کودکان و نوجوانان باید دروازهبانی هوشمند ذهن و روان در عصر جنگهای شناختی را یاد بگیرند
یک دکترای علوم ارتباطات معتقد است: درک اینکه کودکان و نوجوانان در آغاز مسیر رشد هستند و با آسیبها و خطاهای بیشتری روبهرو خواهند شد، بسیار اهمیت دارد، باید کودکان و نوجوانان را با خطرات و پیامدهای محتواهای منفی، جعلی و تولیدشده در بستر جنگهای شناختی، روانی، رسانهای و روایتی آشنا کرد.
به گزارش سیتنا به نقل از شفقنا رسانه- در جهان امروز که مرز میان واقعیت و محتواهای جعلی، نادرست و گمراه کننده بهسختی قابل تشخیص است، تربیت نسلی آگاه، دارای تفکر انتقادی و مجهز به سوادهای نوین اهمیت بیشتری یافته است. به ویژه آنکه جنگهای نوین نهتنها در میدان نبرد، بلکه در ذهنها، احساسات و باورهای انسانها جریان دارد. مریم سلیمی، دکترای علوم ارتباطات در این باره می گوید: شناخت و مصونسازی ذهن افراد جامعه به ویژه ذهن کودکان و نوجوانان در برابر این جریانها، بسیار ضروری است؛ به طوری که باید به آنها بیاموزیم چطور هوشمندانه دروازه های ذهنی خود را مدیریت کنند و بتوانند به حفظ سلامت روانی و شناختی خود کمک کرده و مواجهه های بهتری با رسانه ها، مسائل و… داشته و انتخابها و رفتارهای درستی داشته باشند.
گفتگوی شفقنا رسانه با مریم سلیمی دکترای علوم ارتباطات و از مدرسان و مولفان کتابهای «تفکر و سواد رسانه ای» و «سواد خبری» را در ادامه بخوانید…
چه روشهایی برای آموزش کودکان و نوجوانان درباره تفاوت بین اخبار واقعی و اخبار جنگ روانی وجود دارد؟
اولین و مهمترین گام، ارتقای سوادهای مختلف اعم از سواد شناختی، رسانهای، خبری، بصری، تبلیغاتی و دیجیتال در کودکان و نوجوانان است. از دیگر سوادهای مرتبط، «سواد عاطفی» به عنوان مکمل سواد رسانهای است. وقتی کودکان یاد می گیرند هیجانات خود را بشناسند ( اعم از ترس، خشم، هیجان، نگرانی و…) و آنها را به درستی مدیریت کنند، با تحریکات احساسی رسانهها می توانند (به نسبت دیگر همسالان) مواجهه بهتری داشته باشند. این آموزش میتواند از سنین پیشدبستانی آغاز شود.
ما برای زندگی در عصر حاضر نیاز به سوادها و مهارتهای متنوعی داریم تا بتوانیم مصونتر زندگی کرده و تصمیمات آگاهانهتری بگیریم. حداعلای بهرهمندی از این سوادها نیز ایفای نقش مؤثر در جایگاه یک شهروند آگاه و مسئول است.
تشخیص محتواهای واقعی از جعلی به مدد سوادهای خبری و بصری و تشخیص محتواهای تولیدشده در چارچوب جنگ روانی بسته به نوع محتوا و قالب به یاری سوادهای مختلفی از جمله سواد رسانهای حاصل میشود.
در کنار بهرهمندی از این سوادها، درک موقعیتها، شناخت ریسکهای احتمالی و آگاهی از جنگهای رسانه ای، شناختی، روایتی و روانی ضروری است. میزان آشنایی با این مفاهیم باید از ششسالگی، با شیب ملایم آغاز شود؛ یعنی از دوران پیشدبستانی. از هشتسالگی به بعد میتوان نکات بیشتری را به کودکان آموخت، که همه این آموزشها باید با توضیح و مصادیق عینی و قابل لمس برای سن آنها همراه باشد.
آموزشها برای سنین پایین میتواند در قالب بازی، فیلم، انیمیشن، کمیک و تصویر و… صورت گیرد. یاری بنیاد ملی بازیهای رایانه ای، آموزش و پرورش، بهزیستی، استارتاپها و…در این حوزه می تواند موثر باشد. همچنین باید آموزش «تفکر انتقادی» بهعنوان یکی از پایههای دفاع ذهنی، بیش از پیش جدی گرفته شود. کودکان باید بیاموزند پیش از پذیرش هر محتوا، درباره هدف، منبع و انگیزه تولید آن بیندیشند. همانطور که دکتر شکرخواه میگوید: دروازهبان نهایی ذهن هر فرد، خود اوست. بنابراین، نباید اجازه داد هیچ محتوایی بدون بررسی از دروازههای حسی (چشم، گوش و…) عبور کند و به ذهن وارد شود.
آموزش تفکر انتقادی باید همزمان با سواد رسانهای آغاز شود. باید بتوان ذهن کودکان و نوجوانان را پرسشگر بار آورد تا در مقابل هر موضوعی برای پذیرش علامتهای سوال بسیار بگذارند. در این مسیر، نهادهای آموزشی میتوانند بستههای چندرسانهای برای آموزش تفکر نقادانه طراحی کنند تا کودکان و نوجوانان یاد بگیرند «چگونه فکر کنند». در ادامه نیز ارتقای سواد تحلیلی، می تواند نتایج بهتری را حاصل کند.
آموزش به کودکان باید بهگونهای باشد که بیاموزند هر احساسی که در واکنش به هر محتوایی دارند، لزوماً نشانه درستی آن محتوا نیست.
کودکان باید بیاموزند هر محتوا سه بُعد دارد: پیام، احساس و هدف پنهان. به طور مثال، وقتی خبری میبینند یا می شنوند باید از خودشان بپرسند: «این پیام چه احساسی در من ایجاد کرد؟» و «چرا سازنده محتوا میخواهد من چنین احساسی داشته باشم؟» ، این روش، سادهترین تمرین برای تشخیص محتواهای احساسی در جنگ روانی است.
در کنار این نکات، آشنا کردن نوجوانان با تاکتیکها و تکنیکهای رسانه ای ضروری است که در کتاب تفکر و سواد رسانه ای به برخی از آنها اشاره شده است. همچنین آشنایی با راهبردهای اساسی در جنگ روانی مانند شایعه، تحریف واقعیت، اغراق، تفرقه، فریب، ترور شخصیت و… می تواند درک بهتری نسبت به عملیاتهای روانی که عموماً از طریق رسانه ها صورت می گیرند، ایجاد کنند. همچنین درک اینکه رسانه ها بخشی از تأثیرگذاری خود را به یاری اقناع سازی یا متقاعدسازی شناختی صورت می دهد نیز حائز اهمیت است.
در ادامه بحثهای آموزشی باید گفت: باید علاوه بر آموزش تفکر انتقادی، دادن هشدارهای لازم و نیز کمک به تشخیص محتواهای واقعی و جعلی به یاری روشهای بسیار، نیاز است تا مهارت «بازسازی حقیقت» نیز به کودکان و نوجوانان آموزش دهند. به این معنی که کودکان و نوجوانان بیاموزند چطور با مقایسه چند منبع و بررسی داده ها، تصویر واقعی تری از ماجرا بسازند.
این بررسی ها می تواند با مثالهای ساده درون خانه و مدرسه نیز تمرین شود. به عنوان مثال، وقتی بین دانش آموزان مدرسه می پیچید که یکی از دانش آموزان پایش پیچ خورده و با سر به زمین خورده و حالش بد است، یک دوست با شنیدن چنین شرح حالی از دوستش نباید به یک منبع برای این حادثه اکتفا کند. باید به سراغ منابع اصلی برود. سراغ ناظم، مسئول آموزشی پایه مربوطه یا حتی مدیر مدرسه. رجوع به دانش آموزان یک کلاس نیز شاید راهگشا نباشد چراکه ممکن است یک شایعه را به تقلید روایت کرده باشند. از دیگر منابع قابل رجوع مراجعه به والدین و در صورت دسترسی، ارتباط با همان دوست و شنیدن حادثه از زبان خود اوست. او با مراجعه به منابع مختلف، به تدریج تصویری واقعی از حادثه می سازد. مثلا متوجه می شود که حال دوستش بد نیست و فقط موضوع پیچ خوردن پا بوده یا گیر کردن پا به لبه در، در لحظه ورود به مدرسه بوده است. این کار برای کارهای جدی تر و رسانه ای تر قابل تمرین است. در این مسیر، پلتفرمهای آموزشی تعاملی و بازیمحور نقش مهمی میتوانند ایفا کنند.
در مواجهه با جنگ روانی، «بهروزرسانی مداوم سواد رسانهای» ضروری است. همانطور که فناوری هر روز تغییر میکند، شیوههای فریب ذهن هم تغییر میکند. پس سواد رسانهای و شناختی نیز باید فرآیندی پیوسته باشد، نه یک آموزش مقطعی.
واقعی بودن یک تصویر یا صدا، به معنی واقعی بودن پیام نیست
از نکات مهم دیگر اینکه در عصر هوش مصنوعی، تولید محتوای جعلی بهمراتب واقعیتر و پیچیدهتر خواهد شد. باید به کودکان و نوجوانان آموزش داد که واقعی بودن یک تصویر یا صدا، به معنی واقعی بودن پیام نیست.
در عصر هوش مصنوعی تقویت فیلترهای ذهنی و شناختی مهمتر از فیلترهای فنی است
باید تأکید کنم که در عصر هوش مصنوعی و شبکههای اجتماعی، تقویت فیلترهای ذهنی و شناختی مهمتر از فیلترهای فنی است. شناخت فناوریهایی مثل دیپفیک و محتوای دستکاریشده به کودکان و نوجوانان کمک می کند تا بدانند هر محتوایی که به نظر واقعی می آید به راحتی با یک پرامپت یا دستور ساده به یک هوش مصنوعی، امکان خلق می یابد. خانواده ها می توانند یک تجربه مشترک در ساخت چنین محتواهایی با فرزند خود داشته باشند تا به شناخت از قدرت خلق هوش مصنوعی در تولید محتواهای جعلی پی ببرند و بفهمند که این کار به چه سادگی در رسانه ها صورت می گیرد.
نقش مثلث مدرسه، رسانه و خانواده در کمک به ارتقای سوادهای کودکان و نوجوانان
چگونه میتوان به خانوادهها و مربیان آموزش داد تا در برابر انتشار اخبار منفی و جنگ شناختی، کودکان و نوجوانان را حمایت کنند؟
لازمه ارتقای سوادهای مختلف کودکان و نوجوانان، نقش آفرینی موثر مدرسه و در نگاه کلانتر آموزش و پرورش، رسانه و خانواده است. تا این تلاشها به طور مکمل صورت نگیرد نمی توان انتظار اتفاقات جدی داشت. البته نهادها و سازمانهای دیگر نیز می توانند در این زمینه یاریگر باشند تا مهم تسریع شود. تلاش، پژوهش و کوشش کودکان و نوجوانان نیز در تداوم و در طول همین مسیر خواهد بود.
در این مسیر، ابتدا باید سوادهای مختلف خانوادهها و مربیان ارتقا یابد و سپس در ادبیاتی مشترک و سازنده آموزشها و حمایتها صورت گیرد. درک اینکه کودکان و نوجوانان در آغاز مسیر رشد هستند و با آسیبها و خطاهای بیشتری روبهرو خواهند شد، بسیار اهمیت دارد.
این حمایت باید سازنده و همراهانه باشد، نه بازدارنده و آمرانه. باید کودکان و نوجوانان را با خطرات و پیامدهای محتواهای منفی، جعلی و تولیدشده در بستر جنگهای شناختی، روانی، رسانهای و روایتی آشنا کرد.
برای انتقال این مفاهیم، ابتدا باید رابطهای امن، صمیمی و گفتوگومحور میان کودکان و والدین یا مربیان شکل گیرد. ارتباط حسنه، زمینه آموزش و پذیرش را فراهم میکند.
در کنار این، باید از نگاه انگیزشی و حمایتی بهره برد. اولین برخوردهای تحکمی و سرزنشگونه، به اصل ارتباط و آموزش لطمه میزنند. آموزشها باید با روشهای جذاب و فهمپذیر برای سنین مختلف همراه باشند. آموزشهای لازم باید در یک نگاه مکمل با مدرسه صورت گیرد و تناقضی بین آنها وجود نداشته باشد تا کودکان و نوجوانان دچار تضاد و سردرگمی نشوند.
هر آموزشی نیز که صورت می گیرد با رعایت حفظ حریم خصوصی کودکان و نوجوانان و با هدف کمک به سلامت روانی آنها صورت گیرد.
باید به خاطر داشت که در فضای جنگ روانی، احساسات نخستین نقطه نفوذ هستند. خانوادهها و مربیان بیش از هرکاری باید به فرزندان خود سوادها و مهارتهای لازم را بیاموزند. مثلاً مهارتهای لازم برای «تنظیم هیجان» بیاموزند تا بتوانند هنگام مواجهه با محتوای تحریکآمیز، ابتدا احساسات خود را بشناسند و کنترل کنند. ترس، خشم و هیجان بدون تحلیل، ابزار اصلی جنگهای روانیاند.
مربیان باید آموزش ببینند چگونه واکنشهای احساسی کودکان را در مواجهه با اخبار مدیریت کنند. بهویژه در بحرانها، آرامش مربی به کودک احساس امنیت میدهد.
در خانواده باید «گفتوگوی آگاهانه درباره رسانه» نهادینه شود
در خانواده باید «گفتوگوی آگاهانه درباره رسانه» نهادینه شود؛ یعنی کودک بتواند بدون ترس یا قضاوت درباره اخباری که میبیند یا میشنود، صحبت کند. هر خانواده باید به کودکان بیاموزد که ذهن آنها ارزشمندترین دارایی است و نباید اجازه دهند هر پیام یا محتوایی وارد آن شود.
به طور کلی دورهمیهای خانوادگی، گفتوگوهای آزاد در مدرسه، مطالعه مشترک کتابها و بحث درباره اخبار روز میتوانند بهانههایی برای آموزش سوادهای مختلف از جمله سواد رسانهای باشند.
در مدارس، معمولاً بر دروس اصلی تأکید میشود و کمتر به آموزش سوادهای مختلف و آشنایی با جنگهای شناختی و روانی و… توجه می شود. در حالی که این سوادها از ملزومات زندگی به ویژه در عصر حاضر هستند. همچنین لازم است برگزاری دوره های آموزش سوادهای مختلف مانند آموزش نکات تربیتی به والدین در اولویت قرار گیرد. در برنامههای آموزشی والدین و معلمان نیز، تمرینهایی برای آموزش کنترل هیجان و تحلیل احساسات در برابر اخبار گنجانده شود.
باید به خاطر داشت که کودکان و نوجوانان با سوالات بسیار در خصوص مباحث مرتبط با رسانه ها، هوش مصنوعی و… ممکن است سراغ والدین یا مربیان خود بروند، اگر پاسخ نگیرند احتمالاً به سراغ هوش مصنوعی و فضای مجازی و یا حتی همسالان بروند که نتیجه با خطر خطا و سوگیری و… همراه است.
تفکر انتقادی پایه سواد شناختی است
به طور خاص در مورد آموزش سواد شناختی باید گفت: از بعد سواد شناختی، ابتدا مربیان و والدین باید بدانند منظور از سواد شناختی چیست تا بتوانند هم خود به درک بهتری برسند و همه انتقال بهتری در این خصوص داشته باشند. سواد شناختی همان توانایی فهم، تحلیل، پردازش و بازنگری آگاهانه اطلاعات و تجربه ها در ذهن است. سواد شناختی به فرد کمک می کند درست فکر کند، قضاوت کند و تصمیم بگیرد و قادر باشد بین احساسات، واقعیت و برداشت شخصی تفاوت قائل شود. مغز خود را به یاری این سواد در برابر سوگیریها، خطاهای شناختی، فریبها و تأثیرات رسانه ای مقاوم کند. سواد شناختی یعنی داشتن ابزارهای ذهنی لازم برای تشخیص اینکه «من چرا اینگونه فکر می کنم؟»، «چه چیزی دارد روی احساس و تصمیم من تأثیر می گذارد؟» و «آیا اطلاعاتی که دریافت کرده ام درست است یا ذهن من را دستکاری کرده اند؟»
باید در نظر داشت که تفکر انتقادی پایه سواد شناختی است. با نگاه سواد شناختی باید از خود سوال کرد که منبع و هدف تولید هر محتوایی چیست؟ باید این سوال را مورد تأکید قرار داد که «چه احساسی در من ایجاد کرده و چرا؟ همچنین باید یادآور د که ذهن گاهی اشتباه می کند. به طور مثال وقتی چیزی را زیاد و مکرر می بینیم فکر می کنیم درست است در حالی که ممکن است درست نباشد. اگر چیزی با احساس ما هماهنگ باشد زودتر باورش می کنیم.
از دیگر اقدامات می توان به کودکان و نوجوانان تمریناتی همچون دیدن از چند زاویه را آموزش داد. موقعیتهایی را برای انها خلق کرد با طرح پرسشهایی. مثلاً اگر تو خبرنگار بودی چه می نوشتی؟ اگر مخاطب بودی چه احساسی نسبت به این محتوا داشتی؟ اگر سوژه خبر بودی چطور؟ این تمرین ذهن را تک روایتی بودن خارج می کند.
می توانیم از آنها بخواهیم موضوع را هر بار از زاویه هر یک از موارد مذکور روایت کنند.
کمک به تقویت خودآکاهی و سواد عاطفی از دیگر این تلاشهاست. اخبار مختلف می توان در مقابل آنها قرار داد با تنوعی از احساسات خشم، ترس، هیجان، نگرانی و…. و از آنها خواست تا احساسات خود را نسبت به هر خبر بگویند مثلاً «این خبر مرا عصبانی کرد» یا «این مطلب باعث شد من بغض کنم» .
باید به خاطر داشت که سواد شناختی با سخنرانی ارتقا نمی یابد بلکه با تجربه و تمرین این مهم حاصل می شود. بازیهای گروهی، فیلمهای آموزشی، بحثهای آزاد، تحلیل اخبار روز، حتی داستان سرایی و … می توان ابزارهای تمرینی خوبی باشند.
والدین و مربیانی می توانند به ارتقای سواد شناختی کودکان و نوجوانان کمک کنند که خود با مفاهیم شناخت، سوگیری، تحریک احساسی و… آشنا باشند. توان «توقف شناختی» داشته باشند به طور مثال در زمان انتشار یک محتوا یا قضاوت در مورد آن این سوالات را از خود بپرسند آیا با فکر در این خصوص تصمیم می گیرم یا با احساس. اینگونه مکثهای کوتاه، از مهمترین نشانه های رشد سواد شناختی در افراد است.
گفت وگو و تبادل تجربه و تشکیل حلقه های گفت وگو بین والدین و یا در قالب جلساتی در مدرسه می تواند یاریگر باشد. همچنین آشنایی با فناوریهای جدید اعم از هوش مصنوعی و نیز الگوریتمهای پیشنهاد دهنده و فیلترهای شناختی در فضای مجازی حائز اهمیت است.
در کنار همه این بحثها، آنچه بیش از همه مهم است اینکه کودکان رفتارها و نتایج تصمیمات والدین و مربیان خود را می بینند و از آنها الگو می گیرند، بنابراین بیش از پیش الگویی درستی باید برای کودکان و نوجوانان بود.
آموزش های این حوزه باید چگونه باشند؟
آموزشها در این حوزه، باید مرحله به مرحله صورت گیرد مثلا از ۶ تا ۱۰ سالگی به یاری بازی ، داستان و تصویر و… تمرکز بر شناخت احساسات، تمایز واقعیت و خیال، و پرورش دقت ذهنی باشد. در مقطع متوسطه آموزش مفاهیم سواد رسانه ای و تفکر انتقادی با تمرین تحلیل پیامها و تلاش برای تشخیص محتواهای واقعی از جعلی و در سنین بالاتر از ۱۵ سال، به آموزش عمیقتر درباره جنگ شناختی، عملیات روانی و ساخت روایت و… اقدام شود.
کسی که بتواند فکر کند، تحلیل کند، احساساتش را کنترل کند، کمتر فریب می خورد بیشتر می تواند در نقش یک شهروند مسئول و اگاه ظاهر شود.
در آموزش سوادها ملاحظات نسلی و سنی مدنظر قرار گیرد
به یادمان باشد در تعامل و آموزشها همواره باید این نکته مدنظر قرار گیرد که تفاوتهای نسلی کاملاً درک شود. شناخت کافی نسبت به هر نسل وجود داشته باشد و با زبان و ادبیات همان نسل به برنامه ریزی آموزشی و… برای آنها اقدام کرد.
عصر تحکم و نگاه آمرانه و یا حتی صرف نصیحت به کودکان و نوجوانان گذشته، آنها نیازمند زبان و ادبیاتی هم وزن تغییرات نسلی خود هستند تا بتوان همراهی شان را برای پذیرش جلب کرد.
به عقیده شما رسانههای آموزشی و فضای مجازی چه نقشی در کاهش تأثیرات منفی جنگ شناختی بر نسل نوجوان دارند؟
رسانهها و فضای مجازی مملو از محتواهای جعلی، احساسی و هدفدار (مثلاً در خدمت جنگ شناختی، رسانه ای و…) هستند. مراجعه بدون هدایت و سوادهای لازم به این فضاها میتواند به آسیب ذهنی و شناختی منجر شود.
رسانهها باید با رویکردی آموزشی و مسئولانه، خطر این محتواها را یادآور شوند و ارائه الگویی مناسب برای شناسایی، تولید و بازنشر آگاهانه و اخلاقمدارانه اقدام کنند.
در چارچوب سواد خبری باید آموزش داده شود تا افراد پیش از پذیرش یا بازنشر هر محتوایی، موارد زیر را بررسی کنند:
آیا منبع و محتوای مربوطه معتبر است؟ خالق اثر کیست و انگیزه او چیست؟ تاریخ انتشار چه زمانی است؟ آیا محتوا تحریکآمیز (از بعد جنسیتی، ملی، قومی، نژادی و…) یا یکسویه است؟
اگر توان تشخیص جعلی بودن محتوا را ندارند، باید از افراد متخصص بپرسند یا حداقل محتوای مشکوک را بازنشر نکنند. همچنین باید نحوه شناسایی واقعی و جعلی بودن محتوای تصویری و چندرسانهای به مخاطبان آموزش داده شود.
از بُعد سواد رسانهای باید به پنج پرسش اصلی در مواجهه با رسانهها توجه کرد:
چه کسی پیام را ارسال کرده؟ با چه هدفی؟ برای چه گروه مخاطبی؟ از چه تکنیک و سبکی استفاده کرده؟ و در پی چه تأثیری است؟
همچنین باید تأکید کرد که رسانه ها مبتنی بر منافع و سیاستهای درون و برون سازمانی و نیز نگاه خاص ایدئولوژیک خود اقدام به تولید هر محتوایی می کنند، تا این ملاحظه مدنظر کودکان و نوجوانان قرار گیرد و تفاوت روایت هر رسانه ای در روایت از یک واقعیت مشخص درک شود.
علاوه بر آن باید آنها را به تدریج با مفاهیم و ویژگیهای عصر پساحقیقت آشنا کرد، از این منظر که در این عصر مرز بین واقعیت و احساس در ذهن مخاطب کمرنگ می شود. به طوری که در این دوره تلاش میشود تا محتوای غیرواقعی، احساسات، تصمیمها و حتی رفتارهای مردم را هدایت کند.
در این دوران، «حقیقت» کمتر بر اساس دادهها و شواهد بلکه بیشتر بر مبنای احساسات و باورهای شخصی پذیرفته میشود. از همین رو، رسانه ها باید بر ضرورت آموزش تفکر مبتنی بر شواهد به ویژه در مدارس تأکید کنند.
همچنین رسانهها باید نسبت به پدیده «عصر پساحقیقت» هشدار دهند و با مثالهای روزمره به نوجوانان نشان دهند چگونه احساسات میتواند جای منطق را بگیرد. در چنین فضایی، هر کودک و نوجوان باید بداند که «حقیقت احساسی» لزوماً «حقیقت واقعی» نیست.
همچنین رسانه ها باید بر ضروریات مصونیت ذهنی در عصر پساحقیقت تأکید کنند که از این جمله سواد رسانه ای و شناختی و آشنایی با جنگهای مختلف شناختی و روانی و… هستند.
علاوه بر آن نیاز است به کودکان و نوجوانان یادآور شود که هیچگاه اطلاعات شخصی، آرمانها و آرزوها، نقاط ضعف و کاستی ها، مسائل مالی، پزشکی یا احساسی خود را در فضای مجازی منتشر نکنند. در جنگهای شناختی، شناخت دقیق از ذهن، علایق و رفتار افراد، ابزار اصلی نفوذ و فریب است.
در این جنگ، عرصه نبرد ذهن آدمی است. یعنی بدون جنگ و خونریزی با تصاحب ذهن افراد، هر هدفی قابل حصول است. این شناخت در کلیه سطوح از فردی تا جمعی و اجتماعی قابل تعمیم است. در چارچوب این جنگ با شناخت دقیق از مسایل و مشکلات و خلاهای مختلف و شناخت از جغرافیای ذهنی و روانی مخاطب طی عملیاتی تدریجی به تولید محتوا و ایجاد ارتباط و حتی نفوذ اقدام می شود. اینگونه مسایل با مساله های تجربه شده قابل بیان است. در ارتباط با بحث جنگ شناختی، ارائه نمونه هایی از جنگ ۱۲ روزه و نیز دیگر نمونه های مناسب می تواند، درک بهتری نسبت به آن ایجاد کند.
در جریان جنگ روایتها باید تاکید شود که هر فرد، رسانه، کشور و… روایت خاص خود را بر پایه عوامل و منافع مختلف دارد و هر روایتی نباید مبنای پذیرش و رفتار و تصمیم قرار گیرد.مثالها و مصادیق راهگشا هستند. مثلا دو خواهر در حال بازی گلدانی را می شکنند، هر خواهر برای حفظ،منافع خود روایتی خاص خویش از آن حادثه دارد، این مساله قابل تعمیم به روایت افراد ، رسانه ها، کشورها و… است.از بعد جنگ روانی، باید با مثالهای مختلف به کودکان و نوجوانان یادآور شد که در جریان این جنگ تلاش می شود تا بر روان مخاطب تأثیر گذاشته شود و با روان او بازی شود. این کار با تکنیکها و روشهای زیادی صورت می گیرد از جمله شایعات و محتواهای جعلی. جهان پر از نمونه ها بسیار برای نمونه های جنگ روانی و نیز عملیاتها و تکنیکهای فریب است. از فریب یاد کردم به مثالی از فریب در جهان حیوانات اشاره کنم. به خاطرم هست در یک برنامه مستند سنجانی زمینی را نشان می داد که در حال جویدن پوست ماری بزرگ بود. بعد از جویدن پوست مار را به بدنش می مالید. به محض ورود یک مار به صحنه، خودش را پوش داد و به سرعت دمش را تکان داد، مار حس کرد ماری بزرگتر نزدیک می شود میدان را ترک کرد.بازی روانی و فریب افکار عمومی به روشهای مختلف، تحریک، تهییج، سمت و سو دادن، تغییر و دستکاری و تحریفهایی نیز در این چارچوب را می دهند. اطلاع از تاکتیکها و تکنیکهای جنگ روانی و شناختی، مدیریت ذهن و روان و… از ضروریات در این مسیر است.
نیازاست تولیدات رسانه ای و آموزشی قابل فهم برای کودکان و نوجوانان تهیه شود و آنها را به یاری رسانه ها، آموزشهای در قالب بحث و گفت و گو ، بازی ، تمرین و… با این مضامین آشنا و در برابر مسایل آنها را آماده کرد. رسانههای رسمی باید بخشی ثابت با عنوان «آموزش سواد رسانهای برای نوجوانان» در قالب پادکست، ویدئو یا برنامههای تلویزیونی داشته باشند. ضروری است پلتفرمهای داخلی ابزارهای سادهای برای راستیآزمایی خبر در اختیار خانوادهها و نوجوانان قرار دهند. ایجاد پویشهای ملی برای تشویق به عدم بازنشر اخبار مشکوک میتواند در کاهش جنگ روانی نقش مؤثری ایفا کند. تولید انیمیشنها و بازیهای ایرانی با محتوای«تشخیص خبر جعلی» و «مدیریت احساسات رسانهای» به عنوان ابزار تربیتی در اولویت قرار گیرد.
برای سخن پایانی چه توصیه ای به نوجوانان دارید؟
در پایان باید تأکید کرد که در میدان نبرد امروز که ذهن و احساس انسان هدف اصلی است، آگاهی، سواد رسانهای و تفکر نقادانه سلاحهای اصلی نسل حاضر و آیندهاند. اگر آموزش درست و اصولی از کودکی آغاز شود، می توان امیدوار بود تا کودکان و نوجوانان در مقابل رسانه ها و هر نوع جنگ روانی، شناختی و…، آگاه، مقاوم و اثرگذار عمل کند.
لازم است در بحث آموزشهای سوادهای نوین و نکات مورد اشاره چند نکته را مورد تأکید قرار دهم اول اینکه: باید فرایند آموزش مستمر، همیشگی و پویا باشد. ذهن کودکان و نوجوانان دائماً با فناوری، شبکههای اجتماعی و محتوای جدید مواجه میشود؛ بنابراین آموزش نباید مقطعی باشد، بلکه بهروزرسانی مداوم مهارتها و سوادها ضروری است.
بر تجربه های عملی باید در آموزشها عنایت شود، چراکه آموزش صرفاً با صحبت و نظریه کافی نیست. تمرین واقعی و بازیمحور، مانند بازسازی حقیقت، تحلیل اخبار روز یا ساخت محتوای ساده با هوش مصنوعی، باعث میشود مهارتها در ذهن نهادینه شوند.
متوجه تأثیر الگوبرداری بود، کودکان و نوجوانان بیش از هر آموزش مستقیم، از رفتار والدین و مربیان الگو میگیرند. بنابراین والدین و مربیان باید خودشان سواد شناختی و رسانهای داشته باشند و مهارتهای تحلیل و مدیریت هیجان را در عمل نشان دهند. نکته بعد بحث اهمیت زبان و روش انتقال است. کودکان و نوجوانان به زبان و شیوهای نیاز دارند که با نسل خودشان هماهنگ باشد. تحکم یا نصیحت صرف، احتمال مقاومت و نپذیرفتن آموزش را بالا میبرد. بنابراین گفتوگو، مشارکت و تجربه مشترک کلید موفقیت است.
مسأله مهم بعدی افزایش آگاهی درباره احساسات و سوگیریها هست. آموزشهای لازم در این بحث باید شامل آشنایی با سوگیریها و خطاهای شناختی هم باشد تا کودک بداند چرا ممکن است حتی با شواهد مواجه شود و باز هم اشتباه قضاوت کند. همراه کردن رسانهها و فناوریها از دیگر نکات است. رسانهها و پلتفرمها میتوانند ابزارهای ساده و تعاملی را برای تشخیص اخبار جعلی و تحلیل محتوا در اختیار خانوادهها و مدارس قرار دهند. همچنین آموزش تکنیکهای ساده مقابله با جنگ شناختی (مثلاً شناسایی روایتهای مختلف از یک واقعیت) میتواند در قالب بازی و اپلیکیشنهای تعاملی ارائه شود. بهره گیری از روشهای مذکور با تأکید بر تفکر انتقادی و ارتقای سوادهای مختلف به خصوص سواد شناختی، بتواند کودکان و نوجوانان را به دفاع در برابر جنگهای روانی، رسانهای و شناختی تا حدودی قادر سازد.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید