کدخبر :184840 پرینت
29 بهمن 1394 - 19:43

داستانی آموزنده از پرویز پرستویی

پرونده‌اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید: بهت گفته باشم، تو هیچی نمی شی، هیچی...

متن خبر

به گزارش سیتنا به نقل از تسنیم، پرویز پرستویی در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید: بهت گفته باشم، تو هیچی نمی شی، هیچی... مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت، آب دهانش را قورت داد خواست چیزی بگوید اما، سرش را پایین انداخت و رفت.برگه مجتبی، دست به دست بین معلم ها می گشت... اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود.

امتحان ریاضی ثلث اول سوال یک: مثال برای مجموعه تهی نام ببرید جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما.

سوال: عضو خنثی در جمع کدام است؟ جواب: حاج محمود آقا، شوهر خاله ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند.

سوال: خاصیت تعدی در رابطه ها چیست؟ جواب: رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست.معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد.

سوال: نامساوی را تعریف کنید. جواب: نامساوی یعنی، یعنی، رابطه ما با آنها، از مابهتران اصلا نامساوی که تعریفو تمجید ندارد ، الهی که نباشد.

سوال: خاصیت بخش پذیری چیست؟ جواب: همان خاصیت پول داری است آقا که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی.

سوال: کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است؟ جواب: خط فقر، که تولد لیلا، خواهرم را، سریعا به مرگش متصل کرد. برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود، معلم ریاضی ادامه نداد. برگه را تا کرد بوسید و در جیبش گذاشت. مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود؛ برگشت با صدای لرزانش فریاد زد آقا اجازه: گفتید هیچی نمی شیم؟ هیچی؟ بعد عقب عقب رفت، در حیاط را بوسید و پشت در گم شد.

انتهای پیام

برچسب ها

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.