کدخبر :220930 پرینت
20 آبان 1397 - 21:55

پایان شوم پارتی های شبانه برای لیلا 25 ساله (+عکس)

مهندس جوان و همسرش که برای خوشگذرانی پای در میهمانی‌های شبانه می‌گذاشتند نمی‌دانستند که دنیای شیشه‌ای او را به پرتگاه جدایی می‌کشاند.

متن خبر

به گزارش رکنا، اوایل سال 95 بود که لیلا 25 ساله در مسیر بازگشت از دانشگاه با پسر جوانی به نام یاسر آشنا شد.

یاسر که مهندس کامپیوتر و وضعیت مالی خوبی داشت پس از مدتی دوستی با لیلا وقتی دید دختر جوان خانواده تحصیلکرده و آبرومندی دارد تصمیم به ازدواج با او را گرفت.

لیلا وقتی در برابر پیشنهاد یاسر قرار گرفت شوکه شد و خواست تا چند روزی به او مهلت دهد تا در مورد این پیشنهاد فکر کند.

دختر جوان که بتازگی درسش تمام شده بود قبل از اینکه جواب مثبت به پیشنهاد خواستگاری یاسر دهد از پسردایی‌اش خواست تا با مراجعه به دفتر کار یاسر تحقیقاتش را شروع کند تا تصمیم درستی در زندگی‌اش بگیرد.

پسردایی لیلا وقتی تحقیقات خود را شروع کرد پی‌برد که یاسر در شرکت مهندسی مشغول به کار است و خانواده‌اش نیز از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار است.

همین کافی بود تا لیلا با شناخت بیشتر جواب مثبت به خواستگاری یاسر دهد و خیلی زود پسر جوان همراه خانواده‌اش به خانه لیلا رفتند و مراسم خواستگاری را انجام دادند.

بعد از مدتی مراسم عقد لیلا و یاسر برگزار شد و این 2 جوان تحصیلکرده پس از 6 ماه دوران نامزدی مراسم جشن عروسی را برگزار کردند و به خانه بخت رفتند.

چندی قبل لیلا با چهره‌ای آشفته و سرگردان در راه‌پله‌های دادگاه خانواده قدم برمی‌داشت و از اینکه رویاهایش به تلخی و جدایی رسیده بود اشک می‌ریخت.

زن جوان وقتی روی صندلی راهرو دادگاه نشست دادخواستش را می‌خواند و منتظر بود تا منشی قاضی او را صدا بزند.

لیلا در حالیکه اشک می‌ریخت به خبرنگار ما گفت: روزهای نخست زندگی‌ام رویایی بود و همه چیز خوب پیش می‌رفت اما رفاقت‌ها و میهمانی‌های شبانه همسرم زندگی‌مان را خراب کرد.

زن جوان افزود: یاسر پسر تحصیلکرده و خوبی بود و هیچ وقت فکر نمی‌کردیم دوستی‌های زیاد او با دوستانش او را باتلاق افیونی می‌کشد و زندگی‌مان به جدایی می‌رسد.

یاسر اهل هیچ‌چیزی نبود و تنها گاهی اوقات با دوستانش در میهمانی‌‌های شبانه سیگار می‌کشید اما بعد از مدتی احساس کردم که یاسر بعد از میهمانی رفتارش تغییر می‌کند و هر چه در مورد رفتار و حرف‌های عجیبش سوال می‌کردم بهانه می‌آورد.

نگران زندگی‌مان بودم، چون همیشه در بین فامیل و دوستان زندگی ما زبانزد بود و می‌دانم دشمنانی داشتیم که باعث شدند یاسر معتاد به مواد مخدر شیشه شود.

مدتی گذشت که دیگر رفتارهای یاسر تغییر کرده بود و بعضی شبها دیر به خانه می‌آمد و ادعا می‌کرد که در محل کارش بوده اما من با توجه به رابطه نزدیکی که با منشی شرکت یاسر داشتم می‌دانستم که یاسر دروغ می‌گوید ولی برای ادامه زندگی هیچ وقت حرفی نزدم تا اینکه کار به کتک کاری کشید و یاسر دست بزن پیدا کرد.

شوهرم دیگر بهانه گیر شده بود و بر سر هر موضوع کوچکی دعوا راه می‌انداخت، حتی سر دیدن شبکه تلویزیون با من درگیر می‌شد که دیگر تحملم تمام شد و خواستم علت این رفتارهایش را بفهمم.

مدتی بود که یاسر را تحت نظر قرار داده بودم و که در این مدت متوجه شدم او گاهی اوقات به خانه یکی ازدوستانش که به تنهایی زندگی می‌کند رفت و آمد دارد.

در ادامه کاوشگری‌هایم پی بردم که دوست یاسر اعتیاد به مواد مخدر شیشه دارد و همین کافی بود تا احتمال دهم که یاسر نیز معتاد به مواد مخدر شده تا اینکه یک روز وقتی خواستم لباس‌های یاسر را داخل ماشین لباسشویی بندازم از جیب لباسش یک بسته بیرون افتاد که بعد متوجه شدم این بسته مواد مخدر شیشه است.

وقتی از اعتیاد یاسر اطمینان پیدا کردم به سراغ خانواده‌اش رفتم تا با کمک آنها یاسر را ترک دهیم اما شوهرم وقتی فهمید که خانواده‌اش متوجه اعتیادش شدند شبانه از خانه خارج شد و مدتی ناپدید شد و بعد با سر و رویی آشفته به خانه بازگشت و تهدید کرد اگر او را به کمپ ترک اعتیاد ببرم مرا خواهد کشت.

دیگر از رفتارهای یاسر خسته شدم و تصمیم به جدایی گرفتم و امیدوارم یاسر هم مثل من زندگی‌مان را دوست داشته باشد و با دادخواست طلاق من مواد مخدر را ترک کند چون در غیر اینصورت دیگر حاضر به زندگی با او نیستم.

لیلا پس از گفتن زندگی تلخش گفت: زندگی من یک درس است و می‌خواهم همه بخوانند تا مردان و زنان به خاطر یک شب خوشی زندگی خود را خراب نکنند.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.