جوان شیطان صفت دختر 16 ساله یک کارخانه دار اصفهانی را فریب داد
دختر16 ساله یک کارخانه دار فریب شیطانی پسری را خورد و فرار شد.
به گزارش رکنا، دختر گفت: آن قدر غرق در شبکه های اجتماعی شده بودم که هیچ گاه نتوانستم به عواقب کارهایی که انجام می دهم فکر کنم. من به حدی تحت تأثیر جملات عاشقانه و عاطفی قرار گرفته بودم که حاضر شدم برای رسیدن به پسر موردعلاقه ام به همه چیز پشت پا بزنم و به همراه او در یک کشور دیگر زندگی کنم، اما حالا فهمیدم که به راحتی فریب یک شیاد را خورده ام و ...
دختر 16 ساله ای که به اتهام فرار از منزل به همراه جوان 27 ساله ای دستگیر شده بود وقتی متوجه شد که در دام یک شیاد تبعه خارجی افتاده است، گریه کنان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: برای خودم کاخی از آمال و آرزو ساخته بودم و احساس می کردم پس از ازدواج با کامبیز خوشبخت می شوم و زندگی شیرینی را تجربه خواهم کرد، اما فکر نمی کردم که این گونه همه چیز را از دست بدهم و کاخ آرزوهایم به این راحتی فرو ریزد.
دختر نوجوان درباره چگونگی آشنایی اش با جوان تبعه خارجی گفت: پدرم یکی از تجار بزرگ استان اصفهان است و در امر صادرات و واردات از کشورهای دیگر فعالیت می کند، او چند کارخانه تولیدی هم دارد و بیشتر اوقات را یا در خارج از کشور سپری می کند و یا درگیر فعالیت های تجاری و رسیدگی به کارخانه های تولیدی است.
در این میان مادرم نیز برای کمک به پدرم مسئولیت و مدیریت بیشتر کارخانه ها را به عهده دارد و کمتر می توانست در منزل حضور داشته باشد. من هم که تک فرزند هستم همیشه در خانه تنها بودم و گاهی با زن مستخدم منزلمان بیرون می رفتم، اما او زن کم سوادی بود و هیچ گاه خواسته های مرا درک نمی کرد.
به همین خاطر سعی می کردم بیشتر اوقاتم را با ورود به شبکه های اجتماعی و چت کردن با دیگران سپری کنم. در یکی از همین روزها بود که با کامبیز در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم و خیلی زود ارتباط اینترنتی ما با ارسال مطالب عاشقانه و عکس و فیلم آغاز شد. آن قدر تحت تأثیر مطالب عاطفی و عاشقانه کامبیز قرار گرفته بودم که شب و روزم را با چت کردن و رابطه با کامبیز می گذراندم.
تا این که وقتی کامبیز در جریان وضعیت مالی پدرم قرار گرفت پیشنهاد کرد با یکدیگر به یک کشور دیگر برویم و با روابطی که او در آن کشور دارد زندگی خوبی شروع کنیم.
کامبیز گفت با خرید یک آپارتمان کوچک می توانیم به راحتی در آن کشور اقامت کنیم. من هم که می دانستم پدر و مادرم با ازدواج ما مخالفت می کنند قبول کردم تا این که چند روز قبل او از شهرشان به اصفهان آمد و با یکدیگر به شهرشان آمدیم تا بتوانیم به طور غیرقانونی از مرز خارج شویم.
در اینجا تن به خواسته شوم کامبیز دادم و این در حالی بود که من چندین میلیون تومان از پول های پدرم را برداشته بودم که در شهر غریبه به خاطر لهجه اصفهانی مورد ظن مأموران قرار گرفتم و به همراه کامبیز دستگیر شدم. این جا بود که فهمیدم کامبیز خودش تبعه خارجی غیرمجاز است و قصد داشت با پول های من فرار و مرا در مرز رها کند. دیگر نمی دانستم چگونه با پدر و مادرم رو به رو شوم. کاش...
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید