از ترس اعدام جنازه دوستم را دفن کردم/ 14 سال سکوت شکست
بعد از سال ها جوانی که به جرم قتل رفیقش 14 سال در زندان بود سخن گشود.
به گزارش رکنا، 14 سال قبل، پدر شهاب با دلهره و نگرانی به کلانتری ملارد رفت و خبر از ناپدید شدن ناگهانی فرزندش داد. مرد میانسال میگفت که قرار بوده پسر جوانش با دوستانش به سفر برود و سابقه نداشته که تلفنش را جواب ندهد. با این اوصاف اولین کسانی که مورد ظن پلیس قرار گرفتند دو دوست شهاب بودند که آخرین لحظهها را در کنار آنها گذرانده بود.
دوستان شهاب به نام سینا و علی بازداشت شدند و در برخورد اولیه با پلیس از سرنوشت شهاب اظهار بیاطلاعی میکردند، اما ضد و نقیضگوییهای آنها ظن ماموران را بیش از پیش نسبت به آنها زیاد کرد و سرانجام اعتراف کردند که جسد شهاب را دفن کردهاند. آنها در اعترافات خود گفتند که شهاب حین مصرف مواد مخدر اوردوز کرد و از ترس اینکه نکند گرفتار شوند او را دفن کردند.
با اطلاعاتی که متهمان در اختیار ماموران پلیس قرار دادند، جسد شهاب در بیابانهای اطراف شهریار کشف شد و سینا متهم به قتل شبهعمد و با رأی دادگاه محکوم به پرداخت دیه دوستش شد. او به خاطر اینکه توانایی پرداخت دیه را نداشت، 14 سال در زندان ماند و در روزهای کرونایی تقاضای تبدیل قرار بازداشت او به قرار وثیقه پذیرفته و آزاد شد و حالا با دادخواست اعسار در پرداخت دیه بار دیگر به دادگاه آمد.
از ابتدایی سیگار میکشیدم/ زندگی قاتل پلید از زبان خودش
14 سال از مرگ دوستش میگذرد اما هنوز نمیتواند در چشم پدر و مادر او نگاه کند. روی صندلی دادگاه مینشیند و دستانش به وضوح میلرزد. چند وقتی هست که طعم آزادی را چشیده، اما انگار با وجود پرونده قتل رفیقش که هنوز با آن دست به گریبان است این طعم آزادی زیاد هم به مذاقش خوش نیامده است. بعد از محاکمه دقایقی پای صحبتهای سینا مینشینیم تا جزئیات ماجرا را از زبان خودش بشنویم.
37 سالهام. از وقتی یادم میآید کار کردهام. هر کاری که فکرش را بکنید. از کارگری و بنایی و کار روی بیل مکانیکی گرفته تا پادویی و کار در فروشگاه لوازم آرایشی.
بله. همین اعتیاد این همه سال گرفتارم کرد. با شهاب و علی از سفر برگشته بودیم و داشتیم در خانه علی مواد مخدر مصرف میکردیم که پای من به این پرونده باز شد.
پشت پرده روز مرگ دردناک رفیق فاش شد
آن روز بعد از مصرف مواد مخدر حال شهاب بد شد. حالت تشنج به او دست داد. من خیلی ترسیده بودم اما سنم خیلی کم بود و فکر میکردم اگر او را به بیمارستان ببرم همه میفهمند که ما با هم پای بساط مواد مخدر بودهایم و گرفتار میشوم. پدر شهاب در نیروی انتظامی کار میکرد و با خودم فکر میکردم اگر ماجرا را بفهمد روزگارم سیاه میشود. برای همین تصمیم گرفتم دکتر بیاورم بالای سر شهاب. بعد با علی سراغ یک پزشک رفتیم و از او خواستیم شهاب را ویزیت کند، اما هر قدر به او التماس کردیم قبول نکرد به خانه علی بیاید و شهاب را معاینه کند. اینقدر اصرار کردیم که گفت فقط میتوانم چند دارو به شما معرفی کنم که به او بدهید، اما چند بار تاکید کرد که اورژانس خبر کنیم.
نه، برای اینکه خیلی ترسیده بودیم. داروهایی را که معرفی کرده بود گرفتیم و آوردیم خانه تا بدهیم شهاب بخورد، اما دیگر کار از کار گذشته بود و او تمام کرده بود.
تصمیم گرفتیم او را دفن کنیم. میترسیدم از اینکه خانوادههایمان بفهمند سر بساط مصرف مواد مخدر بودیم و از طرفی فکر میکردم گیر میافتیم و مقصر مرگ شهاب میشویم. برای همین شبانه جسد را به بیابانهای اطراف شهریار بردیم و آنجا دفنش کردیم تا راز ماجرا فاش نشود.
نه، من مطمئنم تمام کرده بود. خودم نبضش را گرفتم. دیگر نبض نداشت. حالش خیلی بد بود و خون بالا آورده بود. خانواده او حق دارند از من گذشت نکنند، چون وقتی جسد شهاب پیدا شد، حیوانهای بیابان قسمتهایی از بدنش را خورده بودند و همین باعث شد خانوادهاش خیلی جریحهدار شوند.
اعتیاد از کودکی کار دست جوانان تهرانی داد
از کلاس پنجم دبستان سیگار میکشیدم. وقتی دبیرستان رفتم چند بار از روی کنجکاوی مواد مخدر مصرف کردم و بعد هم گرفتار اعتیاد شدم.
بله، اما من توان پرداخت دیه را ندارم. اگر میتوانستم در این همه سال دیه را پرداخت میکردم که آزاد شوم. الان هم بهخاطر شرایط کرونا بعد از سالها به قید وثیقه آزاد شدم. البته مبلغی از پیشپرداخت دیه را همبندیهایم در زندان برایم تهیه کردند تا با وثیقهام موافقت شد. مادرم مستاجر و تحت پوشش کمیته امداد است. با همین وضع باید از فرزند من هم نگهداری کند، اما خانواده شهاب باور نمیکنند که من وضع مالی خوبی ندارم. خواهرم بهتازگی در زمینی که سالها قبل خریده بود خانه ساخته و آنها فکر میکنند ما خانواده پولداری هستیم، اما دارایی همسر خواهرم به من ربطی ندارد.
بله یک پسر 16 ساله دارم. وقتی زندانی شدم همسرم پا به ماه بود. بعد از به دنیا آمدن پسرم، همسرم بهخاطر اینکه در این پرونده گرفتار شدم از من جدا شد. حالا پسرم فقط من را دارد و از وقتی آزاد شدهام خیلی به من وابسته شده، تا سر خیابان هم میروم همراهم میآید. انگار میترسد که من را از دست بدهد.
عاشق فوتبال بودم و مسابقات فوتبال را از تلویزیون نگاه میکردم. در زندان آرایشگری یاد گرفتم و کار میکردم. الان هم دلم میخواهد کار کنم تا اگر خانواده شهاب با پرداخت قسطی دیه موافقت کنند، بتوانم دیه رفیقم را پرداخت کنم و آینده پسرم را هم بسازم.
دکتر سیدمحسن میرطالبی، دکترای مهندسی فرهنگی و مدرس دانشگاه سوره درباره پرونده قتل شهاب به گفت: «ناآگاهی از پیامدهای رفتاری و عدم مهارت در تصمیمگیری در شرایط بحرانی بارزترین علل بروز این جنایت است. خانوادهها، مدارس و رسانهها باید در آگاهی دادن به جوانها در هر زمینهای که موثر در رشد فکری و شخصیتی آنهاست کوشا باشند. اگر شخصی از پیامد تصمیم و رفتار خود مطلع باشد، نیازی نمیبیند که هر پدیدهای را به شخصه تجربه کند و هیجان تجربه کردن خطر، بزنگاه خطرناکی برای انسانهاست. فرد باید آگاه باشد که کسب هر تجربه برای او چه عواقبی دارد و عدم آگاهی از این عواقب که ناشی از عدم آموزش صحیح است، چنین فجایعی بهبار میآورد. علاوه بر این ضعف ارتباطات خانوادگی و پیوند بین جوان و والدین باعث میشود از مواجهه با برخورد و قضاوت خانوادهاش آنچنان مضطرب باشد که ارتکاب به یک جنایت را برای سرپوش گذاشتن روی خطای خود انتخاب کند.
خانوادهها به سمت فردیت گرایش پیدا کردهاند و هر کس در خانهای که با اعضای خانواده خود زندگی میکند در عوالم درونی خود تنهاست و همین باعث میشود نقش حمایتی خانوادهها کمرنگ باشد.»
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید