کدخبر :12481 پرینت
07 بهمن 1392 - 05:34

طنز/ با رویش این پیج‌های خاک برسری در فیس بوک چه کنیم؟!

متن خبر

"حالا در میان این چیزهای غیرخانوادگی تنها امید ما به فیس‌بوک بود که آن هم دوستان و عزیزان با تاسیس پیج‌های خاک برسری کاری کردند که آدم نمی‌تواند لپ‌تاپش را جلوی در و همسایه بالا بگیرد. البته ما خودمان چند وقتی است می‌ترسیم برویم فیس بوک، حداقل شب‌ها نمی رویم".

 

به گزارش سیتنا، " آیدین سیارسریع" در روزنامه قانون نوشت: "متاسفانه در سال‌های اخیر شاهد این هستیم که مسائل مختلف یکی پس از دیگری از حالت خانوادگی خود خارج می‌شوند و رفته رفته به شکلی درمی‌آیند که نمی‌شود با زن و بچه آنها را پیگیری کرد و به تماشا نشست! مثلا در حوزه سیاست، آقای احمدی نژاد هشت سال به زور سعی داشت با ما صمیمی شود، می‌آمد محکم می‌زد پشت ما و صحبت از لولو و آب و اونجایی که می‌سوزه و پشم و پیل مخالفان می‌کرد، ما هم که محتاج دوزار وام بودیم الکی لبخند می‌زدیم و سرمان را می‌گرفتیم پایین و عرق می‌ریختیم. خانم هم می‌رفت آشپزخانه یکی دو ساعت همینطور ادای چایی ریختن درمی‌آورد. از ترسش. اصلا مورد داشتیم طرف نوجوان بوده، دوازده شب که می‌شده، دزدکی تلویزیون را روشن می‌کرد تا سخنرانی احمدی نژاد را بشنود. بعضی‌ها هم که امکانات نداشتند، زیر پتو به فایل صوتی احمدی نژاد هم راضی بودند که البته این موضوع به روشنی مبین این قضیه است که ما در دوران مهرورزی کاملا از ماهواره و مظاهر تهاجم فرهنگی بی‌نیاز شده بودیم.
مورد دیگری که می‌توانم مثال بزنم صداوسیماست. فکر می‌کنید ما موقع تماشای صداوسیما احساس امنیت می‌کنیم؟ خیر. صداوسیمایی که والیبال را بدون سانسور پخش می‌کند، به مجریان زن اجازه می‌دهد لبخند بزنند و اخیرا آلات موسیقی را هم به صورت عریان نشان می‌دهد را مگر می‌شود با خانواده نگاه کرد؟ خدا شاهد است آن روز که صداوسیما یک لحظه ساز را نشان داد ما آنقدر ترسیدیم و احساس ناامنی کردیم که با فریاد به خانم گفتیم «بزن viva polska که من این صحنه‌ها رو نبینم! خودت هم برو بیرون.»
حالا در میان این چیزهای غیرخانوادگی تنها امید ما به فیس‌بوک بود که آن هم دوستان و عزیزان با تاسیس پیج‌های خاک برسری کاری کردند که آدم نمی‌تواند لپ‌تاپش را جلوی در و همسایه بالا بگیرد. البته ما خودمان چند وقتی است می‌ترسیم برویم فیس بوک، حداقل شب‌ها نمی رویم. چون یک شب رفتیم چشممان به یکی از این پیج‌ها افتاد که نوشته بود: «خالکوبی این متجاوز بامرام چند تا لایک داره؟» بعد یک سری هم داد می‌زدند که شرررریم شررررریم! آنقدر ترسیدیم که می‌خواستیم زنگ بزنیم به پلیس فتا، ولی یه کم فکر کردیم و گفتم بی‌خیال، شانس که نداریم. می فهمند طنزنویس هستیم، یهو خودمان را می‌گیرند. فلذا چشممان را روی شرارت موجود در فیس‌بوک بستیم و به فیس‌گردی ادامه دادیم تا این که دیدیم یکی از دوستان صفحه‌ای را معرفی کرده به نام: «عاشقانه‌هایی برای دختر مردم!» فیس‌بوک در کسری از ثانیه خود را از فاز خشونت وارد فاز ناموسی کرده بود و عزم جزمی داشت تا ما را از تعجب سکته بدهد. واقعا شرایط سختی بود. هی فکر می‌کردیم یعنی چی آخه این صفحات؟ از آنجایی که به نتیجه‌ای نرسیدم، نشستیم فکر کردیم و پیش خودمان گفتیم در راستای ناموسیزه شدن فیس‌بوک احتمالا در آینده شاهد رویش ناگزیر چنین پیچ‌هایی خواهیم بود.... نمی دانیم در مورد ما چه فکری کردید اما ما از این خانواده‌هایی نیستیم که اسم پیج را بنویسم تا به شب نرسیده بروید پیج پیشنهادی را درست کرده و ما را متهم به کثافت کاری کنید.
هنوز در شوک آن شاعر عاشق دختر مردم بودیم که دیدیم 69 نفر از فرندهایمان پیجی به نامِ ... رویم به دیوار! چه جوری بگویم؟ هیات نظارت بر مطبوعات یک لحظه رویش را بکند آنور... وا... باعث خجالته ولی باید بگم دیگه. 69 نفر از فرندهایم صفحه  « ازدواج ممنوع!» را لایک کرده‌اند. آن لحظه نمی‌دانستم چکار کنم. نه می‌توانستم مثل برخورد با احمدی نژاد الکی بخندم، نه کانال را عوض کنم و بزنم viva polska، نه زنگ بزنم به پلیس فتا، نه وانمود کنم بی‌خیالم و طنز بنویسم... سپیده که زد همسرم از خواب بیدار شد و من را دید که غش کرده بودم و روی زمین افتاده بودم با لپ تاپی که باز بود و «ازدواج ممنوع» را نشان می‌داد! شما خودتان بودید چه فکری می‌کردید؟ هر چی دلیل و برهان می‌آوردم که عمدی نبوده و اینها را دوستانم لایک کرده‌اند به خرجش نرفت. آخر مجبور شدم به‌طور نمایشی محکومش کنم که مخالف آزادی انسان است و متحجر است و باید برود توی غار زندگی کند و با تقسیم میتوز بچه‌دار شود و این حرف‌ها! این را که گفتم کوتاه آمد و تریپ آره ما خودمون هم انتقاد داریم برداشت و قضیه تا حدودی ختم به خیر شد. خدا می‌داند اگر به فنون سفسطه مسلط نبودم چه اتفاقی می‌افتاد. در پایان تنها کاری که از دستمان بر می‌آید این است که اظهار امیدواری کنیم دولت تدبیر و امید هرچه زودتر چاره‌ای برای این معضل بیکاری بیندیشد تا در پرتو اشتغال‌زایی دیگر شاهد ظهور این دغدغه‌های متعالی در فیس‌بوک نباشیم. انشاا...!"

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

دیدگاه‌ها

خدایی نویسنده ی این مقاله دمش بخاری خیلی حال کردیم:)))الان که دارم اینو مینویسم هنوز میخندم خیلی توپ بید جیگر

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.