کدخبر :240259 پرینت
20 دی 1398 - 06:44

نقشه شیطانی پروانه برای همکلاسی بی نوایش/دوست پسرم به او تجاوز کرد!

آه دختر بدبختی که او را با حیله و نیرنگ به دام دوست پسرم انداختم دامان من و خواهرم را گرفت و به همان بلایی گرفتار شدیم که به سر دوستم آمد.

متن خبر

به گزارش رکنا، واقعا راست می گویند این دنیا دار مکافات است و آدم دیر یا زود نتیجه اعمال و کارهایش را می بیند. دختر جوان که همراه خواهرش برای شکایت از دو جوان شیطان صفت به کلانتری مراجعه کرده بود در گفت وگو با کارشناس اجتماعی پلیس گفت: حدود یک سال قبل با پسر جوانی دوست شدم و برای وقت گذرانی او را سر کار گذاشتم. این پسر جوان از روز اول نقشه می کشید تا مرا طعمه هوس های پلید خود کند اما وقتی دید که زرنگ تر از این حرف ها هستم و نمی تواند به خواسته هایش برسد پیشنهاد داد زمینه سوءاستفاده از همکلاسی ام را برایش فراهم کنم.

نمی دانم چگونه راضی شدم چنین کار احمقانه و ناجوانمردانه ای انجام بدهم و یک روز که تنها بودم به بهانه درس خواندن دوست ساده لوح خودم را به خانه مان کشاندم. طبق نقشه ای که کشیده بودیم پسر جوان نیز ناگهان وارد خانه شد و با توسل به زور و تهدید در حالی که چاقویی در دست داشت به سراغ دوستم رفت. همکلاسی ام آن روز با گریه و التماس از من تقاضای کمک کرد ولی به او گفتم من این پسر را نمی شناسم و نمی دانم چگونه وارد خانه ما شده است و... او با وضعیت اسف بار به خانه شان رفت و موضوع را به مادرش اطلاع داد.

راستش را بخواهید من خیلی می ترسیدم مبادا دردسری درست شود و از همان موقع ارتباطم را با پسر جوان نیز قطع کردم. ولی همکلاسی ام که والدینش از هم جدا شده اند و مادرش ازدواج مجدد کرده است نتوانست هیچ اقدامی انجام بدهد. او به توصیه مادر خود به خاطر حفظ آبرویشان از این مسئله چشم پوشی کرد و مجبور شد این راز غمبار را در صندوقچه دلتنگی هایش مخفی کند.

همکلاسی ام بعد از به وجود آمدن این مشکل با من قطع ارتباط کرد و حدود دو ماه گذشت. دختر جوان گفت: چند روز قبل من همراه خواهرم که به تازگی ازدواج کرده است تصمیم گرفتیم به خانه مادرشوهر او برویم. ما در خیابان به عنوان مسافر سوار خودروی پژو سفیدرنگی شدیم که دو جوان داخل آن نشسته بودند. آن ها پس از طی مسافت کوتاهی با سرعت به طرف خیابانی خلوت تغییر مسیر دادند و با تهدید چاقو و حالتی خشن و توسل به زور ما را به منطقه ای در حاشیه شهر انتقال دادند و... .

هوا تاریک شده بود که با چشمانی گریان به خانه برگشتیم اما نتوانستیم واقعیت را به خانواده خود بگوییم و ادعا کرده ایم که با خودرویی سواری تصادف کرده ایم.

انتهای پیام

نظرات خود را با ما درمیان بگذارید

افزودن دیدگاه جدید

کپچا
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.