دلیل تفاوت فضای مجازی در ایران و غرب چیست؟
به گزارش سیتنا، سالنامه شرق درباره فضای مجازی نوشته است:
در کشورهای غربی، زندگی در فضای مجازی با زندگی واقعی شباهت زیادی دارد تا در ایران که دو دنیای عمیقا متفاوت است. چرا این اتفاق رخ داده است و اساسا کارکردهای فضای مجازی در ایران و غرب، چه تفاوت هایی با هم دارد؟
من دقیقا منظور شما را درک نمیکنم. واژه ترکیبی «زندگی در فضای مجازی» بیشتر یک کارکرد استعاره ای دارد و آن را نمیتوان یک مفهوم دقیق نظری محسوب داشت. کسی در فضای مجازی زندگی نمیکند، بلکه مردم از طریق فضای مجازی در شبکههای ارتباطی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. در این ارتباطات است که طرفین ارتباط، تصویری از خود، فعالیتهای خود، انتظارات و خواستههای خود را به تصویر میکشند. شاید منظور شما، تفاوت در نوع فعالیتهای ارتباطی مخاطبان و همچنین تفاوت در تصاویری است که آنها از خود و زندگی خود در ارتباط شان از طریق فضای مجازی ترسیم میکنند.
به نظر میرسد که در کشورهای خاستگاه اینترنت، مردم برای تسهیل زندگی روزمره از فضای مجازی استفاده میکنند اما در ایران کاربرد فضای مجازی، حرفهای کلی، خبردهی یا اشتراک عکسهای قدیمی و نظایر آن است. آیا این اتفاق را میتوانیم انحراف از کارکرد فضای مجازی بدانیم؟
در ابتدا اجازه دهید تا اختلاف نظر خود را با دیدگاه شما روشن کنم و سپس پاسخ دهم. کارکرد هر پدیده ای همانی است که در یک مرحله مشخص تاریخی زمانی ایفا میکند. بنا بر این بحث “ انحراف از کارکرد” به وسیله کاربران ایرانی اساسا برای من معنا نمیدهد. اجازه دهید تا برای روشن شدن مساله به نظریه کارکردگرایی و انتقاداتی که به بعضی از برداشتها از این نظریه وارد است، بپردازم. کارکردگراها را به نوعی، باوجود همه سعی و کوششی که در انکار این مساله وجود دارد، میتوان پیروان اندیشههای اندامی محسوب کرد که البته نظرات خود را به شکلی پیچیده تر بیان میکنند. یکی از بحثهای اصلی در اندیشههای اندامی آن است که کارکرد یک اندام، مثلا “ دست”، همانی است که انجام میدهد و در ذات آن بوده و باعث رشد و شکل گیری چنین اندامی شده است.
بر اساس چنین تفکری هم هست که تحول گونهها و اندامهای مختلف و تازه برای انطباق با محیط، در زیست شناسی توضیح داده میشود. کارکردگراها هم به صورت نظری بر این اصل پافشاری میکنند، ولی در مطالعات اجتماعی به دلایل مختلف، بعضی از “ کارکردگرایان” اندیشه کارکردگرایانه را به یک اندیشه تجویزی تقلیل میدهند. برای مثال، هنگامی که صحبت از “ کارکردهای رسانه ای” میشود، منتقدان ادعا میکنند که کارکردهای یاد شده به وسیله مک کوایل یا سایرین، کارکردهای واقعی رسانهها نیستند، بلکه هنجارهای تجویزی طبقات و اقشار قدرتمند جامعه هستند که به صورت نوعی اخلاقیات ولی با نام “ کارکردهای رسانه ای” تجویز شده است و هیچ گونه همخوانی و قرابتی هم با عملکرد واقعی رسانهها در جامعه ندارد. البته در اینجا بحث کارکرد (فانکشن) و ضدکارکرد (دیس فانکشن)، مطرح میشود که به نظر میرسد با نوعی بدفهمی از این مساله توام بوده است، کارکردهای اندامی مانند دست همانی است که در عمل این اندام به دلیل آن خلق شده یا تکامل پیدا کرده است، ولی اگر فردی به دلیل بیماری یا به شکلی مادرزادی با تغییراتی بیولوژیک در دست خود به مثابه یک اندام روبه رو شد، این دست قادر به انجام کارکردهای “ دست به مثابه ابزاری برای کار” نخواهد بود و در اینجا ما با بحث دیس فانکشنها یا ضدکارکردها روبه رو میشویم.
در مطالعات اجتماعی، متاسفانه گروههای قدرتمند، هنجارهای خود را به مثابه “ کارکرد” و سایر هنجارها را به مثابه “ ضد کارکرد” معرفی میکنند. به عبارت دیگر، آنها کارکردگرایی را به نوعی نظریه تجویزی تقلیل میدهند تا هنجارهای موردنظر خود را از یک زاویه نظری به عنوان “ طبیعی” تبلیغ کنند، و هنجارهای مخالف خود را به عنوان غیرطبیعی، “ ضد کارکرد” برچسب بزنند. بر این اساس، من نمیتوانم قبول کنم که کارکرد رسانههای مجازی چیزی است و عملکرد کاربران ایرانی چیزی دیگر است و تخطی از کارکرد محسوب میشود، بلکه کارکرد رسانههای مجازی برای کاربران ایرانی، همان چیزی است که در عمل به طور عمده به وسیله عمده کاربران ایرانی به آن عمل میشود. حالا در اینجا شما تفکیک جالبی به وجود آورده اید. شما از دو واژه “ کاربرد” و “ کارکرد” استفاده کرده اید.
کارکرد را تجویزی محسوب داشته اید. یعنی فرض را بر آن قرار داده اید که مثلا اندامی مانند دست انسان، کاربردی دارد که تعریف شده است (البته همیشه این سوال پیش میآید که چه کسی، چگونه آن را تعریف کرده است؟ مگر به غیر از جمع بندی عملکرد “ آواز خوانی” پرندگان است که یکی از کارکردهای این فعالیت را، “ جفت یابی” تعریف میکنند. به عبارت ساده تر تعریف کارکردهای یک اندام، جمع بندی میانگین کاربردهای یک اندام به وسیله اکثریت اعضا یک گونه است) ولی از نظر شما، “ کاربرد” گویا آن چیزی است که در عمل به آن انجام میشود و کارکرد گویا آن چیزی است که “ تعریف” شده است. شما سعی کرده اید با تفکیک دو اصطلاح “ کاربرد” از “ کارکرد”، تفکیکی بین “ تجویزهای تعریف شده” و “ رفتارهای کاربران ایرانی” ایجاد کنید. تا به این ترتیب موفق شوید تا رفتار کاربران ایرانی (کاربرد) را تخطی از کارکردهای فضای مجازی، اعلام کنید که بنده با این شیوه از تفسیر کارکردگرایی مخالف هستم.
البته شما در این رابطه تنها نیستید و من ادعا نمیکنم که این درک غلط است، بلکه من تنها مطرح میکنم که با چنین خوانشی از کارکردگرایی مخالفم. توجه داشته باشید که هر کارکردی در محیط مخصوصی تعریف میشود. یعنی کارکرد از محیط غیرقابل تفکیک است. یعنی مثلا تغییر “ دست” به “ باله”، در بعضی گونههای خونگرم که آبزی هستند، نه تخطی از کارکردهای دست بلکه تلاش برای ایفای کارکردهای جدیدی است که برای انطباق با محیط، به وقوع پیوسته است و بنا بر این یک کارکردگرا تلاش خواهد کرد تا دلایل این تغییرات ماهوی را با توجه به تفاوت کاربردها، با توجه به عامل “ انطباق با محیط” پاسخ دهد. در کارکردگرایی ما با چنین دوگانگی معنایی بین دو واژه “ کارکرد” و “ کاربرد” روبه رو نیستیم. حالا اجازه دهید تا به سوال اصلی شما بازگردم. اگر کاربران غربی از فضای مجازی برای تسهیل ارتباطات فردی در زندگی روزمره خود استفاده میکنند و کاربران ایرانی به گونه ای دیگر، حتما تفاوتهای مهمی در “ محیط”، قابل مشاهده خواهد بود که همان تفاوتها باعث این تنوع در به کارگیری فضاهای مجازی شده است. محیط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مخاطب ایرانی، او را متمایل به استفاده از این فضاها به این شکل خاص کرده است.
گاهی گفته میشود که رسانه فضای مجازی، آداب خودش را بر کاربران تحمیل میکند و مردم را مثلا دموکراتیزه میکند، اما معمولا میبینیم که مسایل و خصوصیتهای زندگی واقعی ایرانیان، وارد زندگی مجازی آنها نیز شده است. مثلا کنجکاوی در زندگی خصوصی یا چشم و همچشمی. آیا میتوان امیدوار بود که ساختار رسانه، این عادتهای فرهنگی را اصلاح کند؟
در اینجا نیز به همین دلایل ذکر شده، من نمیتوانم خود را موافق دیدگاهی بیابم که تفکر زیربنایی طرح سوال شما محسوب میشده است. ببینید، اختراعات همیشه ماهیتی دوگانه دارند؛ مثلا ماشین بخار از سویی پاسخی است به نیازهای اجتماعی ولی از سوی دیگر باعث فراهم آوردن شرایطی میشود تا نیازهای جدیدی شکل گیرد و حتی مناسبات اجتماعی خاصی فراهم شود. مثلا تکوین و گسترش نظام سرمایه داری هرگز بدون اختراع ماشین بخار امکان پذیر نبود ولی اختراع این وسیله یا ابزار تکنولوژیک، خود در جهت ایفای بخشی از نیازهایی بود که سرمایه داری در آغاز حرکت خود با آن روبه رو بوده است. همین بحث به نوعی دیگر در رابطه با ماشین چاپ مطرح است. با توجه به موضعی که من در رابطه با جایگاه اختراع در جامعه دارم و با توجه به این واقعیت که شبکههای اجتماعی در ایران تحول نیافته است، بسیار طبیعی خواهد بود تا از یک سو، کاربران ایرانی شیوههای خاص استفاده خود از این ابزار را پیدا کنند و فرهنگ خاص خود را بر آن اعمال کنند، اما از طرف دیگر، مشخصههای این رسانهها بر رفتارهای مخاطب تاثیر میگذارد و میتواند باعث تغییراتی در شیوههای رفتاری- فرهنگی مخاطبان شود.
شما نمیتوانید از فضاهای مجازی انتظار داشته باشید تا مناسبات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی را به طور کامل تغییر دهند ولی تغییرات آن را هم نمیتوانید انکار کنید. برای مثال، به دلیل فعالیت سایتهای مختلف اطلاع رسانی اینترنتی ورزشی و این واقعیت که کاربران توان ارایه نظرات خود را به طور آنلاین و گاه خودکار دارند، ما میبینیم که مثلا رابطه سردار رویانیان با طرفداران پرسپولیس گرچه بر اساس کلیت ساختارهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ایران قرار دارد، اما با رابطه “ عبده” مدیر سابق پرسپولیس با هواداران، تفاوتی کاملا عیان پیدا کرده است. عبده، مدیری بود دست نیافتنی و مستقر در ابرها، حال آنکه رویانیان، مدیری است که پرسپولیسیهای جوان با او حداقل به طور ذهنی رابطه ای دوستانه و زمینی برقرار کرده اند، چرا که او را در محیط مجازی فردی پاسخگو و از جمله دوستان خود پنداشته، میتوانند به طور دایم نقد یا تاییدش کنند، از او سوال و پاسخ هایش را مطالبه کنند، اما انتظار نداشته باشید تا فضای مجازی بتواند جایگاه سیاسی اجتماعی یک مدیر ایرانی نسبت به سایرین را به طور یکجانبه تغییر دهد. منظور من البته در این مثال دقیق نیست. امیدوارم به شکلی نسبی و با توجه به مجموعه شرایط به آن نگاه کنید.
رفتارهای فرهنگی مخاطبان ایرانی خود را بر عرصه فضای مجازی نیز تحمیل خواهد کرد اما به کارگیری این فضاها تغییراتی مهم نیز ایجاد خواهد کرد؛ چرا که “ محیط” را تغییر میدهد و در نتیجه، موجود یا پدیده اجتماعی که در تلاش برای انطباق با محیط است را با جهشهای رفتاری و فرهنگی و سیاسی روبه رو خواهد کرد. از اصطلاح جهش استفاده کردم چرا که تغییرات در حالی رخ میدهد که برای چشم غیرمسلح قابل دیدن نیست ولی در امتداد خود باعث بروز “ جهش” هایی میشود که ما معمولا آنها را به اشتباه سرآغاز میپنداریم. تمام تاریخ تحول و تکامل گونههای زیستی را میتوان تاریخ تغییراتی دانست که برای انطباق با محیطهای تازه یا تغییر یابنده، باعث ایجاد جهشهای ژنتیکی شده است که البته ما هر جهش را یک سرآغاز نوین میخوانیم ولی فرآیند رخداد جهش را هرگز به شکلی کامل مورد نظر قرار نمیدهیم.
