راز پنهان فرار دختران 15 ساله لو رفت
وقتی به همراه دوستم نقشه فرار از منزل را کشیدیم، تصورمان بر این بود که از این همه درگیری، مشکلات خانوادگی، سرزنش ها و زخم زبان ها رها می شویم و می توانیم در یک شهر دیگر به تحصیل و زندگی خودمان ادامه بدهیم.
آن زمان از سرنوشت دختران فراری هیچ اطلاعی نداشتیم و فقط می دانستیم که مرکزی مانند بهزیستی از دختران فراری و آسیب دیده حمایت می کند و ما هم می توانیم به بهزیستی برویم اما ماجرا به گونه ای دیگر رقم خورد.
دختر 15 ساله ای که به همراه یکی از دوستانش، ساعاتی پس از فرار از منزل توسط ماموران انتظامی به کلانتری هدایت شده بود، در حالی که عنوان می کرد نمی خواهیم نزد خانواده هایمان بازگردیم و ما را به بهزیستی تحویل بدهید، درباره ماجرای فرار از منزل به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: من و رومینا با یکدیگر همکلاسی و دوست هستیم و از دوران راهنمایی تاکنون در یک مدرسه تحصیل کرده ایم، به خاطر این که شرایط خانوادگی ما تقریبا شبیه هم بود حرف های یکدیگر را بهتر می فهمیدیم و همین موضوع موجب شد تا با یکدیگر دوستان صمیمی شویم به طوری که همه مشکلات و مسائل خانوادگی را با هم در میان می گذاشتیم.
دختر 15 ساله ادامه داد: هنوز یک سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند، در این شرایط پدرم من و خواهر بزرگترم را به مادر بزرگم سپرد تا در کنار آن ها زندگی کنیم. آن زمان من چیزی از این مشکلات نمی فهمیدم تا این که وقتی بزرگ تر شدم آرام آرام با احساس کمبود محبت پدر و مادر، به معنی واقعی طلاق پی بردم این در حالی بود که هر روز باید زخم زبان ها و سرزنش های مادربزرگم را نیز تحمل می کردم. او بدون توجه به روحیات من، مادرم را زنی خیانتکار و ناشایست خطاب می کرد و هیچ وقت اجازه نمی داد به دیدار مادرم بروم. از سوی دیگر هم، وقتی پنهانی و به بهانه رفتن به مدرسه سراغ مادرم می رفتم با برخوردهای سرد او مواجه می شدم چرا که مادرم نیز با مرد دیگری ازدواج کرده بود و توان نگهداری مرا نداشت. در همین شرایط «رومینا» هم با مشکلاتی شبیه من روبه رو بود. پدر و مادر او نیز قصد داشتند از یکدیگر طلاق بگیرند و به همین خاطر رومینا نیز هر روز شاهد درگیری ها و توهین های پدر و مادرش به یکدیگر بود.
وقتی مشکلات خانوادگی مان را در مدرسه با هم مطرح کردیم به این نتیجه رسیدیم که سرنوشت رومینا نیز همانند من خواهد بود بنابراین با یک نقشه هیجانی تصمیم به فرار از منزل گرفتیم. با خودمان اندیشیدیم اگر در شهر دیگر نتوانستیم از عهده مخارج زندگی برآییم، به بهزیستی می رویم تا در آن جا با آرامش کامل درس بخوانیم. این بود که لباس هایمان را درون کوله پشتی هایمان گذاشتیم و از نیشابور به مشهد آمدیم. ابتدا به یکی از مراکز تجاری رفتیم ولی چند جوان برایمان ایجاد مزاحمت کردند که ماموران کلانتری سپاد متوجه شدند و ما را به کلانتری هدایت کردند. این جا بود که با صحبتهای کارشناس اجتماعی فهمیدیم اگر ماموران انتظامی از راه نرسیده بودند چه سرنوشت تلخی در انتظارمان بود. با این وجود دوست نداریم نزد خانوادههایمان برگردیم چرا که با این اشتباه، دیگر جایی در خانواده نخواهیم داشت.
شایان ذکر است به دستور رئیس کلانتری این دختران برای انجام مشاوره های بیشتر در اختیار کارشناسان اورژانس اجتماعی مشهد قرار گرفتند.
انتهای پیام
افزودن دیدگاه جدید