پسر شوهرم از من درخواست شیطانی کرد
زن جوانی که به عقد یک پیرمرد پولدار در مشهد درآمده بود از سرنوشت تلخ خود گفت.
به گزارش رکنا، میترا زن ۳۳ ساله ای که به قصد شکایت از پدر، برادر و همسرش وارد کلانتری شده بود با بیان این که سومین ازدواجم به دلیل دخالت های خانواده ام به آبروریزی کشید و همسرم مرا رها کرد، درباره سرگذشت خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: ۱۳ سال قبل با اصرار خانواده ام با جوانی ازدواج کردم که مورد تایید آن ها بود، با این وجود «محمدعلی» مرد بسیار خوبی بود و من زندگی آرامی در کنار او داشتم اما پدر و برادرم او را در دام اعتیاد گرفتار کردند و این گونه همسرم همه دار و ندارش را از دست داد.
پدر و برادرم برای چاپیدن اموال او به آزار و اذیتش پرداختند و به زور طلاق مرا از او گرفتند. در این شرایط من با پسر یک ساله ای که در آغوش داشتم به خانه پدرم رفتم اما برای تامین مخارج زندگی مجبور به کارکردن بودم. آن روزها خیلی به من سخت می گذشت چرا که با داشتن فرزند کوچک کار در آشپزخانه های بیرون از منزل برایم بسیار دشوار بود به همین دلیل با خرید یک دستگاه چرخ خیاطی به درآمدزایی در منزل پرداختم.
در همین روزها بود که دوباره به اجبار خانواده ام به عقد موقت پیرمرد ۸۰ ساله ای درآمدم که وضعیت مالی خوبی داشت. در زندگی با آن پیرمرد از همه امکانات رفاهی برخوردار شدم به طوری که همسرم ماهانه مبلغ دو میلیون و پانصد هزار تومان به عنوان کمک هزینه زندگی به من پرداخت می کرد و من چون می ترسیدم پول ها را در منزل نگه دارم آن ها را به صورت امانت به برادرم می سپردم تا برایم پس انداز کند.
از سوی دیگر همسرم علاوه بر کمک های غیرنقدی به اعضای خانواده ام به مناسبت های مختلف یا به عنوان عیدی به هرکدام از آن ها مبالغی بین ۵۰۰ تا یک میلیون تومان هدیه می داد. اگرچه با این وضعیت اقتصادی روزگار خوبی را تجربه می کردم اما سرزنش ها و آزار و اذیت های فرزندان پیرمرد برایم غیرقابل تحمل بود به طوری که برخی پسران پیرمرد پیشنهادهای شرم آوری را به من می دادند این گونه بود که برای جلوگیری از هرگونه حادثه جبران ناپذیر و ترس از پسران پیرمرد درحالی از او طلاق گرفتم که خانواده ام به شدت مخالف بودند و مرا تهدید می کردند.
در این هنگام وقتی از برادرم پول های امانتی ام را درخواست کردم او همه چیز را انکار کرد و تنها هفت میلیون تومان به من بازگرداند که با آن پول، خانه ای رهن کردم و دوباره برای تامین مخارج زندگی ام دست به کار شدم. در همین روزها بود که از طریق فضای مجازی با «تقی» آشنا شدم و به طور پنهانی به عقد موقت او درآمدم.
پدر و برادرم وقتی در جریان موضوع قرار گرفتند با این بهانه که چرا بدون اجازه آن ها ازدواج کرده ام به در منزلم آمدند و مرا به شدت کتک زدند. آن ها مدعی هستند که من نباید به همراه فرزند ۱۲ ساله ام به طور مستقل زندگی کنم. رفتارهای زشت و آزار و اذیت های آن ها موجب شد تا همه همسایگان و اطرافیانم در جریان ازدواج پنهانی من قرار گیرند به همین دلیل تقی نیز بعد از یک ماه که در عقد او بودم مرا رها کرد و به مکان نامعلومی رفت که این موضوع موجب آبروریزی برای من شده است و …
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید