کدخبر :258808 پرینت
14 تیر 1400 - 06:09

قتل زن جوان به دست راننده تاکسی اینترنتی

انگشتر مرضیه شد تکه پازل گمشده این جنایت. چند روز از این قتل مخوف می‌گذرد. قاتل ۳۶ ساله دستگیر شده است، اما زبان به اعتراف ندارد. اعدامم کنید. تنها خواسته راننده مرگ در تمام جلسات بازجویی است.

متن خبر

به گزارش شهروند، جاده بوئین زهرا همان نقطه‌ای است که راننده تاکسی اینترنتی نفس مسافرش را گرفت و تنش را به آتش کشید. مرضیه مادر ۴۷ ساله قزوینی همان مسافر سفر مرگ است. مسافری که در آتش بی‌جواب راننده از تنش جز خاکستر هیچ نماند.

نه از انگیزه‌اش سخنی گفته نه از جزئیات قتل. پرونده، اما همچنان مراحل رسیدگی خود را می‌گذراند. تحقیقات و بررسی‌های پزشکی قانونی هم هفت روزی طول کشید تا مادر سوخته را به بازماندگان پس دادند. یکشنبه ۶ تیرماه روزی بود که مرضیه در عمق سه متری زمین خاک شد.

مطابق هر هفته راهی آموزشگاه شد. برگزاری کلاس‌هایش دو روز در هفته بود، دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها. ظهر دوشنبه، عقربه‌ها روی صفحه مدور زمان، دور خودشان می‌چرخیدند. زمان از ۱۱ و ۳۰ دقیقه عبور کرده بود. ساعت ۱۲ باید در آموزشگاه آرایشگری حضور پیدا می‌کرد، آن هم برای تدریس. مسیر طولانی نبود. اما مرضیه در این مسیر ۱۰ دقیقه‌ای هیچ‌گاه به مقصد نرسید. خانواده روغنگیر و شاگردانش برای همیشه چشم‌انتظار او مانده‌اند.

عقربه‌ها زمان شروع کلاسش را نشان می‌دادند که پسر بزرگ مرضیه تاکسی اینترنتی گرفت. تیبای سفید که به مبدأ رسید، خانواده روغنگیر هم زندگی‌شان خاکستر شد. آخرین خداحافظی مادر از جلوی چشمان پسر دور نمی‌شود. مادر رفت، ولی دیگر بازگشتی در کار نبود. راننده اسنپ قاتل شد و مرضیه مقتول.

دامادی بچه‌هایش را ندید

هفت روز از این جنایت رازآلود گذشته است. خانواده روغنگیر نه تن بی جان مادر را دیدند، نه چهره یخزده‌اش را. قاتل نفس را از مرضیه گرفت و آتش به جانش داد.

خانواده‌اش جسد سوخته مرضیه را کفن کردند و به خاک سپردند. لیلا جزئیات جنایتی را شرح می‌دهد که خواهرش مقتول پرونده است. بغضش را به سختی در گلو پنهان دارد: «مرضیه ۴۷ سال داشت. دست به خیر بود. تازه برای برادرم مراسم نامزدی گرفته بود و انتظار می‌کشید تا برای پسرش به خواستگاری برود.»

از آغاز سفر تا قتل

لیلا غمی که در دلش انباشته شده است را ناخودآگاه به زبان راه می‌دهد. «خواهرزاده‌ام ساعت ۱۲ ظهر ۳۱ خرداد برای مرضیه اسنپ می‌گیرد، تا به آموزشگاه برود. از آنجایی که فاصله خانه تا آموزشگاه ۱۰ دقیقه است، پسر مرضیه با مادرش تماس می‌گیرد، اما تلفن خواهرم خاموش بود. خواهرزاده‌ام هم گمان می‌کند مادرش سر کلاس است، آنتن ندارد یا شارژ گوشی‌اش تمام شده.»

پایان کلاس ساعت سه و نیم عصر هر دوشنبه بود، اما زمان هم کند پیش می‌رفت و هم عبوس. عقربه‌ها ساعت چهار بعدازظهر را نشان می‌داد، اما هیچ نشانی از مادر قزوینی نبود. با گذشتن زمان و بی‌خبری از مربی آموزشگاه، همسر و دو پسرش، پلیس را خبردار می‌کنند.

مقتول انگشتر هویت مرضیه را آشکار کرد

با سنگینی بغضی که راه گلویش را بسته، کلمات را به دشواری ادا می‌کند. لیلا از قاتل و نحوه کشته‌شدن خواهرش می‌گوید: «جسد سوخته مرضیه، همان ۳۱ خردادماه توسط پلیس در جاده بوئین زهرا کشف شد، اما به دلیل اینکه از جسد تنها یک چشم سالم مانده بود، شناسایی سخت بود. با اعلام مفقودی از سوی همسر و پسرانش پلیس با آن‌ها تماس گرفت. برای تشخیص هویت، همسرش از انگشتر خواهرم متوجه شد، جسد متعلق به مرضیه است.»

جملات هر لحظه در میان بغض لیلا، سنگین‌تر می‌شود. «نه پولی از او دزدیده شده، نه طلا و جواهری. پزشکی قانونی موضوع تجاوز و آزار و اذیت را هم رد کرده است. مرد جانی، مرضیه را در ماشین خفه کرده و در جاده بوئین‌زهرا به آتش کشیده است. حتی قاتل پس از سوارکردن مرضیه، نزدیک به اسماعیل‌آباد، پایان سفر را روی اپلیکیشن اسنپ اعلام کرده بود.»

راننده قاتل دختر هفت ساله دارد

لیلا از قاتل هم گفت؛ از قاتلی که توسط دوربین‌های مداربسته ردیابی و دستگیر شد. «آگاهی قزوین راننده جانی را در مدت ۴۸ ساعت دستگیر کردند. وقتی پلیس پا در خانه این راننده تاکسی اینترنتی گذاشته بود، همسر قاتل هم قصد فرار داشته است که او را هم دستگیر می‌کنند.

قاتل ۳۶ساله، یک دختر هفت ساله دارد. او تاکنون هیچ اعترافی در مورد چرایی کشتن و سوزاندن مرضیه نکرده است، اما فقط یک جمله می‌گوید؛ مرا اعدام کنید. اما تمام فرضیات پرونده از سوی تیم پلیسی و قضائی درحال برسی است تا نقطه تاریکی در پرونده باقی نماند.

مراسم خاکسپاری

سخنگوی خانواده مرضیه از تشییع خواهرش می‌گوید. از مراسمی که با هفت روز تأخیر انجام شد. «کارشناسان در این مدت درحال معاینه و تحقیق از جسد سوخته خواهرم بودند. مرضیه را دیروز یکشنبه پزشکی قانونی به ما تحویل داد.

دور از چشم پدر و مادرم همان یکشنبه هم مراسم خاکسپاری انجام شد و مرضیه را در آرامستان نوبلی دفن کردیم. پدر و مادرم هنوز نمی‌دانند چه بلایی سر مرضیه آمده است. هیچ‌کدام جرأت نکردیم خبر کشته‌شدن و سوزاندن او را به آن‌ها بدهیم. سن‌شان بالاست و ما می‌ترسیم.»

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

دیدگاه‌ها

خیلی دوستدارم خیلی دوستدارم این قاتل ... وحشی و دست من بدنش تا ببین چطور این حیوون رو به حرف میارم

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.