تأملی در امتناع و اشتیاق دانشگاه در توسعه فناوری
جواد وزیری* - امروز ما با دو واقعیت مواجهیم. یکی اینکه ظرفیت های دانشگاهی در کشورمان رشد چشمگیری کرده اند و دوم اینکه این ظرفیت های نمی توانند به اقتصاد ملی کمک کنند. تلاش های فکری و سیاستی زیادی نیز تحت عناوین مختلف مثل ارتباط صنعت و دانشگاه طی سال های گذشته اتفاق افتاده ولی باز هم دردی دوا نشده است.
بسیاری از اصحاب اندیشه ورزی در حوزه مدیریت تکنولوژی و سیاست گذاری علم و فناوری در این رأی به اتفاق نظر رسیده اند که اساساً مطالبه فناوری از دانشگاه کاری اشتباه است؛ دانشگاه نهاد آموزش و تحقیقات علمی است و اینکه اینقدر ما تلاش می کنیم دانشگاه محور توسعه فناوری شود راه به جایی نخواهد برد.
به نظر می رسد ما باید نگاهی دوباره به وضع تاریخی مان راجع به نهاد دانشگاه و انتظاراتمان از آن بیندازیم تا بتوانیم این مسأله را در افق بالاتری بفهمیم و به حل آن بیاندیشیم.
تقریباً از دهه پنجاه که درآمدهای نفتی ما رشد جدی کرد و از سویی فرصت های کسب و کار درون زا به دلایل مختلف فعلیت نیافت، چند حوزه میزبان منابع راهبردی ما برای توسعه بوده است. دانشگاه، بخش دفاع، بخش ساخت و ساز و حوزههای پولی و مالی و واسطه گری. که البته از همه آنها مهم تر دانشگاه است که ما در این نوشتار به آن میپردازیم. منظور از منابع راهبردی توسعه، سرمایه انسانی نخبه و (هزینه فرصت آنها) و منابع بودجهای و حمایتهایی است که توسط دولت برای یادگیری، توانمندسازی و رشد تخصیص داده میشود. سال هاست که مهم ترین شغل در کشور ما هیئت علمی است و همه، حتی کسانی که در حوزه های دیگر مسیر رشد همواری داشته اند یا می توانند داشته باشند، به هر دری می زنند تا به فضای دانشگاه و امتیازات آن دست پیدا کنند. به همین خاطر امروز بهترین سرمایه انسانی کشور در دانشگاه هاست و رقابت های استانی و منطقه ای باعث شده ساخت و سازها و زیرساختهای بسیار قابل توجهی در دانشگاه ها رسوب کند. در نتیجه ی چنین روندی، امروز وقتی نگاهی به تعداد دانشجو و هیئت علمی و سرفصل ها و ردیف های بودجه مربوط به علم و فناوری و نهادهای آموزشی و پژوهشی میاندازیم، با اعداد و ارقام و ظرفیت های قابل توجهی روبرو هستیم. با یک نگاه سرانگشتی به سند بودجه 93، به طور میانگین ما حدود 20 دانشگاه با بودجه سالانه 200 میلیارد تومانی در کشور داریم. به غیر از دانشگاههای کوچک و متکثر فروان. اگر به این هزینه، در یک دوره عمر توجه کنیم و بسیاری از هزینه های پنهان دیگری را که برای نهاد دانشگاه می شود به حساب آوریم با ظرفیت عجیب و غریبی روبرو می شویم.
البته روشن است که اهمیت این منابع تنها به خاطر حجم و اندازه نیست. ما در حوزه های دیگری نیز مثل آموزش و پرورش، کشاورزی، نفت، شهرسازی احتمالاً منابع بیشتری هزینه کرده ایم. اهمیت منابع مالی و انسانی دانشگاه به خاطر این است که این منابع مهمترین نیروهای رشد ما بوده و هستند. یعنی دولت و جامعه ایرانی اگر بنا بود در ظرف مقدورات خود منابعی را کنار بگذارند احتمالا به همین مقادیری می رسید که به دانشگاه تخصیص داده شده است. خلاصه اینکه بخش مهمی از سرمایه انسانی مستعد جامعه تحت عنوان هیئت علمی و بخش مهمی از عمر افراد جامعه تحت عنوان دانشجو، و بخش مهمی از منابع مالی تحت عنوان بودجه جاری و تملک دارایی سرمایه ای مثل ساختمان و آزمایشگاه و زیرساخت ها در دانشگاه ذخیره شده است.
همچنین وقتی می گوییم نهاد دانشگاه، صرفاً به دانشگاه هایی مثل تهران، شریف، تربیت مدرس و شیراز اشاره نمی کنیم بلکه نهادهای شبه دانشگاهی را نیز مثل جهاد دانشگاهی، نهادهای پژوهشی که در وزارت خانه های دولتی است یا حتی پارک های علم و فناوری را نیز باید به حساب آورد چرا که در همه اینها یک عادت واره و به تعبیر دیگر یک نوع سبک زندگی وجود دارد.
