پدرام شراره را به خانه اش برد و چهار نفره او را آزار دادند
پدرام وقتی شنید شراره در آستانه ازدواج است نقشه کثیفی برای او کشید.
به گزارش رکنا: دختر 19 ساله ای به نام شراره که لرزش دستانش کاملا مشهود بود مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری نشست و گفت: حدود 20 روز است که با اضطراب و وحشت زندگی می کنم کابوس های شبانه رهایم نمی کند و آینده ام تیره و تار شده است من به خاطر هیجانات دوران نوجوانی و در پی یک دوستی خیابانی با سرنوشت خودم بازی کردم به طوری که اکنون...
«پدرام» در محله ما زندگی می کرد و من هر روز صبح که به مدرسه می رفتم او را در نزدیکی منزلمان می دیدم که منتظر خروج من از خانه بود.
آرام آرام با «پدرام» رابطه برقرار کردم او ظاهر خوبی داشت و خانواده اش نیز از وضعیت مالی مناسبی برخوردار بودند روابط عاشقانه من و پدرام هر روز بیشتر می شد آن قدر به او نزدیک شده بودم که فکر می کردم به زودی با هم ازدواج می کنیم اما او تنها مشکلی که داشت این بود که اصلا سرکار نمی رفت.
حدود سه سال از دوستی خیابانی ما می گذشت تا این که یک ماه قبل خانواده «ایمان» به خواستگاری ام آمدند او جوانی تحصیل کرده، با اخلاق و اهل کار و زندگی بود تحقیقات مقدماتی پدرم نشان می داد که «ایمان» از هر نظر جوانی شایسته برای ازدواج با من است به همین دلیل من هم پاسخ مثبت دادم چرا که از دوستی خیابانی با پدرام فقط مورد سوء استفاده قرار گرفته بودم و نمی توانستم با او ازدواج کنم با آن که از روابط پنهانی گذشته ام عذاب وجدان شدیدی داشتم، اما بلافاصله مراسم بله برون برگزار شد و بزرگ ترها تصمیم گرفتند تا پس از انجام آزمایش های پزشکی ما به عقد یکدیگر درآییم.
ولی نمی دانم پدرام از کجا متوجه این موضوع شده بود چرا که مدتی بود ارتباطم را با او قطع کرده بودم آن روز پدرام در یک تماس تلفنی از من خواست حضوری همدیگر را ملاقات کنیم من هم برای این که حقیقت ماجرا را به او بگویم سرقرار رفتم وقتی سوار خودرویی شدم که پدرام رانندگی آن را به عهده داشت احساس کردم خیلی عصبانی و بی قرار است او مرا به منزلشان برد و خواست به داخل منزل بروم من هم اگر چه می ترسیدم اما به دلیل اعتمادم به او، وارد منزل شدم ولی با دیدن سه تن دیگر از دوستان او وحشت سراپای وجودم را فراگرفت تازه فهمیدم که آن ها نقشه سوء استفاده از مرا طراحی کرده اند آن روز نحس پدرام پس از آن که مرا مورد آزار قرار داد به دست دوستانش سپرد و ...
آن ها سپس مرا تهدید کردند اگرچیزی به کسی بگویم با انتشار تصاویرم آبرویم را می برند اکنون خانواده ام از این ماجرا بی اطلاعند درحالی که من روزهای سختی را سپری می کنم به طوری که عذاب وجدان و کابوس های شبانه رهایم نمی کند اما کاش...
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید