کدخبر :212830 پرینت
23 اردیبهشت 1397 - 14:58

مادر رونالدو‌: اگر کریس بد بازی کند، سرش غر می‌زنم!

دولورس دوس سانتوس اویرو، مادر کریستیانو رونالدو نقش پررنگی در زندگی فوق‌ستاره رئال‌مادرید داشته است.

متن خبر

به گزارش خبرورزشی، آنها که زندگی بسیار سخت و فقیرانه‌ای در دوران کودکی داشته‌اند، حالا به لطف موفقیت‌های کریس، زندگی بسیار مرفهی را سپری می‌کنند. البته این موارد باعث نمی‌شود دولورس کودکی‌‌اش، مرگ مادرش در 6 سالگی و فرستادنش به یتیم‌خانه و بعد خانه‌داری در جاهای مختلف را فراموش کند. مادر کریستیانو که برای اولین بار پذیرفته یک خبرنگار در خانه شخصی‌‌اش با او گفت‌وگو کند، به همراه دو خواهر رونالدو گفت‌وگوی بسیار مفصلی با مجله اکیپ داشته است. در زیر بخشی از این گفت‌وگوی مفصل که روز گذشته منتشر شده را از نظر می‌گذرانید.

*پیش از شروع یکی از بازی‌های مهم رئال‌مادرید، وضعیت روحی‌‌تان چطور است؟

اضطراب دارم. اصلاً در جریان بازی‌های مهم نمی‌توانم احساساتم را کنترل کنم‌؛ حالا چه لیگ قهرمانان اروپا باشد و چه بازی‌های لیگ. اصلاً نمی‌توانم استرسم را کنترل کنم. مثلاً همین بازی برگشت رئال‌مادرید با بایرن‌مونیخ در لیگ قهرمانان اروپا را در نظر بگیرید‌؛ یکی از بدترین روزهای عمرم بود. یک ساعت قبل از مسابقه باید زانو بزنم و دعا کنم.

*و بعد به ورزشگاه می‌روید تا بازی را از آنجا ببینید؟

نه، برای بازی‌های بزرگ به ورزشگاه نمی‌روم. کلی سروصدا و هیجان، در ورزشگاه وجود دارد. برای بازی‌های لیگ قهرمانان اروپا که هرگز نمی‌روم. یک روز در جایگاه نشسته بودم و از هوش رفتم. قلبم خیلی بدجور می‌زد... وقتی تکلیف بازی مشخص شده باشد و سرنوشتش زیاد مهم نباشد، می‌روم وگرنه همین‌جا در خانه بازی را می‌بینم. کریستیانو می‌داند اگر در ورزشگاه باشم، حساسیت زیادی که نشان می‌دهم، برایم ایجاد مشکل می‌کند. خب، معمولاً به من می‌گوید: «مامان، بهتره که تو خونه بمونی».

*و رونالدو قبل از یک مسابقه بزرگ چه‌کار می‌کند؟

کلی تمرکز می‌کند. البته اضطراب هم دارد. او در سرش بازی را مرور می‌کند و به هر اتفاقی که قرار است بیفتد فکر می‌کند... 

*موردی هم بوده که درباره کریستیانو خیلی خاص در ذهن‌تان مانده باشد؟

دو مورد هست: یکی وقتی برای اولین بار در 18 سالگی، سال 2003 به تیم ملی دعوت شد و یکی هم وقتی سال 2008، اولین توپ طلایش را گرفت.

*اولین خاطرات‌تان از رونالدو زمانی که در بچگی در جزیره محل تولدش در مادیرا پا به توپ می‌شد، چیست؟

کلی خاطره دارم! ما یک باغچه داشتیم ولی از آنجا که این باغچه کوچک بود، کریستیانو مجبور بود برود در خیابان روبه‌روی خانه‌مان بازی کند. وقتی یک ماشین از راه می‌رسید او به همراه دوستانش مجبور می‌شدند بازی‌شان را قطع کنند تا آن ماشین برود و بعد دوباره ادامه بدهند. اینکه می‌خواستی جلوی‌شان را بگیری تا بازی نکنند غیرممکن بود‌؛ تا نیمه شب در کوچه بازی می‌کردند. وقتی همان زمان پا به توپ شد فهمیدم که پسرم استعداد خاصی دارد ولی هرگز فکرش را نمی‌کردم بتواند این مسیر خارق‌‌العاده را طی کند.

*کریستیانو چطور بچه‌ای بود؟

«شیطون» بود. خیلی خوب هم تربیت شده بود. به غیر از این موارد، پسر نرمال و خوشحالی بود که دوست داشت شوخی‌های کوچکی انجام دهد.

*اولین بازی‌‌اش برای آن باشگاه کوچک محلی را به خاطر دارید؟

جایی که اولین بازی‌‌اش را کرد، اندورینیا بود. برای من روز بسیار لذت‌بخشی بود. بعد باشگاهش را عوض کرد و بهترین بازیکن تیمش شد. فوق‌‌العاده بود ولی باز هم فکر نمی‌کردم چنین مسیر درخشانی داشته باشد. وقتی از باشگاه اسپورتینگ، باشگاه مورد علاقه خودم در لیسبون به ما گفتند که کریس باید تست بدهد، خیلی مردد بودم ولی در نهایت بله را به او گفتم. دلیل تردیدم هم این بود که باید ما را ترک می‌کرد.

*برای‌تان سخت بود که ببینید او در 12 سالگی مجبور است خانواده را ترک کند و به تنهایی به لیسبون برود؟

رنج زیادی کشیدیم. کوچکترین فرزندم بود و می‌ترسیدم رهایش کنم ولی فهمیده بودم که پای آینده‌‌اش در میان است. قلبم درد گرفته بود ولی برای او شرایط سخت‌تر هم بود چون باید بدون خانواده به راهش ادامه میداد.

*کریستیانو چهارمین و آخرین فرزند شما بود. خانواده‌‌تان فقیر بودند و نمی‌خواستید که کریستیانو را به دنیا بیاورید. با این حال در نهایت گفتید این فرزند هدیه‌ای از آسمان است. درست است؟

در اینکه ما مشکلات مالی داشتیم و این بچه ناخواسته بود، تردیدی نیست ولی وقتی به دنیا آمد زیباترین لحظه زندگی‌ام بود. حاضر بودم تمام عشق و خوشبختی‌ام را بدهم تا او خوشحال باشد. وقتی 6 سالم بود، مادرم مرد و من را به یک یتیم خانه فرستادند... بعد از آن اتفاقات من 4 فرزند داشتم که یکی از آنها هم ناخواسته بود. وقتی به دنیا آمد منبع نیرویی برای همه بود. برای ورودش کمترین انتظار را داشتیم ولی بیشترین موهبت را خدا به او داده بود.

*راست است که می‌گویند پزشکی که کریستیانو را به دنیا آورد با دیدن پاهایش گفته او فوتبالیست می‌شود؟

وقتی پاهای بزرگ کریستیانو را دید، این حرف را زد. شوخی نمی‌کرد. ما هم در آن زمان مثل بقیه مردم بودیم و خیلی از فوتبال خوش‌مان می‌آمد ولی اینکه فکر کنیم او قرار است چنین بازیکنی شود... 

*دینیس، همسر شما (پدر کریس در سال 2005 به دلیل سرطان کبد درگذشت)، در باشگاهی کار می‌کرد که کریستیانو فوتبالش را از آنجا شروع کرد. او تأثیری روی پسرتان برای تبدیل شدن به فوتبالیست امروزی داشت؟

نقش پدرش خیلی مهم بود. او مطمئن بود که کریستیانو بهترین بازیکن دنیا می‌شود. پدرش اولین طرفدارش بود. وقتی کریستیانو به منچستریونایتد ترانسفر شد، با وجود اینکه به عنوان بازیکن کناری بازی می‌کرد، پدرش مدام برای کریستیانو تکرار می‌کرد: «تو بهترین گلزن دنیا می‌شوی». رونالدو به او می‌گفت: «من شاید بهترین بازیکن دنیا باشم ولی بهترین گلزن نیستم». پدرش گفت: «شرط می‌بندی؟»

*و نقش شما در موفقیت کریستیانو چقدر است؟

هیچ‌کس چیزی برنده نمی‌شود مگر اینکه پایه خانوادگی خوبی داشته باشد. موفقیت از همین راه عبور می‌کند. کریستیانو ستون خانواده است.

*در چه مرحله‌ای از زندگی حرفه‌ای کریستیانو، خوشحال‌تر بودید و بیش از هر زمانی به او افتخار می‌کردید؟

وقتی بازیکن شناخته شده‌ای شد و کمی پول درآورد. با خریدن یک خانه، برایم هدیه فوق‌‌العاده‌ای در نظر گرفت. باورنکردنی بود‌؛ قبل از اینکه به فکر خوشگذرانی‌‌اش باشد به فکر من بود.

*کریستیانو حالا پدر 4 فرزند است. در نقش یک پدر چطور است؟

پدری فوق‌‌العاده و آدمی است که مراقب بچه‌هایش است. او به خوبی از خانواده‌‌اش محافظت می‌کند. من برای بچه‌هایم جنگیدم و او دقیقاً همین ارزش‌های من را درونش دارد.

*توانسته‌‌اید کریستیانو فوتبالیست با کریستیانو به عنوان یک آدم را از هم متمایز کنید؟

من او را فقط به چشم یک انسان می‌بینم نه یک فوتبالیست. افتخار می‌کنم که فوتبالیست است ولی قبل از همه این‌ها او پسرم است.

*و این روزها، اگر خوب بازی نکند سرش غر می‌زنید؟

بله، وقتی بد بازی می‌کند و یا اینکه اشتباهی می‌کند سرزنشش می‌کنم. مثل هر مادر دیگری که می‌تواند با پسرش چنین رفتاری کند.

*وقتی مسی همه توپ‌های طلا را برد، پسر شما اعتراف کرد که ناراحت شده است. البته گفته که به لطف خانواده‌‌اش دوباره انگیزه‌‌اش را به دست ‌آورده است... 

(خواهرش کاتیا وارد مصاحبه می‌شود و رشته کلام را به دست می‌گیرد) در این خانه ما درباره مسی حرف نمی‌زنیم! کریستیانو می‌داند پشت در، گردباد است و وقتی در را باز می‌کند و داخل می‌شود، جایش محفوظ است. درست همین‌جاست که او دوباره باتری‌هایش را شارژ می‌کند.

*وقتی یک جلسه خانوادگی داشته باشد یا اینکه قرار است یک غذای خانوادگی بخورید، کریستیانو یکی از اعضای خانواده است، یا یک سوپراستار؟

کریستیانو سوپراستار وجود ندارد! وقتی در کانون خانواده‌ایم، او پسر و برادر است، فوتبال کنار می‌رود.

*برای‌تان دردآور است وقتی می‌بینید کریستیانو از سوی رسانه‌ها یا هواداران مورد انتقاد قرار می‌گیرد؟

مثل هر مادر دیگری از چیزهای منفی که درباره پسرم گفته می‌شود ناراحت می‌شوم. بعضی وقت‌ها خیلی سخت‌تر هم می‌شود ولی این روزها یاد گرفته‌ام از این فضا فاصله بگیرم. آدم باید یاد بگیرد از یکسری مسائل بگذرد. کریستیانو هم بلد است از همه این‌ها بگذرد.

*این روزها خیلی درباره رفتن کریستیانو از رئال صحبت می‌شود. ادامه مسیر او را چطور تصور می‌کنید؟

نمی‌دانم چطور می‌توانیم از هم جدا باشیم. می‌دانم و حس می‌کنم که به من نیاز دارد. اگر همین فردا قرار باشد کریستیانو جای دیگری بازی کند، همه خانواده دنبالش می‌رویم.

*فکر می‌کنید که بتواند برای مدت زیادی فوتبال بازی کند؟

بعضی‌ها تا 37 سالگی بازی می‌کنند. کریستیانو ماشین نیست ولی تا زمانی که بتواند بازی می‌کند‌؛ خب فکر می‌کنم 3 یا 4 سال دیگر بازی می‌کند.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.