کدخبر :17364 پرینت
01 آبان 1393 - 17:28

خانم نامداری! یعنی اینقدر بی شرفم که قلمم را به پول فرزاد حسنی بفروشم؟

متن خبر

خبرگزاری دانشجو در پاسخ به حرف های آزاده نامداری واکنش تندی نشان داده است که متن آن را اینجا می خوانید:

مزاحمش شده بودند، با موتور، دو سه پسر جوان، یک بانوی جوان چادری، صحنه را که دید دوید سمت آنها؛ رفت که از ناموس شیعه دفاع کند، با قمه گردن‌ش را فواره خون کردند. خونش رفت. بیهوش شد. در بیمارستان برای رهبرش نوشت: «به من می‌گویند به تو چه مربوط بود؟ حریم شخصی مردم را به چه حقی نقض کرده‌ای؟ مگر خود آن دختر، پدر و قیم نداشت که تو پریدی وسط؟ اما آقاجان! این کار را کردم تا "امر به معروف و نهی از منکر" در این جامعه نمیرد. برای امر به معروف و نهی از منکر خون دادم تا لبخند رضایت را بر لب شما و امام زمان ببینم..» و پر کشید و "علی خلیلی" شهید شد. همین چند ماه پیش، پیش چشم بی‌تفاوت ما ...

در این مملکت امر به معروف و نهی از منکر مدت‌هاست غریب افتاده و مدت‌هاست با دستاویزهایی مانند حفظ حریم شخصی و "اول خودت را اصلاح کن" و این مغلطه‌ها، دارند امر به معروف و نهی از منکر را می‌کُشند که می‌دانند حیات جامعه شیعه به همین رکن رکین است؛ که می‌دانند اهمیت بی‌همتای آن را در کلام معصومین؛ که می‌دانند مرگ این فریضه چه بیماری‌هایی را ارمغان می‌آورد برای جامعه ... و البته محرم و عاشورای اباعبدالله الحسین(ع) که فلسفه قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر اعلام کردند هم نزدیک ...

بله خانم نامداری! خلط بحث شما، مسبوق به سابقه است؛ از همان صدر اسلام. از همان موقعی که می‌گفتند زندگی مردم به تو چه ربطی دارد؟ مگر تو خدایی؟ همان موقع که می‌گفتند تو خودت را اصلاح کن و بعد به کار مردم برس. همان موقعی که تمام ائمه هدی صلوات الله علیهم اجمعین این شبهه‌ها را پاسخ گفتند و بی‌شمار حدیث و روایت فرمودند در اهمیت امر به  معروف و نهی از منکر. همان موقعی که پیامبر رحمت در پاسخ به این شبهه‌ها فرمود: "خداوند دشمن می‌دارد کسی را که نهی از منکر نکند". همان موقع که فرمود "هرگاه امت من امر به معروف و نهی از منکر را رها کند باید آماده جنگ با خدای متعال شود..."

ما مدت‌هاست آماده جنگ با خدا شده ایم! از همان موقعی که بدحجابی را دیدیم و با همین بهانه‌هایی که شما در یادداشتت آوردی سرمان را پایین انداختیم، استغفراللهی بالا انداختیم و گفتیم خدا هدایتش کند!

و آن یک بدحجاب فردایش شد دو تا و سه تا ... و حالا کار به جایی رسیده که منِ بچه مذهبی، جرئت نمی‌کنم به فسق علنی دختر‌ها و پسرها در جامعه کوچکترین واکنشی نشان بدهم که خدایی نکرده دخالتی در حریم خصوصیشان(!!) نکرده باشم...!

راستی سرکار خانم، حریم خصوصی! آن روزی که مرد قلچماق در میدان کاج سعادت آباد تهران و جلوی چشم بی‌تفاوت ما، آن زن جوان را کشت هم می‌گفتی حریم خصوصی مردم را نقض نکنید؟! اتفاقا آن حریم خصوصی بود. زندگی شخصی آن دو تا بود. همه مردمی هم ایستادند و جان دادن آن زن جوان را تماشا کردند، همه آنهایی که گوشی در آوردند و از جان دادن آن زن بیچاره فیلم گرفتتند هم همین طور فکر می‌کردند که به ما چه! خودشان می‌دانند و زندگی خودشان...!

آدم زیرکی هستی خانم نامداری! مثل همه کسانی که با این بهانه‌ها، امر به معروف و نهی از منکر را چال کرده‌اند و دارند به خمودی مذهبی‌های این ممکلت می‌خندند...

مرا ببخش که بلد نیستم جلوی اشتباهات بی‌شمار این چنینی سکوت کنم. مرا ببخش که بلد نیستم در برابر بدحجابی و حرمت چادری که زایل می‌شود، سرم را پایین بیندازم. نه خیر. من جای برادر و خواهر علی آقای خلیلی هستم که حاضرم بمیرم و این بازی‌ها را با مقدساتم نبینم...

راستی سرکار خانم حریم خصوصی! حریم خصوصی شما 50 هزار تا آدم تویش است؟! همه پسرهایی که می‌آیند و در حریم خصوصیت، قربان صدقه چشم و ابرویت می‌روند هم محرمت هستند؟! یعنی کلا 50  هزار نفری فامیلید با هم؟!

یعنی شما نمی‌دانی انتشار داوطلبانه این عکس‌ها در فضای اینترنت یعنی وجه عمومی عکس‌ها؟ یعنی حالا که حریمت خصوصی شد، هر عکسی و هر اتفاقی را که در زندگیت می‌افتد در صفحه‌ات می‌گذاری؟!

تو حتی به خودت زحمت نداده‌ای گزینه private  را در صفحه‌ات روشن کنی، آن وقت سخن از نقض حریم شخصیت می‌زنی؟ یعنی شما متوجه نیستید که تمام این عکس‌ها جلوی چشم لااقل 50 هزار آدم قرار می‌گیرد؟ آن 50 هزار تا غریبه نیستند؟ شوخی می‌کنی انصافا؟! یعنی متوجه نیستید که تمام این اتفاقات زیر ذره بین رسانه‌ها هستند؟ کاش، حداقل سطح شعوری برای رسانه‌ها و مردم هم قائل می‌شدید!

این‌ها الفبای حضور در تلویزیون است؛ اینکه حواست به زندگی اجتماعی‌ت باشد. اگر با این موارد آشنا نیستید که وای بر مدیران بالاسری‌ شما و اگر می‌‌دانی و نقضش می‌کنی باز هم  وای مدیران بالا سری ...

راستی چه قدر زیرکانه از تمام حرف‌های مستندی که در گزارش مطرح شده بود، فرار و به مظلوم‌نمایی متوسل شدید؛ راستی چه متبحری در مظلوم‌نمایی! والا من مثل شما بلد نیستم فرار رو به جلو کنم؛ من می‌نشینم و به اتهاماتی که در مطلب شما مطرح شده، پاسخ می‌دهم؛ باقی‌ش می‌ماند با خدا و مردم مهربانی که این مرقوم را می‌خوانند.

گفتی "انگ دروغ و نفاق زده‌ایم"، گفتی "بهشتی و جهنمی‌ت کرده‌ایم"، گفتی "برداشت خود خوانده" کرده‌ایم. گفتی "تجسس و حرمت‌شکنی" کرده ایم. گفتی "دین را ملعبه بازی م کرده‌ایم" و گفتی و گفتی و گفتی. اما می‌گویم...

گفتم در مصاحبه‌هایت دروغ گفته‌ای، همان جا هم سندش را آوردم؛ گفتم جلوی دوربین و پشت دوربینت فرق می‌کند، سندش را هم فی‌المجلس آوردم و گفتم این دقیقا معنای واژه "نفاق" است. گفتم در برنامه‌هایت یک طرفه به قاضی رفته‌ای و معاون وزیر مملکت را ضایع کرده‌ای؛ همان جا هم جزئیات برنامه را گفتم. گفتم داری حرمت چادر را می‌شکنی و همان جا هم عکس‌هایی که خودت داوطلبانه در فضای عمومی منتشر کرده‌ای را برای استناد سخنم آوردم. اما نگفتم بهشتی هستی یا جهنمی. این را تو به دروغ به من منتسب کرده‌ای. هیچ جا برداشت خودخوانده نکردم؛ تجسسی هم نکردم که معنای تجسس یعنی آن که بیایم از آلبوم شخصیت عکسی را بردارم نه آن که عکس عمومیت را که تو با رضایت خودت و داوطلبانه منتشر کرده‌ای باز نشر کنم. تو دغدغه دینی مرا بازی با دین خواندی؛ تو امر به معروف و نهی از منکر را بردن آبروی مومن خواندی. این‌ها دروغ و تهمت بود که نثارم کردی اما همین حالا حلالت می‌کنم...

راستی وقتی برایم رجز شکایت قضایی خواندی، خندیدم! به خاطر تمام این سال‌هایی که در بهترین دانشگاه این مملکت "حقوق" خوانده‌ام و به خاطر بلاهت این تهدید و اتفاقا قابل تعقیب بودن این تهدید به لحاظ  قانونی و حقوقی و به خاطر تمام این سال‌ها که در رسانه‌های این مملکت می‌نویسم.

نه! من اهل رجز خواندن نیستم اما در برابر رجز خوانی تو تمام قد می‌ایستم، دست بر سینه می‌کوبم و می‌گویم: من، سیده سارای توانگر به شدت از شکایت قضایی شما استقبال می‌کنم. می‌گویم: پای واو به واوِ حرف‌هایم بوده و هستم. می‌گویم: آن قدر یادداشتم منطقی و پر واقعیت بود که پای واو به واو کلامم بایستم. می گویم اگر قرار باشد شکایتی در کار باشم، آن قدر مستندات محیر العقول و آن قدر دروغ ها وقیحانه و آن قدر تهمت و افترایی بر من زده اید  در چنته دارم که از همین حالا نتیجه مطلق دادگاه محرز و مشحص باشد. می‌گویم آن قدر نکاتی که بدان اشاره داشتم واقعی بوده که حتی خودت و دوستانت هم قادر به پاسخ‌گویی نخواهید بود.

که اگر قادر به پاسخ بودی، به جای مظلوم‌نمایی همیشگی‌، به جای فرار رو به جلویی که در آن استادی، پاسخ درست و درمانی به حرفهایم می‌دادی؛ گفتم با فلان مجری روی انتن پربیننده گفتی و قهقهه زدی و مردم را به اعتراض کشاندی. این واقعیت نبود؟

گفتم بعد از یک سال و نیم و بعد از طلاقت یک دفعه میدان‌دار رسانه‌ها شدی و شروع به مصاحبه و گفتگو کردی، نکردی؟ تعداد مصاحبه‌های این دو سه ماه خودت را شمرده‌ای؟ یعنی یک دفعه به صورت اتفاقی بعد از طلاقت همین جوری یک هویی آمدی در اینستاگرام؟!

گفتم عاشقانه نوشتنت صدای مردم را هم درآورد. که منظورت کیست و برای که می‌نویسی. این اتفاق نیافتاد؟ حتماً باید تمام این نظرات منتشر شود که نتوانی زیر این همه واقعیت بزنی؟

گفتم جلوی چشم غریبه‌های نامحرمی که عکست را می‌بینند، عکس‌هایی با آرایش غلیظ و بدون رعایت حریم حجاب منتشر کرده‌ای؛ نکرده‌ای؟ گفتم حرمت چادر را نگاه نداشته‌ای و با رفتارهای خارج از چارچوب، حرمت چادر را زایل می‌کنی. نکردی؟ این عکس‌هایی که در صفحه‌ات منتشر کرده‌ای را مگر کسی جز خودت منتشر کرده؟ حواست به دوربین فلان خبرگزاری در قشم نبود؟ مگر من این عکس‌ها را از آلبوم شخصی‌ات دزدیده‌ام؟ نه خواهر جان! من هم جزو همان 50 هزار تا حریم شخصی‌ات هستم و این عکس‌ها را خودت با کمال میل برایم منتشر کرده‌ای! من هیچ گاه نگفته‌ام از احساس پاهای خنکت برایم صحبت کنی، من تو را به خاطر حجب و حیایی که از چادری‌ها می‌شناسم دنبال کرده‌ام. ولی تو از پای خنک و مهمانی و سلفی دانشگاهی و صد البته عاشقانه‌های عجیب و غریب و... برایم صحبت می‌کنی.

راستی اگر آن عکس‌ها، زشتی نداشت چرا همان دیروز صبح همه آن‌ها را حذف کردی؟ مگر تصاویر در حریم شخصیت نبود؟! مگر عکس‌ها بلااشکال نبود؟ پس دیروز صبح چه شد یک‌هویی؟!

راستی  اگر به قول خودت جرئت اتهام زدن و قضاوت درباره بقیه را نداری، پس چند خط پایین‌تر با چه منطقی نوشتی "خیلی‌ها پشت نقاب ظاهر الصلاحی پنهان شده‌اند"...

بله خانم نامداری! تو همینی هستی که در صفحه‌ات. تو اتفاقا از چادرت نان خورده‌ای. اتفاقا به چادرت مدیون هستی که اگر نبودی، همه تو را به نام چادرِ بر سرت نمی‌شناختند. این جا را اشتباه آمدی خواهر جان؛ تمام هشت سال آنتنی که در سیمای ملی داشتی و تمام شهرتت به خاطر همین چادر است که روی سرت است. اتفاقا اگر یک نفر در این مملکت از چادرش نان خورد باشد، آن یک نفر شخص شخیص سرکار والا هستی!

راستی ممنونم که معنای مهمانی زنانه را به من یاد دادی. لابد آن بنده خدا با ریش قشنگش هم خانم بود و من اشتباه دیده‌ام! راستی ممنونم که آن کامنت ناشناس را به سایت سیاسی مرتبط کردی! که اصلاً معلوم نیست از کجا به چنین نتیجه محیر العقولی رسیده ای کلاً...!

نه خواهر جان! در این صدا و سیما و این سینما و این فرهنگ استحاله شده ما، هیچ نقشی نداریم. ما بچه‌های آقا مرتضای آوینی هستیم که گفت در این مملکت همه آزادند مگر بچه حزب اللهی‌ها...

ما بلد نیستیم کسی را محدود کنیم. ما فقط با دغدغه‌هایمان می‌نویسیم. این هنر مال آنهایی است که این روزها، عمل کثیف و خبیث اسیدپاشی‌های اصفهان را به زلف همفکران من گره زده‌اند. حزب‌اللهی جماعت همیشه قربانی تصور لولوخُرخُره‌ایِ شما بوده، حال آنکه همیشه هم مظلوم بوده و مظلوم‌ترین در این مملکت...

راستی خانم ادب و احترام! دیده‌ای در صفحه شخصی و حریم خصوصیت چه ناسزاهایی به من و خانواده و مقدساتم روانه شده؟ دیده‌ای هودارانت مرا "سگ و خر" خوانده‌اند؟ حرمت‌شکنی هوادارانت را ندیده‌ای؟ البته من انتظار ندارم این‌ها را پاک کنی. تو فقط موقعی که کسی صحبت از وقایع تشییع شهید در دانشگاه امیرکبیر می‌شود بلافاصله ورود می‌کنی و ملت را بلاک می‌کنی. چون آن خیلی اتفاق بدی است ولی ناسزای گفتن بی‌شمار به یک آدم و خانواده اش اصلا چیز بدی نیست! شاید هم مغایر اصول دموکراسی و آزادی بیان است.

راستی شنیده‌ای که دوستت دیروز صبح زنگ زده و گفته که می‌داند من از فرزاد حسنی پول می‌گیرم؟! من؟ فرزاد حسنی؟! رشوه؟!!! یعنی این‌قدر بی‌شرفم که قلمم را، آزادگی‌ام را، دغدغه‌های مقدس دینی‌ام را به پول فلان آدم بفروشم؟! اصلاً همسر سابق حضرت والا مرا می‌شناسد؟ من تا بحال فرزاد حسنی را از نزدیک دیده‌ام اصلا؟! به نظر شما اسم این حرف‌ها اتهام و دروغ نیست...؟

راستی سرکار خانم صداقت! واقعا عکس منتشر شده عکس خواهر و مادر تو نبوده؟ حیف که اخذ حیا می کنیم وگرنه تصاویر کامل و بدون سانسور را منتشر می کردیم تا طشت رسوایی دروغی که امروز صراحتا و با وقاحت به رسانه ها گفتی بر زمین بیافتد. راستی خیلی اخذ حیا می کنیم وگرنه تمام گفتگوهایی که این دو روزه با ما شده و بعد دروغ پردازی هایی که در رسانه ها کرده اند را منتشر می کردیم تا همه بفهمند برخی رسانه ای ها چه بی حیا دروغ می گویند و به ساعت نرسیده،‌سخن خود را در رسانه ها تغییر می دهند...

سرکار خانم آزاده! من تمام این فحاشی‌ها را به خودم و خانواده‌ام که در این یکی دو روز هوادارانت روانه‌ام داشته‌اند، تمام این اتهام‌ها را و تمام این دروغ‌هایی که درباره‌ام روانه داشتی، روی دست می‌گیرم، به خدای داور نشان می‌دهم و می‌گویم من برای فریضه دین تو نوشتم و اینچنین جواب گرفتم...

بله خواهر جان! اگر بنا به زردگرایی و زرداندیشی بود، دیروز بلافاصله بعد از پاک کردن پست‌هایت، تیتر درشت می‌زدیم: نامداری حرف‌هایش را پس گرفت. کلی هم کلیک می‌گرفت البته. اگر بنا به زردگرایی بود همان روزی که از همسرت طلاق گرفتی خبرش را در بوق و کرنا می‌کردیم و کلیک می‌گرفتیم. نه اینکه حرمت حریم شخصی‌تان را نگاه داریم که البته خودت بزرگترین ناقض حریم شخصی خودت و آن بنده خدا بودی...!

اگر بنای ما بر بی اخلاقی بود اصلاً رجزنامه ات را - ولو آنکه تماماً تهمت بود و تخریب- منتشر نمی کردیم؛‌مثل خیلی ها که جوابیه شما را منتشر کرده اند و انگار اصل مطلب ما را ندیده اند اصلا...! اگر دنبال کلیک بودم مصاحبه‌های بی‌شمارت را مخابره می‌کردم و به قول شما کلیک نوش جان می‌کردم اما این کار‌ها از دوستان عزیز همکارم در خبرگزاری دانشجو سر نزده و نخواهد زد...  

خیلی حرف‌های دیگر هست که خیلی زیاد کلیک می‌گیرد ولی حریم شخصی است و می‌ماند بین شماها و خدایتان و من بر خودم حرام می‌دانم که درباره‌شان صحبت کنم...

اما اگر دغدغه‌مندی برای رعایت حریم قدسی چادر زردگرایی است، من افتخار می‌کنم که آدم زرداندیشی هستم. اگر امر به معروف و نهی از منکر زرداندیشی است بله! من یک زرداندیش تمام عیار هستم. اگر نگرانی از دروغ گویی‌های ناجوانمردانه شخص شخیص شما، تندروی است، بنده مفتخرم به تندروی!

نه عزیز جان. به خدا شخص تو هیچ اهمیتی نداری. حتی اگر الان دارم فقط همین یک بار جوابت را می‌دهم، والله به خاطر مهربانی و دل صاف و ساده هوادارانت است. این همه دغدغه‌مندی برای آن 50 هزار تا آدم مهربان و دلسوز و عزیزی است که دارند از تو تأثیر می‌پذیرند و خبر از بازی‌های رسانه‌ای‌ت ندارند...

سرکار خانم نامداری. این مملکت در زمینه امر به معروف و نهی از منکر بیمار است. بیمار از جنس همین خلط بحث‌هایی که شما کرده‌ای. اگر روزی به خاطر سکوت من و امثال من، قبح بدحجابی و هزار گناه دیگر در این جامعه ریخت اما بگذارید لااقل حریم آسمانی چادر دریده نشود و تو را به خدا عطر یاس مادرم فاطمه را از چادر من نگیرید...

ختم کلام؛ بر خلاف تهمتی که چند باره به من زدی، اما تمام کلام من، بوی سنت و سفارش پیامبر مهربانی‌ها را می‌داد. عطر "هیات منا الذلة" اربابم حسین را. عطر درِ گوشی‌هایی که امیرالمومنین به جایش می‌زد توی گوش سربازان نهروان و جمل. اتفاقا در همین لحظه که در حال نوشتن این مرقوم هستم با وضو نشسته‌ام پای رایانه؛ اتفاقا دارم خودم را برای محرم اربابم آماده می‌کنم. نه طعنه‌های تو و کنایه‌های همفکران بی‌معرفت تو مرا از این کار‌ها جدا نمی‌کند؛ تو در یادداشتت این همه اتهام و دروغ علیهم نوشتی اما این مدل فکر کردن، این مدل رفتار کردن و این مدل دغدغه داشتن افتخار دنیا و آخرت ماست...

هر چه قدر دوست داری به من اتهام بزن اما... "وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛ که در طریقت ما کافریست رنجیدن..."

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.