در نتیجه چنین روندی، امروز اگر کسی بخواهد تقاضای دانشی و فناورانهای خود را به جایی عرضه کند مطمئناً مهم ترین گزینه اش دانشگاه است به خاطر اینکه شرکتی که بتواند اثبات ظرفیت و احراز صلاحیت کند در بسیاری حوزه ها به سختی پیدا می شود اما در دانشگاه این کار به راحتی صورت میگیرد یعنی طرف تقاضا به راحتی میتواند به ظرفیت دانشگاه و صلاحیت اساتید پی برد و به آن اعتماد کند. به عبارت دیگر امروز برای دانشگاه نوعی برند و اعتبار و اعتماد نیز به وجود آمده است. البته نباید نادیده گرفت که دانشگاهیان نیز در فن بازاریابی با «نشان دادن در باغ سبز» مهارت های ویژه ای پیدا کرده اند.
انباشت سرمایه در دانشگاه به صورت طبیعی نوعی مطالبه ملی از دانشگاه ایجاد میکند. دولت و جامعه پس از اینکه سال ها بهترین منابع خود را در دانشگاه پس انداز کرده اند انتظار دارند که دانشگاه نیز در صف مقدم رشد فناوری و توسعه کشور باشد. امروز دولت و جامعه از دانشگاه انتظار دارند در محصولات و فناوری های کلیدی و نوظهور وارد شود، پتنت ثبت کند، شرکت دانش بنیان از خود منشعب کند، دانش فنی بفروشد، از درآمد حاصل از خدمات فنی، مشاوره، فروش دانش و پتنت خود را رشد دهد. یعنی مهاجرت گسترده استعدادها و منابع ملی به دانشگاه و حمایت، امید، انتظار و دلبستگی فزاینده ای که دولت و جامعه به این نهاد پیدا کرده است باعث شده «هزینه های مبادله» در دانشگاه پایین به نظر برسد.
اما این داستان قسمت غم انگیزی نیز دارد. ما وقتی به منطق تولید ملی، توسعه فناوری و کسب و کارهای دانش بنیان و تجارب جهانی نگاهی میاندازیم می بینیم که نهاد دانشگاه نمی تواند چنین نقشی داشته باشد. تجربه ما در سال های اخیر این موضوع را نشان میدهد؛ مثلا تجربه طرح های کلان ملی که در سال های اخیر از سوی وزارت علوم و شورای عتف دنبال شد به خوبی نشان داد که دانشگاه در کشور ما نمی تواند ظرف توسعه و انباشت فناوری هایی که به بازار و مشتری وصل می شوند باشد. باید به ظرف بنگاه وفادار بود و اگر حمایتی مقدور است آن را به بنگاه ها اختصاص داد. حتی تلاش هایی که برای بنگاه دار کردن دانشگاه ها صورت گرفت نشان داد که دانشگاه نمیتواند بنگاه معناداری ایجاد کند و بنگاهداری دانشگاه الگوی عجیبی به نظر می رسد. دلیل این موضوع هم چندان پیچیده نیست. دانشگاه نمیتواند تعهد و مسئولیتی در برابر سرانجام منابع و پروژههایی که به او واگذار می شود بپذیرد. مثلاً اگر روسای دانشگاه با لابی و تلاش فراوان پروژهای را برای دانشگاه گرفتند و این پروژه به سرانجام نرسید کسی آنچنان که باید پاسخ گو نیست. دلیل دیگر این است که منابع دانشگاه (یعنی استاد و دانشجو) آزاد و منفرد است و هیچ رییس دانشگاهی نمی تواند این منابع را بر اساس یک راهبرد یکپارچه بسیج کند. (البته این قاعده کلی یک استثنای مهم و قابل تأمل دارد و آنهم دانشگاه های نظامی است. در این دانشگاه ها رییس دانشگاه مانند رییس یک سازمان صنعتی می تواند عمل کند و همه را در راستای استراتژی مشخصی بسیج کند. به نظر میرسد این دانشگاه ها نسبت به منابع مالی و انسانی در اختیار خود، دستاوردهای موفق تری از سایر دانشگاهها داشته اند.) نظام ارزیابی دانشجو و ارتقاء استاد و فقر برنامههای پژوهشی و کار گروهی که کلیت و هویت و اجتماع علمی ایجاد کنند نیز البته دلایل مهم دیگری است که باید به آن اشاره کرد. به همه عوامل فوق تعطیلی سه ماهه دانشگاهها را هم بیفزایید! همه این موارد باعث می شود که هزینه های مبادله با دانشگاه و درون دانشگاه به مراتب بالاتر از بنگاه باشد.
این نقدها هرچند مستدل به مطالعات و تجربیات جهانی هستند اما به نظر می رسد هر چقدر ما نهاد دانشگاه را با این لحن نقد کنیم فایده ای ندارد. امروز در نهاد دانشگاه سخت افزار، سرمایه انسانی و قدرت سیاسی قابل ملاحظه ای انباشته شده است و به محض اینکه هر حمایت و منبعی برای کاشتن بذر فناوری جدیدی نمایان شود، توسط دانشگاه بلعیده خواهد شد. به عبارت دیگر دولت هرچقدر بخواهد از طرف عرضه و تقاضا در یک حوزه پیشرفته حمایت کند (به اصطلاح به جبران شکست بازار همت گمارد) منابعش خواه نا خواه سر از دانشگاهها در میرود. یعنی بخش عمده تلاش های دولت برای بالا بردن سهم تحقیق و توسعه در تولید ناخالص ملی (که امروز می خواهیم از 4/0 به 4 درصد حرکت کنیم) روانه دانشگاه میشود. مثلا معاونت علمی و فناوری در دوره اخیر تلاش دارد بر اساس منطق اقتصادی حمایت کند و به تعبیری سیاست گذاری و سرمایه گذاری هایش در جهت ایجاد بنگاه های دانش بنیان باشد اما همواره منابعش با خطر افتادن در تله دانشگاه و نهادهای پیرامونی آن مواجه است و به سختی می تواند از مغناطیس دانشگاه خود را جدا کرده و به سمت قابلیت فناورانه بنگاهها حرکت کند. به غیر از معاونت و وزارت علوم، حتی دانشگاه ها در جذب منابع توسعه فناوری سایر بخشها نیز میتوانند موفق عمل کنند. به عنوان مثال فرض کنید امروز وزارت نفت تصمیم بگیرد برای ایجاد یک قابلیت فناورانه خاص در ظرف بنگاه های کشور پولی را کنار بگذارد، هنوز این سیاست روی کاغذ نیامده سهم بزرگی از آن را دانشگاه ها به خود اختصاص خواهند داد. امروز هم زمزمه جابجایی اجرای قانون شرکت های دانش بنیان از معاونت علمی به وزارت علوم به گوش میرسد.
به نظر میرسد این ایده که به دنبال جایگاه بهینه نهاد دانشگاه باشیم و در گفتمان سیاستیمان تأکید کنیم که دانشگاه باید به آموزش و تحقیق بپردازد و سودای توسعه فناوری را از سر بیرون کند و به جای آن پشتیبان ظرفیت جذب بنگاه ها باشد رویایی بیش نیست و جز انفعال نسبت به وضع موجود نتیجه ای ندارد. سیاست پژوهان ما تمایل دارند روی نقش بهینه و کلاسیک نهادهایی مثل دولت و دانشگاه روند ایدهآل رشد آنها تأکید زیادی کنند و گاه از وضعیت تاریخی آنها غافل میشوند. ما باید جایی برای دانشگاه در توسعه فناوری پیدا کنیم و برای این کار باید روی مسأله انباشت ناپذیری دانشگاه و گفتگوی جدی کنیم.
چرا دانشگاه در یک چرخه باز است؟ چرا قابلیت فناورانه در دانشگاه رسوب نمی کند؟ یا به تعبیر دیگر چرا دانشگاه در یک حلقه بسته ارزش آفرینی قرار نمی گیرد؟ مسأله اصلی است. دانشگاه تا امروز هر چند در انباشت منابع خوب عمل کرده است و تراکم منحصر به فردی از پتانسیل های نخبگی و نیروی جوان را درون خود دارد اما در انباشت قابلیت بسیار ضعیف بوده است. اینکه چرا دانشگاه انباشت پذیر نیست و رفت و آمد استاد و دانشجو چیزی به نام قابلیت در آن بر جای نمی گذارد یا اگر بگذارد به سرعت تبخیر می شود؛ مسأله ایست که باید درباره آن به گفتگو نشست. مراد از قابلیت چیزی است که می تواند ارزش ایجاد کند. دانشگاه منبع ارزش آفرینی را دارد اما برای تبدیل آن به ارزش، قابلیت ندارد!
اگر این وضع را بفهمیم باب گفتگو برای ارتقاء نهادِ ایرانیِ دانشگاه در مسیر توسعه فناوری گشوده میشود و فضا برای نوآوریهای نهادی در آن و حرکت به سمت گونههای جدید دانشگاه فراهم میگردد.
* دانشجوی دکتری سیاستگذاری علم و فناوری دانشگاه تربیت مدرس
منبع: isti.ir
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید