اعدام متفاوت یک زن مراغه ای!
زنی که با خوراندن قارچ سمی همسر و پسرش را کشته بود و با اصرار دخترش در مراغه قصاص شد.
به گزارش رکنا، اصرارهای دختر برای قصاص مادر جنایتکارش که با خوراندن قارچ سمی شوهر و پسر خردسالش را کشته بود به ایستگاه اعدام رسید و این زن خیره به چشمان دخترش به دار آویخته شد.
صبح یکی از روزهای تابستان سال85 ماجرای مرگ مرموز مرد جوانی و پسر 5سالهاش به پلیس 110شهر مراغه گزارش شد و تیمی از کلانتری برای رسیدگی وارد عمل شد و با جسد بیجان آنان که در رختخواب خود به کام مرگ فرو رفته بودند روبهرو شدند.
مادر خانواده که به شدت گریه میکرد به پلیس گفت: دیشب با شوهرم و پسر و دخترم شام را خوردیم و چند ساعتی هم پس از شام بیدار بودیم و تلویزیون تماشا میکردیم و حال آنان خیلی خوب بود ولی صبح وقتی بیدار شدم و صبحانه را آماده کردم همسرم و بچهها را صدا زدم تا بیدار شوند ولی جز دختر 15سالهام شوهر و پسرم بیدار نشدند. وقتی بالای سرشان رفتم و دوباره صدایشان کردم باز بیدار نشدند و وقتی تکانشان دادم تا بلند شوند متوجه شدم نه تنها حرکتی نمیکنند بلکه نفس نمیکشند، با داد و فریاد از همسایهها کمک خواستم و دقایقی بعد پزشکی برای نجات به خانهمان آمد و پس از معاینه گفت که آنان چند ساعت پیش از دنیا رفتهاند.
با این اظهارات بازپرس جنایی به تیمی از پلیس آگاهی مراغه دستور داد تا تجسسهایشان را در این زمینه آغاز کنند و در ادامه از پزشکی قانونی خواست تا با انجام معاینات علت دقیق مرگ پسر و پدر را مشخص کنند.
کارآگاهان در مسیر تحقیقات دریافتند که اعضای این خانواده هیچ مشکلی با یکدیگر نداشتند و پدر و مادر خانواده نیز در یک کارگاه قالیبافی مشغول بهکار بودند و کسی نیز شاهد اختلاف یا درگیری بین آنان نبوده، به این ترتیب پلیس برای بدست آوردن سرنخهای دیگر تجسسهای میدانی را در دستور کارش قرار داد.
با گذشت چند روز از مرگ مرموز پدر و پسر، پزشکی قانونی نتیجه معاینات را اعلام کرد. نظریه کارشناسان نشان میداد آنان با خوردن غذای سمی به قتل رسیدهاند و سمی که در خون و معدهشان دیده شده است علت اصلی مرگشان است.
بر این اساس مادر خانواده به نام سودابه به پلیس آگاهی احضار شد و در بازجوییها ادعا کرد که خود و دخترش نیز از شام آن شب خورده است و اگر قرار بود که سمی در غذایشان باشد حتما آنان نیز به کام مرگ فرو میرفتند.
با ادعاهای این زن، دخترش نیز تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: آن شب من اشتهایی برای خوردن غذا نداشتم و به همین خاطر حتی با اصرار مادرم غذا نخوردم و زودتر از بقیه به رختخواب رفتم ولی آخر شب که در خواب و بیداری بودم میشنیدم که برادرم میگفت درد دارد و شکمش درد میکند!
کارآگاهان در ادامه تحقیقات با فرضیه قتل از سوی یک آشنا قرار گرفتند و به سودابه مشکوک شدند و به این ترتیب دایره تحقیقات خود را روی رفتار این زن متمرکز کردند و دریافتند وی چند ماهی است که با مرد جوانی به نام «ایرج» ارتباط دارد و حتی پس از مرگ پدر و پسر این ارتباط نیز ادامه داشته است.
تیم جنایی برای رازگشایی از قتلها دوباره دختر 15ساله را تحت بازجویی گرفتند که وی به آنان گفت: پدر و مادرم با هم هیچ مشکلی نداشتند ولی به نظرم میآمد که چند مدتی مادرم نسبت به پدرم بیاحساس شده و رفتارهایش مانند گذشته نبود.
وی در ادامه افزود: گاهی میدیدم که وی تلفنی با کسی صحبت میکند و وقتی من را میدید تلفن را قطع میکرد و هنگامی که میپرسیدم با چه کسی صحبت میکند ادعا میکرد با خواهر و برادرهایش صحبت میکند ولی چندین بار که از خالهها و داییهایم پرسیدم که آیا مادرم به آنان زنگ زده یا نه متوجه شدم مادرم دروغ میگوید و به وی مشکوک شده بودم ولی دخالتی در این ارتباط نمیکردم.
با توجه به سرنخهای بهدست آمده همه شواهد نشان میداد که سودابه در مرگ شوهر و پسرش دست دارد، بنابراین وی دوباره تحت بازجویی قرار گرفت ولی اصرار بر بیگناهی داشت و حتی پس از روبهرو شدن با یافتههای پلیس همچنان بر بیگناهیاش اصرار داشت.
تیم تجسس در مسیر رسیدگیهایشان ایرج را دستگیر کردند و وی را تحت بازجویی گرفتند که مرد مشکوک به پلیس گفت: من چند مدتی با سودابه آشنا شده بودم و فقط با هم حرف میزدیم و هیچ ارتباط دیگری بین ما نبود و زمانی که فهمیدم وی شوهر و 2 بچه دارد ارتباط را برای مدتی قطع کرده بودم ولی سودابه دستبردار نبود و مدام به من زنگ میزد و ادعا میکرد حاضر است برای رسیدن به من دست به هر کاری بزند.
با گذشت چندین هفته از ادعای بیگناهی زن جوان وی هنگامی که دریافت ایرج ادعا کرده علاقه این زن به وی یکطرفه بود لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایت هولناک برداشت و گفت: 6ماه پیش از قتل همسر و پسرم با ایرج آشنا شدم و وی به من ابراز علاقه کرد و با توجه به اینکه چندین بار از وی خواستم تا به خانهمان زنگ نزند ولی این مرد به حرفهایم گوش نمیکرد. من ناخواسته با وی دوست شدم و رابطه پنهانی با وی پیدا کردم.
وی در ادامه افزود: علاقه ما به یکدیگر هر روز نسبت به روز گذشته بیشتر میشد تا جایی که وی از من خواستگاری کرد و گفت میخواهد با من ازدواج کند ولی در ادامه گفت که برای ازدواج باید خانوادهام را از بین ببرم، ابتدا قبول نکردم ولی آنقدر به وی علاقهمند شده بودم که حاضر شدم خانوادهام را از بین ببرم.
زن سنگدل ادامه داد: از یک هفته پیش از این ماجرا نقشه کشیده بودم و به اطراف باغمان رفتم و مقداری قارچ سمی چیدم و شام خوراک قارچ درست کردم و پسر و شوهرم از آن خوردند و خودم نیز به بهانه اینکه غروب غذا خوردهام لب به آن نزدم. از شانس خوب یا بد دخترم نیز شام نخورد و حتی با اصرارهایم سر سفره نیامد، وقتی شب خوابیدیم تا صبح از استرس بیدار بودم تا اینکه نیمههای شب متوجه شدم آنان دیگر زنده نیستند، گریه کردم. پشیمان شده بودم و صدها بار خودم را لعنت کردم و صبح از جایم بلند شدم و ادامه نقشه را به اجرا درآوردم و با صحنهسازی طوری وانمود کردم که از هیچ چیزی باخبر نبودم.
با اعترافات این زن، ایرج در مواجهه حضوری و روبهرو شدن با ادعاهای سودابه گفت هیچگاه چنین دستوری را نداده است و خود را بیگناه جلوه داد.
با تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه جنایت توسط سودابه، پرونده برای صدور قرار مجرمیت در اختیار بازپرس جنایی قرار گرفت که با آخرین دفاع از سوی متهمان پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی ارسال شد.
سودابه در سال 87 در دادگاه به تشریح جزییات قتلها پرداخت و گفت که ایرج از وی خواسته بود دست به این جنایتها بزند ولی متهم ردیف دوم با رد ادعای زن جوان عنوان داشت هیچ دخالتی در قتل پدر و پسر نداشته است و سودابه با تصمیم قبلی وارد عمل شده بود.
قاضی و 4مستشار دادگاه پس از گرفتن ادعاهای سودابه و ایرج برای متهم ردیف اول 2بار قصاص و برای متهم ردیف دوم به خاطر نبود شواهد در دست داشتن در جنایتها 2سال حبس صادر کردند.
تقاضای قصاص توسط دختر خانواده
همه چیز در دست دختر جوان بود. وی تنها کسی بود که میتوانست مادرش را از طناب دار نجات بدهد ولی در طول 5سال تلاش بستگان برای گرفتن رضایت از وی بینتیجه ماند و وی با مراجعه به اجرای احکام دادسرای جنایی شهرشان خواستار قصاص مادرش شد.
وی در شعبه اجرای احکام به دادیار گفت: من نمیتوانم از خون پدر و برادر بیگناهم بگذرم زیرا آنان قربانی روحیه شوم مادرم شدهاند و بدون هیچ وصیتی مظلومانه از دنیا رفتهاند، بنابراین نمیخواهم وی با زنده ماندنش لک ننگی را برای من و خانوادهام به جا بگذارد و میخواهم وی قصاص شود.
با بینتیجه ماندن تلاشها برای جلب رضایت دختر جوان سحرگاه 4 آبان ماه سودابه در حالی طناب دار دور گردنش حلقه زد که نگاهش در نگاه دخترش گره خورد بود، شاید زن اعدامی از دخترش میخواست تا رضایت بدهد ولی نگاه دختر چیز دیگری بود، سودابه از دخترش حلالیت خواست و گفت سالهاست که منتظر چنین لحظهای است و از زنده ماندش و یادآوری اشتباهاتش بسیار خسته شده است. پس از قرائت کیفرخواست سودابه به دار مجازات آویخته شد و با قصاص وی پرونده قتل پدر و پسر نیز برای همیشه بسته شد.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید