چطور جام جهانی را ببینیم؟
«این تنها تیمی است که میداند ما چه روزهایی را در این کشور از سر گذراندهایم، چه تابستانهای تبآلود، چه بهمنهای پربرف... این تیم من است. این کشور من است. اینجا ایران من است، با همه پوتینهای جامانده در میدان مین، با همه چینهای نشسته بر پیشانی پدرهای فقیر، با همه دستهای تاولخوردۀ مادرهای صبور، با همه دخترهای استادیوم نرفتهاش... من دوستش دارم، فارغ از هر نتیجهای.»
احسان محمدی در عصر ایران نوشت: «روز پنجشنبه جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه آغاز میشود. مهمترین رویداد دنیای فوتبال که گفته میشود از هر دو انسان زندۀ روی کرۀ زمین یک نفر دستکم فینال آن را نگاه میکند اما این مسابقات را چطور ببینیم؟
۱- این جنگ جهانی نیست، فوتبال است. یک بازی! ما هم بیل شنکلی نیستیم، آن را به مرگ و زندگی گره نزنیم. در جام جهانی ۲۰۱۴ یک هوادار برزیل که اهل هرمزگان بود بعد از شکست ۷ - ۱ این تیم مقابل آلمان سکته کرد و جان باخت. شب دریافت این خبر در شبکه ورزش برنامه داشتیم. هنوز و بعد از چهار سال افسوس میخورم که چرا؟ چرا باید یک خانواده عزیزشان را این همه آسان از دست بدهند وقتی کسی حتی در برزیل خبردار نمیشود و همدردی نمیکند؟
۲- تکرار «من می دونم ما سه شکست می خوریم و له می شیم و برمی گردیم» هیچکس را کارشناس نمی کند. بعد از جام جهانی به او مدال نمیدهند و عادل فردوسی پور هم دعوتش نمیکند به برنامه ۲۰۱۸! به جای این همه حس منفی «امیدوار» باشیم حتی اگر می دانیم امیدمان اندک است. این کشور پر از گلامهایی هست که از صبح تا شب می گویند: «من می دونم ما موفق نمی شیم...» گلام نباشیم!
۳- بیشتر بازیها در ساعات انتهایی شب است. صدای تلویزیون را کم کنیم، بعد از شکست یا از دست دادن موقعیت توسط تیم محبوبمان فریاد نزنیم، با مُشت به دیوارهای نازک آپارتمان نکوبیم. شاید همسایۀ ما علاقهای به فوتبال ندارد. در جامهای جهانی موارد بسیار زیادی از درگیری، شکایت و تنش بین همسایهها فقط به همین دلیل ساده رخ میدهد.
۴- لذت ببریم اما کُری خواندن هم اندازه دارد. در این شرایط به همر یخته اقتصادی روی اعصاب به هم ریختۀ دوستمان که تیم محبوبش شکست خورده «بیش از حد» رژه نرویم. در دنیای فوتبال هم عروسی به کوچه او میرسد هم تابوت عزا به کوچه ما!
۵- یکی از کلیدی ترین شعارها در جام های جهانی احترام (Respect) است. رفتار بازیکنان بعد از سوت پایان بازی را ببینید. آنها ۹۰ دقیقه با هم میجنگند اما به محض پایان بازی به هم دست میدهند، تبریک میگویند و لباسهایشان را با هم عوض میکنند. در عوض بسیاری از ما در شبکه های اجتماعی از خجالت خانوادههای هم درمیآییم! آن هم به سود یا علیه بازیکنان کشورهایی که شاید حتی نتوانند ایران را روی نقشه پیدا کنند! اگر شکست خوردیم هم با پلاکارد مرگ بر رونالدو و مرگ بر آسنسیو و ...به خیابان نیاییم. کاری که برخی بعد از گل دقیقه آخر مسی به ایران در جام جهانی ۲۰۱۴ انجام دادند. فوتبال، ورزش مرگ نیست!
۶- یک ماه فوتبال دیدن برای کسی که علاقهای به آن ندارد زجرآور است. این اتفاق همیشه باعث مشاجره بین زوجهایی میشود که یکی از آنها فوتبالی نیست. این موضوع را مدیریت کنیم. با کمی تحمل، با کمی مدارا. زجرکشیدهها این مفهوم را خوب درک میکنند!
۷- تیم ملی ایران قهرمان جام جهانی نمیشود. از همین امروز توقعمان را دوباره تنظیم کنیم. از پیروزی و بازی خوبشان لذت ببریم اما از شکست آنها با هر نتیجهای احساس نکنیم دنیا به آخر میرسد. یک شکست در مسابقه فوتبال را به غرور ملی، حیثیت، شرف، آبرو و ... گره نزنیم. اگر اینطور بود فدارسیون فوتبال برزیل بعد از جام جهانی ۲۰۱۴ باید تیم ملی فوتبال را در این کشور منحل میکرد!... زندگی ادامه دارد.
۸- چرچیل می گفت ۹۰ درصد نگرانی هایمان در جنگ بیهوده است و هیچگاه در عمل اتفاق نمیافتد. گاهی ترس از شکست تیم محبوب آنچنان غلبه میکند که لذت دیدن بازی را از یاد میبریم. جام جهانی فرصتی برای لذت بردن از بزرگترین کارناوال فوتبالی دنیاست. حتی در بازی تیمهایی که دوست شان نداریم هم دنبال کشف لذتها باشیم. پلک به هم بزنیم تمام میشود.
۹- جام جهانی فقط یک سری مسابقه فوتبال نیست. اگر اقتصاد کشور حباب نبود یا حباب اقتصاد کشور نبود! بسیاری از ما این شانس را داشتیم که به روسیه برویم و بازیها را از نزدیک ببینیم. شادیها، تنوع آدم ها را، بزرگی دنیا را و ... آن وقت میدیدیم که ما تنها نظرکردههای آفرینش نیستیم. آن وقت شاید کشف میکردیم که همه چیز فقط «نتیجه» نیست و کشورهای دیگر با ناله و نفرین راه شان را باز نکردهاند...
۱۰- درست چهارسال پیش در عصر ایران نوشتم و حالا عیناً همان جملات را تکرار می کنم: «من به بازیکنان تیم ملی کشورم حتی وقتی خیلیها برایشان به اندازه دو دست مقابل آرژانتین گل خورده کنار گذاشته بودند ایمان داشتم چون باور دارم اگر نقشه کره زمین را بگذارید جلوی تمام بازیکنان حاضر در جام، فقط ملی پوشان ایران میدانند من کجا زندگی میکنم. دژاگه، گوچی، شجاعی، جهانبخش و ... فوری انگشتشان را میگذارند روی ایران؛ سرزمینی گرفتار آمده وسط زامبیهای داعش و دینامیتهای متحرک افغانستان و پاکستان. فقط آنها زبان من را میدانند.
این تنها تیمی است که میداند ما چه روزهایی را در این کشور از سر گذراندهایم، چه تابستانهای تبآلود، چه بهمنهای پربرف... این تیم من است. این کشور من است، اینجا ایران من است، با همه پوتینهای جامانده در میدان مین، با همه چینهای نشسته بر پیشانی پدرهای فقیر، با همه دستهای تاولخوردۀ مادرهای صبور، با همه دخترهای استادیوم نرفتهاش... من دوستش دارم، فارغ از هر نتیجهای.»
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید