عکس خیالی در فضای مجازی دختر جوان را به تله انداخت
در خیال واهی خود می خواست اعتبار و عزتی برای خودش کسب کند اما برعکس سرافکندگی نصیب اش شد. بدون فکر و با ساده اندیشی از خانه فرار کرد تا به رویایش جامه عمل بپوشاند اما در سراب گیر افتاد.
به گزارش رکنا، مدام در خانه تنهاست و با پدر و مادرش سر ناسازگاری دارد. به خاطر برخی مشکلات ترک تحصیل می کند و همین ماجرا باعث اختلاف زیاد بین اعضای خانواده می شود. دختر جوان که حوصله اش سر می رود وارد فضای مجازی می شود تا با گشت زدن در داخل کانال ها وقتش را پر کند و گذشت زمان او را اذیت نکند. او می گوید: بعد از این که ترک تحصیل کردم مادرم مدام به من سرکوفت می زد که چرا با کنار گذاشتن درس و تحصیل ام خواستگارها را از خودم دور می کنم و دیگر خیلی سخت می توانم شوهر مناسبی گیر بیاورم. آن قدر این جملات مادرم روح و روانم را خراش داد تا این که تصمیم گرفتم با روش خودم شوهر ایده آلم را پیدا کنم تا زخم زبان خانواده ام تمام شود. با این خوش خیالی که می توانم آینده ام را بسازم یک روز در داخل یک کانال در فضای مجازی با یک پسر غریبه آشنا شدم. او مدام خودش را فرشته نجات من معرفی می کرد و با گذاشتن انواع عکس های زیبا در کنار ماشین های گران قیمت بدجوری هوش از سرم پرانده بود و در خیالم فکر می کردم که پرنده خوشبختی روی شانه هایم نشسته است. دختر جوان که فریب عکس های زیبا اما در عین حال تقلبی پروفایل پسر حیله گر را خورده بود شروع به بهانه گیری در نزد پدر و مادرش می کند تا درخواستش را با آن ها در میان بگذارد.
مادرش بعد از شنیدن ماجرا او را نهی می کند که از ادامه ارتباط با پسر غریبه پرهیز کند چون آن ها دختر به فرد غریبه نخواهند داد. دختر جوان بعد از این اتفاق نه تنها ارتباطش را با فرد غریبه قطع نمی کند بلکه آن را پررنگ تر هم می کند تا جایی که از سیر تا پیاز زندگی خودش را برای پسر به ظاهر عاشق پیشه تعریف می کند. مدتی از این ماجرا می گذرد تا این که دختر با پیشنهاد عجیب پسر غریبه مواجه می شود. دختر می گوید: پسر غریبه که خودش را دلباخته من معرفی می کرد با چرب زبانی از من خواست که از خانه فرار کنم و نزد او بروم. ذهنم هنگ کرده بود و نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم.
یک دلم می گفت از خانه فرار کنم تا به عشق ام برسم و یک دلم می گفت دست نگه دارم چون عاقبت بدی دارد. مدتی ذهنم درگیر پیشنهاد پسر غریبه بود تا این که یک روز بالاخره دلم را به دریا زدم و راه اول را انتخاب و با برداشتن شناسنامه ام از خانه فرار کردم و راهی دیار غربت شدم. دختر فریب خورده به زادگاه پسر غریبه که یک شهر ساحلی است، می رود تا در خیال واهی خود به مرد رویاهایش برسد.
بعد از این که دختر سر قرار می رود داستان عوض و با دیدن پسر غریبه از تعجب میخکوب می شود. دختر ابتدا فکر می کند اشتباهی رخ داده چرا که تیپ و اوضاع مالی پسر شباهتی به فردی که در فضای مجازی دیده بود، ندارد. پسر غریبه چرب زبان وقتی می بیند دختر متوجه فریب و حیله او شده است با ترفندهای مختلف از جمله ترساندن، او را مجاب به ماندن در نزد خود می کند. او با چشمانی گریان تعریف می کند: زمانی که سر قرار حاضر شدم با دیدن مرد رویاهایم شوکه و تازه متوجه شدم آن عکس ها و خودروها بازی بوده و پسر غریبه یک فرد با تیپ معمولی و کارگر یک شرکت خصوصی است و از ماشین و خانه لوکس هم خبری نیست.
کاخ رویاهایم ناگهان فرو ریخت و در یک دوراهی سخت گرفتار شدم چون از یک طرف گیر یک آدم حقه باز افتاده بودم و از طرفی از برگشتن به نزد خانواده ام واهمه داشتم. پسر غریبه با ترفندهای مختلف چند روزی مرا نزد خود نگه داشت و از من خواست برای رد گم کردن به خانواده ام پیام بدهم که در یک شهر زیارتی هستم و به زودی بازخواهم گشت. دختر جوان چند روزی گرفتار پسر هوس ران می شود و به دنبال راه گریزی می گردد تا از آن خانه فرار کند و دوباره زیر چتر حمایتی خانواده اش قرار گیرد.
روزی بعد از این که پسر حیله گر از خانه خارج می شود به سرعت از آن محل پا به فرار می گذارد و خودش را به پلیس معرفی می کند. زمانی که خانواده اش متوجه اصل داستان می شوند خودشان را به دختر در تله افتاده می رسانند. بعد از آن با شکایت از پسر شیطان صفت خیلی زود او در چنگال قانون گرفتار می شود اما بعد از آن تازه کابوس های دختر گرفتار شروع می شود.
او می گوید: زمانی که توانستم از دست پسر غریبه فرار کنم خانواده ام متوجه شدند و با خفت و خواری به زادگاهم برگشتم. من خوش خیال که می خواستم با فرار از خانه و رسیدن به مرد پولدار و خوش تیپ آبرو و اعتباری برای خودم دست و پا کنم، برعکس خفت و خواری نصیب ام شد و این ماجرا باعث شد دیگر فریب ظاهر افراد را نخورم تا این گونه دچار مشکل نشوم.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید