کدخبر :217003 پرینت
23 مرداد 1397 - 20:12

شوهرم شب عروسی به خانه مادرش رفت و آنجا خوابید!

زن ۳۶ ساله که همسرش مدتی است او را رها کرده، با در دست داشتن شکوائیه ای به کلانتری مراجعه کرده بود تا از طریق قانون حق و حقوق خودش را پیگیری کند.

متن خبر

به گزارش رکنا، این زن با بیان این که از یک سال قبل همسرم مرا رها کرده و من در خانه پدرم زندگی می کنم گفت: همسرم در انتخاب من برای زندگی مشترک هیچ نقشی نداشت و من تنها به پیشنهاد و انتخاب مادرشوهرم ازدواج کردم.

وقتی مادر «آرین» از من خواستگاری کرد تازه فهمیدم که او ۶ سال از من کوچک تر است اما مادر آرین مدعی بود به قول معروف «علف باید به دهان بزی شیرین بیاید!» او می گفت خوشبختی و درک متقابل یکدیگر مهم ترین عامل دوام یک زندگی است و از سوی دیگر هم شما کارمند هستید و از نظر مادی هم دچار مشکل نمی شوید.

نمی دانم آن روز چگونه تحت تاثیر حرف های مادر آرین قرار گرفتم و به موضوع اختلاف سنی اهمیتی ندادم. باور نمی کنید شب اول عروسی او به خانه مادرش رفت و در کنار او خوابید و من شب حجله تنها بودم. با دخالت بزرگترها این موضوع حل شد ولی هنوز چند ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که دخالت های آشکار و پنهان مادرشوهرم شروع شد.

او اعتقاد داشت مدیریت زندگی و دخل و خرج آن باید به عهده مرد باشد و با همین بهانه حقوق هر ماه مرا یک جا می گرفتند و با نظر یکدیگر خرج می کردند وقتی در این باره به همسرم اعتراض می کردم عنوان می کرد: من از ابتدا به تو علاقه ای نداشتم و این مادرم بود که اصرار می کرد با تو ازدواج کنم چرا که اعتقاد داشت در این شرایط سخت روزگار همسرم باید کارمند باشد تا حداقل حقوق او کفاف اجاره منزل را بدهد. از سوی دیگر هم وقتی به مادرشوهرم اعتراض می کردم با توهین و فحاشی های او روبه رو می شدم به طوری که تا مدت ها اجازه نمی داد آرین به خانه و زندگی اش برگردد و من باید تنها می‌ماندم.

مشکلات زندگی ما به حدی رسید که وقتی خانواده همسرم به مسافرت می رفتند تنها آرین را با خودشان می بردند و به جای من کارت عابر بانکم را سوار خودرو می کردند تا هنگام مسافرت بتوانند حقوق مرا برداشت کنند.

با همه این مشکلات مجبور به سکوت بودم چرا که در میان خانواده و بستگانمان طلاق معنی نداشت و هیچ کس این کلمه را بر زبان جاری نمی کرد. این در حالی بود که من نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم چرا که آن ها فقط پول و امکانات رفاهی را می خواستند و آرین هم با فیش حقوقی من ازدواج کرده بود. اختلافات ما به جایی رسید که دیگر آرین شب ها را نیز در منزل مادرش به صبح می رساند و من برای تنهایی خودم گریه می کردم این بود که من هم از یک سال قبل به خانه پدرم رفتم ولی در این مدت هیچ کس سراغی از من نگرفت.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.