نیچه در فیسبوک!
آیا دیگر دوران بزرگان به سر آمده؟ آیا نوابغی مثل نیچه، کانت، تولستوی و داوینچی دیگر به وجود نمیآیند؟ چرا چهره مشاهیر قرن گذشته تا این حد مرموز، فرار و مقدس است؟
نگاهی اجمالی به تاریخ اندیشه به ویژه در دو قرن گذشته نشان میدهد جزییات زندگینامه اغلب این اندیشمندان چندان واضح و در دسترس نیست. کتابهای مهم و بحثبرانگیزشان که بعد از مرگ منتشرشده، بیشتر آدمهای گوشتتلخ و انزواطلبی بودهاند که از شلوغی و هیاهو پرهیز داشتند و زندگی محافظهکارانهیی را اختیار میکردند. در حقیقت شرح زندگی روزمرهشان از نظر خود و اطرافیانشان کمترین اهمیت را داشت.
تنها بعد از دوران مدرنیسم بود که مفهوم «فرد» و به دنبال آن، «خود» به معنای اینکه زندگی هر شخص میتواند معنای خاص متفاوت با دیگری داشته باشد، اهمیت یافت. شاید اگر شوپنهاور رمان بیگانه کامو را میخواند، از اینکه زندگی یک آدم بیاهمیت دستاویز نوشتن کتابی شده، تعجب میکرد. برای او تنها کلانروایتهایی از قبیل اراده و شناخت، ارزش تفکر و بحث داشت. در برابر موجی از دریا که زندگی انسان را برای دههها دستخوش تغییر میکرد، قطراتی که این موج را میسازند، چندان مهم نبودند. اما بعد از دو جنگ جهانی و افتادهتر شدن نگاه انسان نسبت به قابلیتهایش و نیز انتقاد از آنچه بشر میتواند به آن دست یابد، مفهوم فرد آمد. دریافت منفرد انسانی از مفاهیم کلی، جالبتر از خود این مفاهیم شدند و این روند تا امروز با ظهور ایسمها و از میان رفتنشان یکی پس از دیگری ادامه دارد.
اما همانطور که کلانروایتها به خردهروایتها تبدیل میشدند، در طول زمان اهمیت تمثیل و نشانه که برای توضیح معنا به کار گرفته میشد نیز کمتر شد. ژیل دلوز به همراه دیگر متفکران پستمدرن، به خود «معنا» و تفسیر کردن هم حمله میکند و معتقد است تفسیر امری همان نمایندگی یا جانشینی چیزی با چیز دیگر است و در اصل با اعتقاد به معنویت تفاوت چندانی ندارد. بیسبب نیست که امروزه استفاده از سمبل و استعاره در ادبیات و سینما به عنوانی تکنیکی قدیمی که چندان کاربردی نیست، در نظر گرفته میشود.
نتیجه چنین رویکردی صورت عریان قضایا، بدون لایههای مرموز و هالههای غیرقابل دسترس بود که خود را هنرهای تجسمی، ادبیات و سینما نشان میداد.
به همین ترتیب مفهوم «خود» نهتنها دیگر به لایههای اسرارآمیز و پنهانی تعلق ندارد، بلکه هرچه از عمق بیرون بیاید، بیشتر امکان دیده شدن دارد. در حقیقت هر چه بیشتر دیده شوی، هنرمند، فیلسوف و نقاش بزرگتری هستی. اینگونه است که اندی وارهول، هنرمند ادا اطواری و پرهیاهوی امریکایی، مطرحترین چهره هنر دهه 70 میشود. فارغ از آنکه آیا واقعا هنرمند بزرگی است یا خیر! و این همان روندی است که به زیر سوال رفتن هنر ناب در آثار دریدا منجر شد و بازگشت به این نظریه که در حقیقت هنر بدون امکان دیده شدن اساسا وجود ندارد.
اما ما اکنون آن ور بام هستیم. تشنه جزییات و پردهدریها! دوست داریم در حالی که چای و بیسکویت میخوریم، عکسهای روابط میان هنرمندان را ببینیم و بدانیم کدام هنرپیشه به تازگی اعتیادش را ترک کرده. پای صحبت نقاش، کارگردان و نویسندهها که بنشینی، تقریبا همه از باندبازیهای رایج در حرفهشان مینالند. روابط حرف اول را در دنیای هنر میزند و دیگر رامبراند هم که باشی، باید چشم امید به آشناهایی داشته باشی که در طول دوران حرفهیی برای خودت دست و پا کردهیی. خندهدار است اگر هنرمندی مثل داستانهای تکراری نوابغ مشهور، منتظر بماند استعدادش 100سال بعد از این کشف شود. شهرتی که امروزه تنها با توانایی بیشتر برای عرضه کردن «خود» به دست میآید، شهرتی که معیار محک آن شاید تنها تعداد دوستان یا لایکهای خوردهشده بر پستها در فضای مجازی باشد.
سوال اول به جای خود باقی است: پس انسانهای بزرگ کجا هستند؟
احتمالا با کمی بدبینی دیگر انسان بزرگی وجود ندارد چرا که دوستانش از او در حالت ناهوشیاری عکس گرفتهاند و در فیسبوک تگ کردهاند. فیسبوک، توییتر و فرندفید نتیجه روندی هستند که «خود» را در معرض دید قرار میدهند، فرد را عریان به روی صحنه میآورند و در نتیجه از او تقدسزدایی میکنند. چطور یک نفر میتواند مرموز باقی بماند در حالی که هر روز میتوانی عقاید و افعالش را ببینی و قضاوتش کنی؟ همین که بفهمی تو و استاد دانشگاهت طرفدار یک فیلم هستید، کافی است تا با او همذاتپنداری کنی و از او اسطورهزدایی شود. در این شرایط به سختی میتوان مرگ مولف را از نظریه به عمل درآورد. بروز کوچکترین خطایی در زندگی شخصی یا عقاید هنرمندی بزرگ، میتواند تمام آثار بزرگ او را از عرش به فرش بکشاند و به راحتی حتی برای طرفداران او به عنوان یک لکه سیاه پاکنشدنی (دنیای اینترنت؟) باقی بماند. حتی تصور دنبال کردن یک لحظه از عقاید بهروز شده داستایفسکی با آن زندگی بحثبرانگیزش، در فرند فید کافی است تا او را هم دیگر زمینی کنی و کنار بگذاری.
برخی تلاش میکنند با این روند مبارزه کنند. امکان دیده شدن صفحه و عکسهایشان را محدود کنند یا دوستان کمتری داشته باشند. گفتن ندارد که تلاش بیهودهیی است. همین که ناگزیر از فعالیت در اینترنت شدهایم یعنی هر چقدر هم تلاش کنیم چهرهمان را در تاریکی نگه داریم، باز هم عیانتر از آن هستیم که خود تصور میکنیم.
خلاصه اینکه اگر میخواهی شخصیتی را در ذهنت بشکنی، او را در یکی از شبکههای اجتماعی مجازی به لیستت اضافه کن!
مهزاد الیاسیبختیاری/ اعتماد
افزودن دیدگاه جدید