کدخبر :237414 پرینت
02 آذر 1398 - 07:21

وقتی تلفن زنم را دیدم دنیا روی سرم خراب شد!

همسرم گوشه گیر و منزوی شده بود و دیگر مثل روزهای اول زندگی مان دوست و یکدل نبودیم.

متن خبر

به گزارش سیتنا، احساس می کردم رفتارش تغییر کرده و مدام سرش توی گوشی تلفن همراهش بود. او را زیر نظر گرفتم و با بررسی گوشی تلفنش واقعیتی تلخ برایم نمایان شد. جوانی پیام های دلبرانه می فرستاد و... او در فضای مجازی با پسری جوان ارتباط برقرار کرده بود. از او توضیح خواستم و خیلی صادقانه برایم توضیح داد که از یک هفته قبل درگیر این رابطه مجازی شده است.

از شنیدن این حرف ها اعصابم به هم ریخته بود. برخورد تندی با همسرم داشتم و چند روزی هم قهر بودیم. به خانه مادرم رفته بودم و خوب شد قبل از آن که به دیگران حرفی بزنم برادرم را در جریان موضوع قرار دادم. این اولین باری بود که غرورم را زیر پا گذاشتم و از برادر بزرگم راهنمایی خواستم. او مرا به آقای دکتر معرفی کرد و برای مشاوره به کلینیک رفتیم.

من از دست همسرم خیلی شاکی و دلگیر هستم اما اعتراف می کنم مقصر هستم. من شغل آبرومندانه ای داشتم و سرگرم زندگی ساده خود بودیم. یکی از دوستان زیر پایم نشست و از آنجا که زیاده خواه و مغرور بودم با قرض و قسط کار دومی برای خودم راه انداختم. کاری که هیچ سر رشته ای از آن نداشتم و در مدت کوتاهی حسابی کم آوردم. مجبور شدم به هر سختی بود از پس این شکست بر بیایم و جواب طلبکارهایم را بدهم. بعد از این ماجرا با آن که پدرم باز هم حمایتم می کرد و همسرم به من روحیه می داد که هر شکست زمینه یک پیشرفت است عصبی و افسرده شده بودم.

متاسفانه سرم به سنگ زمانه نخورده بود و حتی در خانه بداخلاقی و تندخویی می کردم.

من با همسرم جنگ اعصاب پیدا کرده بودم و او که حوصله اش سر آمده بود هفته ای یکی دو روز خانه پدرش می رفت. این وضعیت باعث شد از نظر عاطفی با هم بیگانه بشویم و ... .

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.