کدخبر :252355 پرینت
26 آذر 1399 - 00:11

آرزوی تلخ یک مادر

همواره در نمازهایم دعا می کنم تا خداوند پایان عمر مرا به گونه ای رقم بزند که بتوانم آبرومندانه جسد پسرم را از گوشه خیابان جمع کنم و برایش مراسمی بگیرم تا حداقل نشانی از مزار او در این دنیا بماند و...

متن خبر

به گزارش خراسان، زن 63 ساله در حالی که بیان می کرد برای یک مادر خیلی سخت است که آرزو کند با دستان خودش فرزندش را به خاک بسپارد! اما رفتارهای پسر معتادم آرزویی جز این برایم باقی نگذاشته است، به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پسرم در 14 سالگی ترک تحصیل کرد تا به دنبال هنر برود، اما در این میان دستش دچار شکستگی شدید شد و او به بهانه تسکین درد و به پیشنهاد دوستان نابابی که اطرافش را گرفته بودند، به مصرف موادمخدر روی آورد و این گونه سرنوشت و آینده اش را به نابودی کشاند.

از آن روز به بعد همه اوقاتش را با دوستان ناباب و پای بساط موادمخدر می گذراند. تلاش های ما برای بیرون کشیدن او از این منجلاب کثیف بی نتیجه بود. همسرم برای آن که او را از بیکاری نجات دهد و از دوستانش دور کند، فروشگاهی برایش راه اندازی کرد اما متاسفانه این موضوع باعث شد او با درآمد فروشگاه، موادمخدر بیشتری مصرف کند و حتی هزینه های اعتیاد دوستانش را هم بدهد. دیدن این صحنه ها آن قدر زجرآور بود که روزی همسرم به خاطر همین فشارهای روحی، سر میز صبحانه سکته قلبی کرد و مرا با پسر معتادم تنها گذاشت. این در حالی بود که همه اعضای خانواده و بستگان نزدیکمان افرادی تحصیل کرده و دارای موقعیت های اجتماعی بالایی بودند.

خلاصه برای آن که آبروی خانوادگی ام را حفظ کنم برای پسرم سیگار و داروهای ترک اعتیاد می خریدم تا او از منزل بیرون نرود و دور دوستانش را خط بکشد، اما فایده ای نداشت. تا به حال چندین گوشی تلفن همراه برایش خریده ام که مدعی شده آن ها را گم کرده است. برای آن که آبروی پسرم بین برادر و خواهرهای دکتر و مهندسش حفظ شود، بهترین کاپشن و لباس های مارک دار را برایش می خریدم تا وقتی از منزل بیرون می رود، به او به چشم یک معتاد کارتن خواب نگاه نکنند اما او با لباس های پاره و ژولیده و کتک خورده به منزل باز می گشت، چرا که خرده فروشان موادمخدر حتی به لباس های او رحم نمی کردند و در حالت توهم و هپروت پسرم را کتک می زدند، به طوری که او تلوتلوخوران خودش را به منزل می رساند. اکنون نیز موادمخدر به گونه ای روح و روان او را به هم ریخته است که به من و دیگر اعضای خانواده توهین و فحاشی می کند و لوازم منزل را می شکند. با هزینه های سنگین بارها او را در بیمارستان بستری کرده ام و حتی پزشکان شیوه بیهوشی را برای ترک اعتیاد او به کار بردند ولی باز هم فایده ای نداشت و دوستانش بعد از مرخص شدن او از بیمارستان، به سراغش آمدند و دوباره مصرفش را آغاز کرد.

اکنون دیگر آسایش و آرامش و امنیت جانی ندارم. از سوی دیگر نیز می دانم که او در گوشه و کنار یک خیابان و به طرز تاسف باری جان می دهد. فقط در نمازهایم از خدا می خواهم عمر مرا به گونه ای رقم بزند که بتوانم جسد پسرم را با آبرومندی دفن کنم. شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) اقدامات حمایتی و مشاوره های روان شناسی با احضار این جوان 40 ساله به دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.