بههمزدن مراسم"بله برون" با انتشار تصاویر خصوصی
دختر ۱۹ سالهای که به همراه مادرش و برای شکایت از تهدیدهای خطرناک پسر دایی اش وارد کلانتری سپاد مشهد شده بود؛ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
متن خبر
به گزارش شرق، او گفت: زمانی که در مقطع راهنمایی تحصیل میکردم به خاطر رفت وآمدهای فامیلی و براساس افکاری کودکانه به عشق و ابراز علاقه پسر دایی ام پاسخ مثبت دادم و چنین احساس میکردم که من هم به او علاقهمند شده ام چرا که در آن سن و سال درگیر ماجراهای خیالی بودم و چنین تصور میکردم که پس از ازدواج خانهای بزرگ در زیر یک کوه بلند برای خودمان میسازیم و من هر روز سوار بر اسب به تفریح و خوش گذرانی میپردازم و با «سامان» که مرا دوست دارد به خوشبختی میرسم. او هم که در آن زمان ۱۷ سال بیشتر نداشت شریک رویاها و آرزوهای من میشد و با حرف هایش برای من قصر طلایی میساخت به همین دلیل حدود یک سال به طور پنهانی و به صورت تلفنی با هم ارتباط داشتیم و در این میان با همان افکار کودکانه چند عکس کنار هم گرفتیم تا به قول معروف خاطرهای از دوران عاشقی برایمان باقی بماند. مدتی بعد سامان مادرش را مجبور کرد از من خواستگاری کند، اما هر دو خانواده به شدت با ازدواج ما مخالفت کردند، زیرا عقیده داشتند من هنوز به سن ازدواج نرسیده ام و علاقه سامان به من فقط یک ماجرای هیجانی است. او نه تنها شغل و درآمدی نداشت بلکه حتی به خدمت سربازی هم نرفته بود. خلاصه بعد از یک سال تازه متوجه شدم که من در خیالات و رویاهای ساختگی کودکانه به سر میبردم و حقیقت زندگی و ازدواج با آن چه در تصور من بود تفاوتی از زمین تا آسمان داشت. از سوی دیگر رفتار و حرکاتی را از پسر دایی ام دیدم که برایم قابل تحمل نبود. وقتی عاقلانه فکر کردم فهمیدم که من و سامان نه تنها به درد هم نمیخوریم و تفاهم اخلاقی نداریم بلکه از برخی خصوصیات اخلاقی و رفتاری او نیز تنفر داشتم.
این گونه بود که از خیالات بیرون آمدم و با یک تصمیم عاقلانه ارتباطم را با سامان قطع کردم و برای رسیدن به سعادت و خوشبختی همه حواسم را بر تحصیل متمرکز کردم و در یکی از رشتههای مهندسی وارد دانشگاه شدم، اما سامان دست بردار نبود و مدام مرا تهدید میکرد که حق ندارم با کس دیگری جز او ازدواج کنم. کار به جایی رسید که سامان خواستگارانم را نیز تهدید میکرد و آنها را فراری میداد. حتی یکی از خواستگارانم را تهدید به قتل کرده بود. او با انتشار تصاویر شخصی من در شبکههای اجتماعی با آبروی من بازی میکند و مدعی است که با من رابطه غیراخلاقی دارد. مزاحمتها و تهدیدهای او به جایی رسید که چند روز قبل وقتی قرار بود مراسم بله برون با یکی از خواستگارانم برگزار شود که همکلاسی ام بود، سامان تصاویری را که در ۱۳ سالگی با هم گرفته بودیم، برای خواستگارم فرستاد و ادعا کرد سال هاست با من رابطه غیراخلاقی دارد و این گونه او را از ازدواج با من منصرف کرد. حالا هم دوباره تهدیدم میکند که اگر جز او با فرد دیگری ازدواج کنم، زندگی ام را با اسیدپاشی نابود میکند به همین خاطر نه تنها با تهمتهای ناروایش آبروی مرا برده است ...
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید