کدخبر :11421 پرینت
21 آذر 1392 - 06:06

کسب و کار آقای مجله‌باز

متن خبر

این همه مجله و روزنامه قدیمی از کجا می‌آید؟ یک انبار، دو انبار، سه انبار هم کم می‌آید. دسته‌دسته، تک‌تک، مجلدشده، گاهی از یک شماره 40، 50 جلد بلکه هم بیشتر. همین‌طور روی هم چیده و گاهی هم روی هم هوار شده‌اند تا رسیده‌اند به سقف. یک دالان مجله و روزنامه، اینجا یکی از انبارهای حسین تقوی است؛ همان کسی که بعضی‌ها به او لقب آقای مجله‌باز داده‌اند. مجلات و روزنامه‌ها را جمع‌آوری می‌کند و به مراکز فرهنگی، پژوهشی یا افراد می‌فروشد.

از شیر مرغ تا جان آدمیزاد که می‌گویند یعنی همین؛ اگر کسی دنبال اطلاعاتی از اوضاع سیاسی ایران باشد و کیهان و اطلاعات کفایت نکند، در انبارهای آقای مجله‌باز دوره‌های کامل روزنامه‌های متعلق به حزب توده، امت و میزان و عصر آزادگان را می‌توان پیدا کرد. حتی مجله‌های متعلق به ارگان‌هایی مثل سپاه، کمیته، ارتش و... مثل پاسدار اسلام یا پیام انقلاب. از مجله‌های روشنفکری قبل از انقلاب مانند اندیشه و هنر یا «یادگار» عباس اقبال‌آشتیانی سال 1327 یا مجله موسیقی که «مین باشیان» از سال 1318 منتشر می‌کرده و حتی مجله هنر مردم تا مجله‌های معمول پیش از انقلاب مثل فردوسی، سپید سیاه و توفیق، در انبار آقای تقوی یافت می‌شوند.

بین مجلات گاه چیزهای جالبی هم پیدا می‌شود؛ مثل گزارش سالانه دولت در سال 1337، مجله اخبار وزارت صنایع و معادن سال 1339 یا دوره مجلات تخصصی بانک مرکزی یا بانک ملی. یکی از ویژگی‌های انبار آقای مجله‌باز، وجود مجلات سازمانی یا داخلی ادارات یا حتی نشریه‌های تخصصی دانشکده‌هاست؛ مثل مجله تحقیقات بازرگانی مدرسه عالی بازرگانی یا تحقیقات روزنامه‌نگاری. همین‌طور مجله معارف اسلامی سازمان حج و اوقاف دوره پهلوی که دوره کامل آن وجود دارد.

شاید کسی کمتر خاطرش باشد که پیش از انقلاب مجله‌ای با موضوع «اسب» منتشر می‌شده یا مجله زبان‌شناسی. روزنامه‌های شهرستان‌ها را هم کمابیش می‌توان پیدا کرد، مثل پارس و آبنوس شیراز یا تمدن مشهد.

با ردشدن از دالان مجلات، به نشریات فارسی‌زبان چاپ هندوستان، افغانستان یا پاکستان هم می‌توان برخورد؛ مثل اقبال که به دو زبان فارسی و انگلیسی سال 1956 در پاکستان منتشر می‌شده است. اما آقای مجله‌باز فقط مجله جمع نمی‌کند. خیلی از این مجله‌ها را هم خوانده است: «گاهی وقت‌ها دنبال چیزی می‌گردم. یکهو می‌بینم هوا تاریک شده است. اینقدر سرگرم خواندن مطالب می‌شوم که متوجه گذر زمان نمی‌شوم. اینها تاریخ زنده‌اند و غور در آنها بسیار شیرین.»

تقوی می‌گوید همه کتابخانه‌های ایران هم که جمع شوند، به اندازه نصف این انبار مجله قدیمی ندارند. در دهه 60 بود که پایش به پاتوق قدرت‌الله آذری، پیرمرد خوش‌سرزبان پاساژ کتاب صفوی که شاگرد ایرج افشار بود، باز شد. کار آذری از دهه40 همین بوده؛ جمع‌کردن مجلات قدیمی با پیشنهاد ایرج افشار. سال‌ها بعد مرد سالخورده فوت می‌کند و پسر وارث پدر می‌شود اما علاقه‌ای به این کار ندارد. تقوی با پسر شریک می‌شود. مغازه روبه‌رویی را اجاره می‌کند و بعدها، همان مغازه آذری را که پسر به دیگری فروخته، می‌خرد. چه اصراری به خریدن آن بود؟ «اینجا از قدیم پاتوق اهل فرهنگ بود. دوست داشتم چراغش روشن بماند.»

گویا آدم‌های مجله‌باز در این شهر کم نبودند؛ ابوالحسن باستانی هم بوده که تقوی مجموعه کامل آثار او را هم می‌خرد. خودش می‌گوید که 60‌درصد موجودی مجلاتش، همان گنجینه جمع‌آوری‌شده باستانی است که کارمند بانک رهنی بوده و تمکن مالی داشته و طی سال‌ها کم‌کم مجموعه‌هایش را کامل کرده است. باستانی گویا می‌دانسته روزگاری این گنجینه‌ها به کار می‌آید: «همه را جمع می‌کرده. دستش درد نکند اینقدر این مرد عاشق بود که می‌رفته از هر شماره، گاهی تا صدجلد می‌خریده.»

تقوی بعدا با مهدی فیروزان، ناشر، داماد خانواده صدر و رییس فعلی شهر کتاب آشنا می‌شود. آشنایی‌شان به همکاری می‌کشد و کار گسترش پیدا می‌کند. حالا انبارها هم متعلق به موسسه شهر کتاب است و اگر چیزی فروخته شود، فاکتورها به نام شهر کتاب می‌خورد. برای همین، موزه کوچکی هم از مجلات قدیمی در گوشه‌ای از شهر کتاب مرکزی برای استفاده و تورق مراجعه‌کنندگان درست شده است؛ موزه‌هایی شامل تک‌شماره‌هایی از مطبوعات دوره قاجار تاکنون.

حسین تقوی اما آمار مشخصی از مجله‌ها و روزنامه‌های قدیمی انبارشده ندارد. مجله‌ها حتی جای مشخصی هم ندارند. هیچ کلاسه‌بندی‌ای وجود ندارد. مشخص نیست که از یک نشریه چه شماره‌هایی و چه تعداد در دسترس است. اصلا کجای این انبارمی‌شود پیدایشان کرد؟ 50جلد از یک شماره مجله آدینه ورودی انبار چیده شده اما با جلورفتن در دالان کتاب‌ها، چشم به تک‌شماره‌هایی دیگر از این مجله هم می‌افتد که این طرف و آن طرف افتاده است. انبار هیچ سامانی ندارد؛ به ویژه اینکه خطر آتش‌سوزی هم هر لحظه این گنجینه‌ها را تهدید می‌کند؛ تجربه‌ای که یک‌بار هم رخ داد؛ ورودی انبار آتش گرفت و تعدادی مجله سوخت. تقوی می‌گوید کاش یک فرد یا نهاد فرهنگی یا خیر پیدا می‌شد و مکان مناسبی مثل یک سوله در اختیارش می‌گذاشت تا می‌توانست از آنها آمار‌برداری کند، طبقه‌بندی‌شان کند و شرایط فیزیکی نگهداری‌شان را فراهم آورد.

‌خودش می‌گوید 10هزار عنوان مجله دارد که سه‌هزارعنوانش دوره‌های کامل است. 200 عنوان هم روزنامه قاجاری که برخی کامل و برخی هم‌تک شماره‌اند. به جز اینها، سند و عقدنامه قجری و کتاب هم هست. اگر از مجلاتی فقط یک دوره موجود باشد، فروخته نمی‌شود. تقوی آنها را اسکن می‌کند یا نگه می‌دارد. می‌ماند تا به یک مرکز فرهنگی یا کتابخانه‌ای هدیه می‌شود. تقوی خاطرات جالبی هم دارد مثل دوره‌های زیادی مجله که به روزنامه زن فروخته بود اما بعد از توقیف و تعطیلی این روزنامه، معلوم نشد چه برسر آنها آمد. بعدتر دیده بود که در بازار، آنها را برای فروش گذاشته‌اند.

مجله‌ها از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند یا قیمت‌ها چگونه تعیین می‌شود؟ یک نفر در حال اسباب کشی است و برای نگهداری مجلاتش جا ندارد. گاهی افراد مهاجرت می‌کنند یا گاهی یک آدم خوش‌ذوق که مجلات را جمع‌آوری می‌کرده، فوت می‌کند و وارثان می‌خواهند آنها را بفروشند. مثلا کسی که در مجله «سخن» کار می‌کرده و مجلدات زیادی از آن را جمع‌آوردی کرده بوده و تقوی بعدا همه را یک جا از پسرش می‌خرد: « یک وانت دنیای سخن خریدم، از هر شماره 50 جلد». قیمت‌ها اما طبق آنچه تقوی می‌گوید، توافقی است؛ بر اساس تعداد شماره، مجلدات صحافی‌شده یا اهمیت مجلدات. مشتری‌ها هم از همه جا هستند؛ از دانشگاه‌ها گرفته تا کتابخانه‌های مهم کشور.

مراکز ایران‌شناسی خیلی از کشورها دنبال کامل کردن آرشیو خود هستند. «شاید باورتان نشود اما ما از ژاپن هم مشتری داریم که سالنامه دنیا را از سال 24 تا 54 به آنها فروختم. یک دوره کامل روزنامه آیندگان را هم به دانشگاه واشنگتن فروختیم. از آلمان، فرانسه و انگلیس هم مشتری داشتیم.» تقوی می‌گوید: «به خارجی‌ها چیزهایی که کمیاب هستند مثلا یک دوره‌اند را نمی‌فروشیم.» سود این شغل باید خوب باشد. اما تقوی معتقد است خواب انبار زیاد است و جمع‌آوری مجلات سودی برای او ندارد. او خودش را «گنجینه‌دان» می‌داند که علاقه پایش را به این شغل باز کرده و بعد از این است که به سود مالی فکر می‌کند: «اگرسود کار خوب بود، خانه و ماشین و انبار شخصی داشتم که ندارم.»
منبع: روزنامه شرق

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.