مخاطبان فضای مجازی در ایران چه ویژگیهای تحصیلی، جمعیتی، سنی و شخصیتی دارند و این خصوصیات چه تاثیری بر فضای مجازی ایران گذاشته است؟
البته پاسخ من به این سوال کمی “ شهودی” است؛ چرا که من تحقیق خاصی را در این مورد مطالعه نکرده ام و پایان نامه هایی را که به نوعی مساله مزبور را بررسی کرده اند، نمیتوان کاملا جدی محسوب کرد. حس من چنین است که این فضاها عمدتا به وسیله جوانان و نوجوانان اشغال شده است. گرچه “ سن بالایی هایی همچون من” هم گاه و بیگاه به آن سرک میکشند. همین جوانی کاربران باعث میشود تا بر این فضا نوعی فرهنگ مقاومتی که خاص جوانان و در عکس العمل به والدین شکل گرفته، حاکم شود اما این مساله خاص ایران نیست. برای مثال جنبش ۹۹درصد وال استریت در فضاهای مجازی هم خاص جوانان است، گرچه بعضی کهنه معترضان هم آن را به همین منظور مورد استفاده قرار میدهند. البته شاید در ایران بافت کاربران جوان تر باشد و میزان زمانی که نوجوانان در رابطه با این شبکهها صرف میکنند، اساسا قابل مقایسه با “ سن بالایی ها” نباشد. سن بالاییها نمیتوانند نظری مناسب در رابطه با خواستههای نوجوانانی داشته باشند که بسیار فراتر از آنها میاندیشند.
گفته میشود که فضای مجازی ایران را باید بومی کرد و با معیارهای اخلاقی ایرانی هماهنگ کرد. آیا این کار امکان پذیر است و با تحمیل میشود تغییرات را انجام داد؟
به نظرم میآید که این سوال شما در تقابلی انکار ناپذیر با سوالات بالای شما قرار دارد. ببینید آنچه در فضای مجازی و در شبکههای اجتماعی، کاربران ایرانی به نمایش میگذارند، به گفته خود شما (که در انطباق با تحلیل محتوای من از نمونه بسیارکوچکی که به طور فردی با آن سروکار داشتم نیز هست) تفاوتی روشن با نحوه استفاده کاربران در کشورهای صنعتی دارد. خب پس کاربران ایرانی با توجه به مجموعه عوامل اجتماعی و فرهنگی، در حقیقت شبکههای اجتماعی و فضاهای مجازی را به نوعی بومی کرده اند اما اگر منظور شما از “ بومی” و “ اخلاق ایرانی”، نوعی از اخلاق و فرهنگ تجویزی است، باید خدمت تان عرض کنم که احتمالا کاربران در مقابل چنین نوعی از فرهنگ و اخلاق تجویزی عکس العمل نشان خواهد داد. البته مساله خیلی پیچیده است و به آسانی نمیتوان شکلهای خاصی از رفتار را بر کاربران فضاهای مجازی تحمیل کرد. مسلما جوانان ایرانی جوانانی با اخلاق هستند که از فرهنگ غنی ایرانی برخوردارند ولی ممکن است رفتارهای تحمیلی باعث شود تا خدای ناکرده عکس العملهای منفی نسبت به فرهنگ و اخلاق تجویزی مورد نظر شما در بخشی از این جوانان شکل گیرد و آنها را به استقبال فرهنگ غربی متمایل سازد. هر چه درجه تحمیل افزایش یابد، احتمال عکس العمل منفی بیشتر و تمایل به فرهنگهای بیگانه احتمالا بیشتر میشود.
در مضرات فضای مجازی زیاد گفته شده است از جمله انزوا. آیا استفاده از فضای مجازی به طور معمول، در مقایسه با حالتی که اصلا اینترنت وجود نداشت، آدمها را منزوی تر کرده است؟
من زیاد مطمئن نیستم که چنین امری از یک زاویه نظری و تجربی صحیح باشد و فکر میکنم که احتمالا چنین تصوراتی در یک تحقیق تجربی رد شود، مگر آنکه نمونه موردنظر چنین تحقیقی از ترسی مشهود رنج برده باشد. آنچه من در یک نمونه کوچک در دور و بر خود شاهد هستم، نشان دهنده عکس آن چیزی است که منتقدان ادعا میکنند. یعنی نه تنها استفاده از اینترنت و فضاهای مجازی و مخصوصا شبکههای اجتماعی، باعث تنهایی و ایزولاسیون فرد نمیشود بلکه برعکس، من تصور میکنم که روابط گسترده تری برای کاربر به ارمغان میآورد ولی نوع و شکل این روابط ممکن است با روابط سنتی کمی متفاوت باشد که آن هم میتواند به دلیل تفاوت ساختارهای اجتماعی فعلی و فشار مجموعه شرایطی باشد که زندگی مدرن امروزین بر من و شما تحمیل کرده است اما اگر برای مثال، به دلایل مختلف من به عنوان یک فرد دچار ایزولاسیون اجتماعی شده باشم و به قول معروف دچار “ زندگی انفرادی” باشم مسلما رابطه من با فضاهای مجازی میتواند به شکلی کاملا رادیکال از روابط افراد معمولی متفاوت باشد. مسلما نحوه استفاده از فضاهای مجازی برای نوجوانی که دارای مشکلات ارتباطی است، به شکلی کاملا محسوس با سایرین متفاوت است ولی قاعدتا ما نمیتوانیم فضاهای مجازی را مقصر مشکلات ارتباطی این نوع جوانان بدانیم. مشکلات آنها زاییده مجموعه ای از عوامل پیچیده اجتماعی و فردی است.
خانوادهها و والدینی که سن و سال بالایی دارند، گاهی زندگی مجازی جوانان را درک نمیکنند و نوعی شکاف دیجیتالی و اینترنتی بین آنها و فرزندا ن شان به وجود آمده است. آیا این شکاف در آینده بهبود پیدا خواهد کرد؟ آیا مشکلات حادی این شکاف را تولید میکند؟
گسست نسلها را نه فضاهای مجازی خلق کرده است و نه این فضاها میتواند پایانی بر چنین گسستی باشد. گسست نسلها همیشه وجود داشته ولی با رشد سرمایه داری و مخصوصا در نیمه دوم قرن بیستم، شدت و حدت بیشتری گرفت. فکرش را بکنید، همین ۵۰ سال پیش تلفن در همه خانهها وجود نداشت و زمانی که من در دبستان بودم، تنها دو شهر ایران از کانالهای تلویزیونی بهره میبردند. سرمایه داری باعث رشد عجیبی در اختراعات تکنولوژیک در کالاهای مصرفی شده است که این مساله باعث میشود تا رفتارها و فرهنگها متفاوت و نوین به طور دایم در حال رشد و گسترش و شکل گیری باشند که همین مساله، گسست نسلها را تعمیق بخشیده و آن را با شدت بیشتری به نوعی معضل اجتماعی تبدیل میکند.
بین شهرهای بزرگ و کوچک هم آیا میتوان شکاف اینترنتی را قایل شد؟ این شکاف چرا به وجود آمده و چه مشکلاتی درست میکند؟
بر مبنای نظریه شکاف، ما میتوانیم چنین فرضی را کاملا صحیح فرض کنیم. تحقیقات مختلفی در سطح جهان مبین این امر بوده است که رسانهها نه تنها شکاف را کم نمیکنند بلکه آن را افزایش نیز میدهند و شاید بتوان به شکلی شهودی مطرح کرد که همین امر به نوعی شامل گسست نسلها نیز باشد.
اگر فرض کنیم که همین حالا اینترنت در ایران قطع شود، سوای مشکلات اقتصادی و تجاری، آیا مسایل اجتماعی و حتی روانی برای مردم به وجود میآید؟ میخواهم از این سوال به این برسیم که اینترنت چقدر بین مردم نفوذ داشته و چقدر مردم به آن وابسته شدهاند؟
انسان موجود عجیبی است؛ انطباق یابنده. به جز عده ای از آدمهای ضعیف، سایرین فکر میکنم که خود را بتوانند با هر نوع مسالهای وفق دهند. مشکل اساسی اگر پیش بیاید همان قسمت اول سوالتان است و به همین دلیل نیز گمان نمیکنم که سرمایه و قدرت، اجازه قطع اینترنت را که جایگاهی کلیدی در دادوستد جهانی بر عهده دارد، به کسی اعطا کند.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید