کدخبر :313158 پرینت
13 دی 1403 - 08:41

ماجرای عقد یک دزد توسط پیامبر (ص)!

استاد حسین انصاریان مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآن کریم حکایتی از عرفان اسلامی درباره توبه دزد روایت می کند.

متن خبر

به گزارش سیتنا، استاد شیخ حسین انصاریان، مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآن کریم در بیان حکایتی اظهار داشت: در زمان رسول خدا (ص) در شهر مدینه مردی بود با چهره ای آراسته و ظاهری پاک و پاکیزه، آنچنان که گویی در میان اهل ایمان انسانی نخبه و برجسته است. او در بعضی از شب‌ها به دور از چشم مردمان به دزدی می رفت و به خانه های اهل مدینه دستبرد می زد. شبی برای دزدی از دیوار خانه ای بالا رفت، دید اثاث زیادی در میان خانه قرار دارد و جز یک زن جوان کسی در آن خانه نیست! پیش خود گفت: مرا امشب دو خوشحالی است، یکی بردن این همه اثاث قیمتی، یکی هم درآویختن با این زن!

در این حال و هوا بود که ناگهان برقی غیبی به دل او زد، آن برق راه فکرش را روشن ساخت، بدین گونه در اندیشه فرو رفت، مگر من بعد از این همه گناه و معصیت و خلاف و خطا به کام مرگ دچار نمی شوم، مگر بعد از مرگ خداوند مرا مواخذه نمی کند، آیا در آن روز مرا از حکومت و عذاب و عقاب حق راه گریزی هست؟ آن روز پس از اتمام حجّت باید دچار خشم خدا شوم و در آتش جهنم برای ابد بسوزم. پس از اندیشه و تامل به سختی پشیمان شد و با دست خالی به خانه خود برگشت.

چون آفتاب صبح دمید، با همان قیافه ظاهر الصلاحی و چهره غلط انداز و لباس نیکان و صالحان به محضر پیامبر (ص) آمد و در حضور آن حضرت نشست، ناگهان مشاهده کرد صاحب خانه شب گذشته، یعنی آن زن جوان به محضر پیامبر (ص) شرفیاب شد و عرضه داشت: زنی بدون شوهر هستم، ثروت زیادی در اختیار من است، قصد داشتم شوهر نکنم، شب گذشته به نظرم آمد دزدی به خانه ام آمده، اگرچه چیزی نبرده ولی مرا در وحشت و ترس انداخته، جرات اینکه به تنهایی در آن خانه زندگی کنم برایم نمانده، اگر صلاح می دانید شوهری برای من انتخاب کنید.

حضرت به آن دزد اشاره کردند، آنگاه به زن فرمود که اگر میل داری تو را هم اکنون به عقد او درآورم، عرضه داشت: از جانب من مانعی نیست. حضرت آن زن را برای آن شخص عقد بست و آن دو با هم به خانه رفتند. مرد داستان خود را برای زن گفت که آن دزد من بودم که اگر دست به دزدی زده بودم و با تو چند لحظه بسر می بردم، هم مرتکب گناه مالی شده بودم و هم آلوده به معصیت شهوانی و بدون شک بیش از یک شب به وصال تو نمی رسیدم آن هم از طریق حرام، ولی چون به یاد خدا و قیامت افتادم و نسبت به گناه صبر کردم و دست به جانب محرمات الهیه نبردم، خداوند چنین مقدر فرمود که امشب از درب منزل وارد گردم و تا آخر عمر با تو زندگی خوشی داشته باشم.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.