علوان زاده و ... در ترکیب باشند یا بازیکن دیگری. تیم باید پیروز باشد؛ ضمن این که ما ایرانیها یادگرفته ایم در شرایط سخت با هم متحد باشیم که این روحیه هم قطعا بی تاثیر نبود. برانکو خصوصیت عجیبی دارد و اصلا کمبود بازیکن و پنجره بسته برایش معنایی ندارد و این را به ما هم یاد داده بود. این موضوع باعث شد خیلی از بازیکنان با درد و مصدومیتی که داشتند برای پرسپولیس بهترین بازی شان را بکنند و برای هدفشان بجنگند.
*ازرفاقتت با محمد انصاری بگو.
- ما از سال ۸۹ با هم رفیق شدیم. یادم هست که آقای فتح الله زاده و نظری جویباری میهمانی شامی را قبل از دربی امیدها تدارک دیده بودند که من و محمد اولین بار آنجا همدیگر را دیدیم. محمد در تیم امیدهای استقلال بازی میکرد و من در تیم جوانان. من و محمد سر یک میز نشسته بودیم. برایشان شعر خواندم و محمد خیلی خوشش آمد. بعدا با هم به اردوی اردبیل رفتیم که من و محمد هم اتاق شدیم و رفته رفته رفاقتمان با هم ادامه دار شد. محمد به بزرگسالان استقلال منتقل شد و از آنجا به فجر سپاسی شیراز رفت. مدتی از او خبرنداشتم که بعد از چند ماه به من تلفن زد و گفت: شایان برایم دعا کن فردا بازی مهمی داریم. من هم خیلی به او قوت قلب دادم و گفتم ان شاء ا... بهترین بازی زندگی ات را انجام میدهی. نمیدانستم که با پرسپولیس بازی دارند. فردا من در خیابان بودم و به بقالی رفتم تا خرید کنم که دیدم محمد مقابل پرسپولیس بازی میکند و برای این میگفته که من را دعا کن.
*ظاهرا الان با بشار رسن خیلی صمیمیتر هستی؟
-بله. با بشار هم اتاق هستم. آن موقع که بشار به پرسپولس آمده بود فارسی بلد نبود و من با او عربی صحبت میکردم و این باعث صمیمیت بیشتر ما شد.
*زبان عربی را خوب صحبت میکنی؟
- زبان محاوره عراقی را تاحدودی بلدم و میتوانم تا حدودی گلیمم را از آب بیرون بکشم.
*شرایط امسال پرسپولیس را چگونه میبینی؟ فکر میکنی میتوانید در قهرمانی هت تریک کنید؟
- خیلی سخت است، ولی نشدنی نیست. قهرمانی سخت است تکرار آن خیلی سخت و هت تریک قهرمانی از همه آنها سختتر.
*انگار از زمانی که محرومیت پرسپولیس تمام شده و بازیکنان جدیدی جذب این تیم شده اند، دچار ناهماهنگی شده اید؟
-نمی شود اسمش را گذاشت ناهماهنگی. به نظرم باید اعتماد به نفس بازیکنان رفته رفته بیشتر شود تا شرایط بهتری بر تیم حکمفرما شود.
*چه کسانی را رقیب پرسپولیس برای قهرمانی میدانی؟
-فکر میکنم سپاهان و استقلال شرایط بهتری را نسبت به سایر رقبایمان دارند.
*خوشحالی بعد از گلت مقابل پدیده هم حاشیه زیادی داشت.
-شب شهادت حضرت ام البنین (س) و سالگرد درگذشت سید جواد ذاکر از مداحان اهل بیت بود که دوست داشتم ادای احترامی به حضرت ام البنین (س) و ایشان داشته باشم. خیلیها گفتند خوشحالی ام شبیه گرت بیل بوده که، چون علاقهای نداشتم در این مورد حرفی بزنم سعی کردم سکوت کنم، ولی در اینجا اصل موضوع را برایتان توضیح دادم.
* سقف آرزوهای فوتبالی ات چیست؟
- شاید بد باشد که بگویم از فوتبال زده شده ام. همین چند وقت پیش بود بود که گفتم فضای فوتبال را دوست ندارم که یکی از خبرنگاران خارج نشین هجمه زیادی را علیه من درست کرد و قصد داشت من را به حاشیه ببرد. متاسفانه فوتبال ما محیط خوبی ندارد. یعنی به روحیات من نمیخورد. اگر میبینید خوشحالی میکنم و صورتم را خندان میبینید به خاطر زحمات خودم است که خوشحالم. بچه که بودم دوست داشتم در منچستر یا میلان بازی کنم، ولی الان فقط دوست دارم در جایی باشم که آرامش داشته باشم. برایم مهم نیست که در منچستر یونایتد باشم یا تیم محله مان. فقط دوست دارم از لحاظ مالی تامین باشم و آرامش داشته باشم.
* کلا فوتبال را دوست نداری؟
-نه اصلا. این فوتبال را دوست ندارم. من عاشق فوتبال بودم. کلاس پنجم ابتدایی که بودم برای تماشای دربی از رودبار به تهران میآمدم. به خاطر فوتبال کتک میخوردم. دبیران دبیرستانم به مادرم میگفتند علاقه شدید شایان به فوتبال ممکن است به تحصیلاتش ضربه بزند. میگفتند اگر کمی بیشتر وقت بگذارد میتواند دانشگاه شریف قبول شود. عاشق فوتبال بودم و هستم. از زمانی که در فوتبال پایهها بودم تا به امروز آلودگیها و لمپنیسم که در فوتبال ما وجود دارد خیلی اذیتم میکند. به قول معروف سیاه بازیهایی که وجود دارد را بلد نیستم. دوست دارم خودم باشم و خیلی هم از این مساله آسیب دیده ام. من که دو سال است وارد لیگ برتر شده ام اندازه بیست سال فحش شنیده ام.
*این روحیات مذهبی ات از خانواده میآید؟
- در خانواده ما همه جور اعتقاد وجود داشت. این آزادی را داشتم که بتوانم خودم انتخاب کنم. بسیار اهل مطالعه هستم و تا خودم به موضوعی نرسم نمیتوانم آن را بپذیرم. من از هفده، هجده سالگی تا به حال بر این باور استوار شده ام که بهترین مسیر، حرکت در مسیر اهل بیت (س) است. البته از کودکی «بچه هیئتی» بوده ام. مادرم هم مذهبی است، اما نه به شدت من.
*الگوی فوتبالی ات کیست؟
- زمانی که گرت بیل در دفاع چپ تاتنهام بازی میکرد سبک بازی اش را خیلی میپسندیدم. خیلی رونده و مثل یک پیستون فوتبال بازی میکرد. مالدینی هم بازیکن مورد علاقه ام بود.
*اگر حرف پایانی هست در خدمتیم:
- من خودم از مخاطبین کیهان ورزشی بوده و هستم و برای همه خوانندگان این مجله قدیمی آرزوی سلامتی و خوشحالی در سال جدید را دارم.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید