شوهرم شب ها به جای زندان در خانه زن مطلقه می خوابید!
زنی که تصور می کرد شوهرش شب ها در زندان است نمی دانست زندان جایی جز خانه زن مطلقه نیست.
به گزارش رکنا، او خیلی راحت ۶ سال تمام مرا فریب داد و در حالی که من با سختی روزگار می گذراندم، همسرم به بهانه پرداخت بدهی هایش نتیجه زحمات مرا برای همسر دومش هزینه می کرد و من نه تنها از این موضوع اطلاعی نداشتم بلکه فکر می کردم همسرم شب ها را در زندان به سر می برد و به قول خودش در «زندان باز» است اما...
زن ۲۱ ساله در حالی که احساس می کرد همه آرزوهایش با وزش ناگهانی یک توفان سهمگین در زندگی اش نابود شده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کاظم آباد گفت: ۱۴ سال بیشتر نداشتم که عمه ام مرا برای پسر دردانه اش خواستگاری کرد. هومن پسری مغرور و خوشگذران بود که پس از اتمام خدمت سربازی در کارهای ساختمانی فعالیت می کرد. بارها او را در حال ایجاد مزاحمت برای دختران دیده بودم و به همین دلیل هیچ علاقه ای به او نداشتم اما با اصرار اطرافیانم مجبور شدم با هومن ازدواج کنم اگر چه فکر می کردم او پس از ازدواج از کارهای زشت خود دست می کشد اما باز هم روزی او را با دختری دیدم که از خوش نامی برخوردار نبود و به دلیل رفتارها و حرکات زننده اش در دوران نامزدی، همسرش او را طلاق داده بود.
آن روز وقتی موضوع را به هومن گفتم او همه چیز را انکار کرد و گفت: از دوران نوجوانی به من علاقه داشته است و فرد دیگری را دوست ندارد. من هم با شنیدن این جملات سوءظن ها را کنار گذاشتم و با صداقت زندگی خوبی را در کنار هومن شروع کردم. از همان سال های آغاز زندگی با آن که باردار بودم در یک کارگاه تولیدی مشغول به کار شدم تا خانواده ام در رفاه و آسایش باشند اما هنوز چند ماه از زندگی مشترکمان نگذشته بود که هومن چند روز ناپدید شد. در حالی که با نگرانی در جست وجوی او بودم یک روز ظهر هراسان وارد خانه شد و گفت: در این مدت به دلیل ضمانت چکی با مبلغ بالا دستگیر شده است و حالا نیز صادر کننده چک که از دوستانش است، متواری شده و او باید پاسخگوی بدهکاری دوستش باشد.
آن روز هومن اضافه کرد که او را به «زندان باز» منتقل کرده اند تا روزها برای پرداخت بدهکاری کار کند و شب ها نیز به زندان بازگردد.
من هم که خود را شریک زندگی همسرم در تلخی ها و شادی های زندگی می دانستم همه پس اندازهایم را به او می دادم تا از زندان رهایی یابد. با این وجود هر روز که از زندگی مشترک ما می گذشت متوجه تغییر و سردی رفتار او می شدم به طوری که دیگر هیچ گونه علاقه ای را نسبت به یکدیگر احساس نمی کردیم تا این که چند روز قبل یکی از دوستان همکلاسی ام پرده از راز هومن برداشت و من هراسان و نگران به سوی آدرسی رفتم که همکلاسی ام داده بود.
آن جا بود که فهمیدم هومن شش سال قبل با همان دختر مطلقه ای که در زمان نامزدی با او دیده بودم، ازدواج کرده است و فرزند پنج ساله ای نیز دارد و «زندان باز» هم تنها بهانه ای بود تا بتواند شب ها در کنار او باشد و با پول های من زندگی کند. حالا با آن که دو فرزند دارم، نمی دانم آینده ام چگونه رقم می خورد و...
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید