خائن بودن یک زن به شوهرش، سمیرای بی گناه را به دردسر انداخت!
مرا نمیدید و برایش مهم نبود خواسته و نظرم چیست. او از روز اول زندگی مشترکمان خونسرد و بیتفاوت بود و با این رفتارهایش عذابم میداد. من از خانه فرار نکردهام؛ خسته و کلافهام و دوست دارم سر به بیابان بگذارم.
به گزارش رکنا، سمیرا داستان عجیبی دارد او می گوید: دوسه روزی به مشهد آمدم و خانه یکی از دوستانم بودم. حالا شوهرم پرسانپرسان دنبالم آمده و داد و فریاد راه انداخته است. برایش واقعا متأسفم که هنوز نمیداند اگر عاطفه یک زن بمیرد، او مردهای متحرک است و نابود میشود. لحن کلامش نیشدار است و دوست دارد زور بگوید. نمیدانم چرا میخواهد تاوان گذشته و دوران کودکی سختی را که پشت سر گذاشته است، از من بگیرد. هر موقع میخواستم یک کلمه با او حرف بزنم، داستان هزارویک شب به هم میبافت و از اتفاقات بعد از مرگ پدرش و سختیهایی که کشیده بود حرف میزد. شاید باور نکنید اما وقتی زنهای دیگر را میبینم که شوهرانشان چقدر قربانصدقهشان میروند و نازشان را میخرند، حرصم درمیآید. از خودم میپرسم مگر من چه کم و کسریای دارم که شوهرم اینقدر سرد و بیعاطفه است! به من که میرسد ابراز خستگی و بیحوصلگی میکند، اما بیرون از خانه خوشسروزبان میشود و با همه خوشوبش میکند.
من دربرابر رفتارها و برخوردهایش عذاب میکشیدم و دچار حس خودکمبینی شده بودم. بیشتر وقتم را با گوشی تلفن همراه و در فضای مجازی سیر میکردم. البته شوهرم گاهی چپچپ نگاهم میکرد و چشمغره میرفت، اما چون به او حس تنفر پیدا کرده بودم، توجهی نشان نمیدادم و کممحلی میکردم.
این اواخر یکبار که میخواست ننهمنغریبمبازی دربیاورد و دوباره از دوران کودکیاش برایم بنالد، مسخرهاش کردم و دعوایمان شد. زندگی سرد ما با همین وضعیت بغرنج سپری میشد تا اینکه یک روز همسرم با توپ پر از سر کار برگشت. مثل برج زهرمار شده بود. گوشی تلفنم را گرفت و گفت که دیگر حق ندارم به گوشی دست بزنم! برایم خط و نشان میکشید که حق ندارم از خانه بیرون بروم و...
نمیدانستم دلیل این رفتارهایش چیست. روز بعد از خانه بیرون زدم و میخواستم به مادرم پناه ببرم. ولی میدانستم که مثل همیشه همه مرا محکوم میکنند و میگویند شوهرت اگر گفت بمیر، باید بیچونوچرا بمیری. به ترمینال رفتم. سوار اتوبوس شدم و از شهرمان به مشهد آمدم. بعد هم شوهرم آمد و پساز یک جروبحث مفصل، کارمان به کلانتری کشیده شد. حالا علت سختگیریهای چندروز قبلش را میفهمم.
او به کارشناس مشاوره پلیس گفت که همسر دوستش در فضای مجازی با فردی ارتباط برقرار کرده و...
شوهرم احساس خطر میکند که مبادا من هم به او خیانت کنم. گوشی تلفنم را نشانش دادم و گفتم که فقط با دو خواهرم درارتباط بودهام. او نمیداند که من به هیچ قیمتی، تعهد زناشویی و شرافت و عفتم را زیر پا نمیگذارم. برایش تأسف میخورم که اینقدر ضعیف است و کودکانه فکر میکند. برای خودم هم متأسفم که به شریک زندگیام حس نفرت پیدا کرده بودم. ما هر دو اشتباه کردهایم و باید به مشاور خانواده مراجعه میکردیم. در مدتی که از از دست داده و سوزاندهایم. ازدواجمان میگذرد، فرصتهای زیادی را از دست داده و سوزانده ایم.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید